کلمه جو
صفحه اصلی

مالوف


مترادف مالوف : آشنا، آمخته، اخت، خوگر، خوگرفته، معمول، دمخور، عادت گرفته، مانوس، همدم

متضاد مالوف : نامالوف، نامانوس

فارسی به انگلیسی

usual, familiar

عربی به فارسی

عادي , مرسوم , اشنا , وارد در , مانوس , خودي , خودماني , معتاد , شخص داءم الخمر , هميشگي


مترادف و متضاد

آشنا، آمخته، اخت، خوگر، خوگرفته ≠ نامالوف، نامانوس


معمول، دمخور، عادت‌گرفته، مانوس، همدم


۱. آشنا، آمخته، اخت، خوگر، خوگرفته
۲. معمول، دمخور، عادتگرفته، مانوس، همدم ≠ نامالوف، نامانوس


فرهنگ فارسی

الفت گرفته
(اسم ) الفت گرفته مانوس انس گرفته خوگر : وزن رباعیات مالوف طباع است و متداول خاص و عام ... یا وطن مالوف . محل و شهری که شخص بدان انس گرفته ودر آنجانشو ونما یافته .
آشنا آموخته

فرهنگ معین

( مألوف ) (مَ ) [ ع . ] (ص . ) الفت گرفته ، خو کرده .

لغت نامه دهخدا

مألوف. [ م َءْ ] ( ع ص ) آشنا. آموخته. انس گرفته و مأنوس و خو کرده شده. عادت کرده شده و معتاد. ( ناظم الاطباء ). الفت یافته. انس گرفته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : وقتی از اوقات به حوادث ضروری از مسکن مألوف دوری جستم. ( مقامات حمیدی ).روی به عطن معهود و وطن مألوف نهاد. ( سندبادنامه ص 58 ). وزن رباعیات مألوف طباع است و متداول خاص و عام. ( المعجم ). از شمول معدلت و عموم مرحمت او روی به اوطان مألوف باز نهاده. ( المعجم چ دانشگاه ص 12 ).
مألوف را به صحبت ابنای روزگار
برجور روزگار بباید تحملی.
سعدی.
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر به سنگش بزنی جای دگر می نرود.
سعدی.
مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف. ( گلستان ).

فرهنگ عمید

الفت گرفته، خو گرفته.

دانشنامه عمومی

(مَ) [ ع . ] (ص .) مألوف ، الفت گرفته ، خو کرده .


پیشنهاد کاربران

گرم گرفتن


کلمات دیگر: