کلمه جو
صفحه اصلی

کشاف


برابر پارسی : پرده گشاینده

فارسی به انگلیسی

discoverer, a commentary on the Koran


discoverer, a commentary on the koran

فرهنگ فارسی

کتابی است بعربی در تفسیر قر آن بنام : [ الکشاف عن حقیقه التنزیل ] بقلم ابو - القاسم محمود بن زمخشری . وی در این تفسیر بذکر خصوصیات صرفی و نحوی و معانی و بیانی و قرائت و شان نزول آیات و مسائل اعتقادی معتزله توجه داشته و بجهت کثرت اهمیت شروح متعدد بر آن نوشته اند و مخالفان معتزله نیز تعریضاتی بر آن دارند .
بسیارکشف کننده، آشکارکننده
( صفت ) بسیار کشف کننده بسیار آشکار کننده .
بچه آوردگی هر سال ماده شتر .یا آبستنی شتر پس از بچه دادن

فرهنگ معین

(کَ شّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار کشف کننده ، بسیار پیدا کننده .

لغت نامه دهخدا

کشاف. [ ک ِ ] ( اِمص ) بچه آوردگی هرسال ماده شتر. ( از منتهی الارب ). هرسال بچه آوردن ماده شتر و هو اردء النتاج. ( ناظم الاطباء ). || آبستنی شتر پس از بچه دادن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( مص ) کشوف گردیدن ماده شتر و بچه آوردن و گشنی کرده شدن با باردار بودن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

کشاف.[ ک َش شا ] ( ع ص ) بسیار کشف کننده. بسیار پیداکننده.( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده. || تفسیر و تعبیر کننده. ( از ناظم الاطباء ).
- شرح کشاف ؛ کنایه از بیان آشکار و واضح. ( از ناظم الاطباء ). و ظاهراً اشاره است به شرح کشاف زمخشری که بسیار مفصل و واضح است.

کشاف. [ ک ُ ] ( اِخ ) نام قریتی است بساحل رود زاب در موصل و آن را قلعتی بوده بسیار عظیم در نزدیکی مصب رودخانه زاب. بدان ناحیه نصارا زندگی کنند. ( معجم البلدان ).

کشاف . [ ک ِ ] (اِمص ) بچه آوردگی هرسال ماده شتر. (از منتهی الارب ). هرسال بچه آوردن ماده شتر و هو اردء النتاج . (ناظم الاطباء). || آبستنی شتر پس از بچه دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (مص ) کشوف گردیدن ماده شتر و بچه آوردن و گشنی کرده شدن با باردار بودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


کشاف . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قریتی است بساحل رود زاب در موصل و آن را قلعتی بوده بسیار عظیم در نزدیکی مصب رودخانه ٔ زاب . بدان ناحیه نصارا زندگی کنند. (معجم البلدان ).


کشاف .[ ک َش شا ] (ع ص ) بسیار کشف کننده . بسیار پیداکننده .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده . || تفسیر و تعبیر کننده . (از ناظم الاطباء).
- شرح کشاف ؛ کنایه از بیان آشکار و واضح . (از ناظم الاطباء). و ظاهراً اشاره است به شرح کشاف زمخشری که بسیار مفصل و واضح است .


فرهنگ عمید

۱. بسیارکشف کننده.
۲. آشکارکننده.

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم کتابداری و اطلاع رسانی] ← واژه یاب

پیشنهاد کاربران

روشن گر، روشن گرانه

اللَّهُمَّ أَنْتَ کَشَّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوَى ( فرازی از دعای ندبه )
بار الها توئی برطرف کننده ی غم و اندوه دلها.

برای یادسپاری اسانتر صاحب تفسیر کشاف:
زمخشر یکی از روستاهای خوارزم است، برای یادسپاری اسان تر اگر به انتهای کلمه ی خوارزم نگاه کنیم می بینیم که حرف اخر ان ( زم ) است که اول کلمه ی زمخشر نیز است و این می تواند تا حدی کمک کننده باشد در ضمن زمخشری صاحب تفسیر کشاف است که لقب جارالله دارد چون به قصد زیارت بیت الله به مکه سفر نمود. مدت اقامت زمخشری در همسایگی خانه خدا چندین سال به درازا کشید و به همین مناسبت به وی لقب ( ( جار الله ) ) یعنی همسایه خدا داده شد برای دانستن تلفظ درست زمخشر یا زمخشری می توانیم از همین جریان جار الله استفاده نمود بدین صورت که در خانه خدا مردم از اب زَم زَم می نوشند که می توان از حرکت فتحه ی زمزم وداشتن دو حرکت فتحه در این کلمه اینگونه تصور کرد که تلفظ درست زمخشر با حرکت فتحه در حرف ( ز ) و ( م ) همراه است اما حرکت شین هم فتحه دارد که می توان این را اینگونه به ذهن سپرد که شاید زمخشر در اصل زمخشهر بوده است یا به عبارتی ( زمخ شهر ) .
در پایان هم به نظر می رسد که با این توصیف متوجه شدید که ما بسیار کشف کننده بودیم ( کشاف ) مثلا توانستیم ارتباط بین زمزم و زمخشر را کشف کنیم البته این هم برای یادسپاری اسانتر صاحب تفسیر کشاف بود.


کلمات دیگر: