کلمه جو
صفحه اصلی

قرض دار


مترادف قرض دار : بدهکار، مدیون، مقروض، وام دار

متضاد قرض دار : بستانکار

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه بدیگری مقروض است وامدار : سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه من اگر ادا نکنی قرضدار من باشی . ( حافظ ۳۲٠ )

فرهنگ عمید

آن که به دیگری بدهکار است، وام دار: سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفهٴ من / اگر ادا نکنی قرض دار من باشی (حافظ: ۹۱۲ ).


کلمات دیگر: