کلمه جو
صفحه اصلی

قریب الوقوع


مترادف قریب الوقوع : نزدیک

متضاد قریب الوقوع : بعیدالوقوع

برابر پارسی : زود هنگام

فارسی به انگلیسی

on the verge of happening, impending, imminent, pending, forthcoming, instant


forthcoming, imminent, impending, instant

forthcoming, imminent, impending, instant, pending


مترادف و متضاد

نزدیک ≠ بعیدالوقوع


imminent (صفت)
حتمی، قریب الوقوع

impendent (صفت)
اویزان، قریب الوقوع، تهدید کننده

فرهنگ فارسی

دارای احتمال وقوع در آینده‌ی نزدیک


آنچه که هنگام وقوعش نزدیک است .

جملات نمونه

قریب الوقوع بودن

to be about to happen, to be imminent of impending, to impend


سقوط حکومت‌های منفور مردم قریب‌الوقوع است

the downfall of regimes that are hated by the people is imminent


فرهنگ معین

(قَ بُ لْ وُ ) [ ع . ] (ص مر. ) امکان یا احتمال اتفاق در آینده ای نزدیک .

فرهنگ عمید

آنچه هنگام اتفاق افتادن آن نزدیک است.

دانشنامه عمومی

(صفت، عربی) که زمان زیادی تا آن نمانده باشد؛ که به زودی اتفاق خواهد افتاد.


فرهنگ فارسی ساره

زود هنگام


پیشنهاد کاربران

حادثه بزرگ

زودرویده {زود روی ده}

چیزی که اتفاق افتادنش نزدیکه

زود رویداد

در آستانه رخداد


کلمات دیگر: