مترادف کجروی : انحراف، کژروی، گمراهی
کجروی
مترادف کجروی : انحراف، کژروی، گمراهی
فارسی به انگلیسی
deviance, deviancy, deviation, misbehaviour, perverseness
deviance, deviancy, deviation
مترادف و متضاد
انحراف، کژروی، گمراهی
فرهنگ فارسی
عمل کج رو . رفتن براه ناراست و ناهموار
لغت نامه دهخدا
کجروی. [ ک َ رَ ] ( حامص مرکب ) عمل کج رو. رفتن به راه ناراست و ناهموار. کج رفتاری. افساد. سرکشی. خودسری. گردنکشی. بی قانونی. ( ناظم الاطباء ) :
پای من گویی به درد کجروی مأخوذ بود
پای را این دردسر بود از سر سودای من.
بدنیا بدین راستی رسته ایم.
یا ز اخترهاست یا خود جادوییست.
که کجروی بنهد از طبیعت خرچنگ.
پای من گویی به درد کجروی مأخوذ بود
پای را این دردسر بود از سر سودای من.
خاقانی.
در کجروی بر جهان بسته ایم بدنیا بدین راستی رسته ایم.
نظامی.
این چنین درمانده ایم از کجرویست یا ز اخترهاست یا خود جادوییست.
مولوی.
ز سعی او چه عجب اندراستقامت ملک که کجروی بنهد از طبیعت خرچنگ.
رفیعالدین لنبانی.
پیشنهاد کاربران
راه غلط
کلمات دیگر: