مترادف کلب : سگ
برابر پارسی : سگ
dog, Canis
dog
سگ , سگ نر , ميله قلا ب دار , گيره , دنبال کردن , مثل سگ دنبال کردن
سگ
(کَ لَ) (اِ.) منقار مرغان .
(کَ) [ ع . ] (اِ.) سگ . ج . کلاب .
کلب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عمروبن لؤی از بحیله . جد جاهلی است . (از اعلام زرکلی ).
کلب . [ ک َ ] (اِخ ) جد جاهلی و فرزندان او بطنی از خثعمند و منازل آنها به ارض حجاز است . (از اعلام زرکلی ).
کلب . [ ک َ ] (اِخ ) حی سوم از قضاعه ، و آنها از اولاد کلب بن وبرةبن ثعلبةبن حلوان بن عمران ابی الحافی بن قضاعة، و حارثة کلبی ، ابوزیدبن حارثه مولی رسول اﷲ (ص )از آنهاست . صاحب حماة گوید: بنوکلب در دوران جاهلیت در «دومة الجندل » و تبوک و اطراف شام اقامت داشتند و ابن سعید گوید: هم اکنون جمع کثیری از آنان در خلیج قسطنطنیه سکونت دارند و مسلمان هستند. و صاحب مسالک الابصار آرد: اقوامی از آنان در بشیرز و حلب و آبادی های آن و تدمر و المناظر سکونت دارند و منسوب بدانهارا کلبی گویند. (صبح الاعشی ج 1 ص 316). قبیله ای است از قضاعة و کلبی منسوب به اوست (منتهی الارب ). قبیله ای از قضاعه . و هو کلب بن وبرةبن تغلب بن حلوان بن عمران بن قضاعه . کلبی منسوب بدان است . (منتهی الارب ). نام قبیله ای از قضاعة. (ناظم الاطباء). ابن وبره از قضاعة جد جاهلی و از نسل اوست بنوکلدة و بنواوس و بنوثور و بنورفیده . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به الموشح ص 61، 81، 195 و انساب سمعانی و امتاع الاسماع ص 30 و 31 و عقدالفرید ج 3 ص 287 و 292 و الحلل السندسیه ص 298 شود.
کلب . [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است میان قومس و ری . (منتهی الارب ).
سوزنی .
رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کلب . [ ک َ ل َ ] (ع مص ) کلب زده و دیوانه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).گزیدن سگ یا سگ هار کسی را. (ناظم الاطباء). عارض شدن شبه جنون هاری بر کسی از گزیدگی سگ هار. (از اقرب الموارد). || دیوانه شدن سگ و گرگ . (المصادر زوزنی ). || خشمناک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خشمناک شدن و غضب کردن .(ناظم الاطباء). || فرومایگی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرومایه گردیدن . (ناظم الاطباء). || درشت شدن برگ درخت از عدم سیرابی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درشت و خشن شدن برگ درخت از نرسیدن آب و چسبیدن به جامه ٔ کسی که بر آن عبور کرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخت گردیدن سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت شدن سرمای زمستان . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || سخت شدن زمانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || درآمد رسن میان بکره ٔ چاه و چوب آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخت و حریص شدن بر حرب قومی . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). حریص شدن . (از اقرب الموارد). || بسیار خوردن بی سیری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) زن جلبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آزمندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرص . (ناظم الاطباء). || تشنگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سختی زمانه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سختی سرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دیوانگی سگ که از خوردن گوشت آدمی حادث گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دیوانگی مردم از گزیدن سگ دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوعی از دیوانگی ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) بانگ سگ هارگزیده . (ناظم الاطباء). بانگ گزیده ٔ سگ دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدی و آزار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): یقال ، دفعت عنک کلب فلان ؛ ای شره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کلب . [ ک َ ل ِ ] (ع ص ) کلب کلب [ ک َ ب ُن ْ ک َ ل ِ ]، سگ دیوانه و گزنده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث ). سگ هار و گزنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به نشوء اللغه ص 17 شود. || رجل کلب ؛ مرد دیوانه از گزیدن سگ دیوانه . ج ، کلبی [ک َ با ] . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کلب . [ ک َ ل ُ] (اِ) در هندی نام یک شبانروز برهمنی باشد و آن هزار سال است از طبیعت کل و تمام آن سی وشش شبانروز است . (برهان ) (آنندراج ). کلپ ... سانسکریت کلپا . مخفی نماند که صاحب برهان لفظ کلپ هندی بمعنی یک شبانروز برهمنی که هزار سال باشد و تمام آن سی وشش شبانروز است نوشته و این خطای فاحش است چه در اکثر کتب معتبر علمی هند کلپ بفتح کاف تازی و بای فارسی در آخر بمعنی یک روز برهما نوشته است که 4320000000 سال طبیعی باشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کلپ و تحقیق ماللهند ص 83 و 355 شود.
کلب .[ ک َ ] (ع مص ) تب زده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بمهماز زدن اسب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مهمیز زدن اسب را. (ناظم الاطباء). || بریدن پوست را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عقل رفته و مدهوش شدن از دیوانگی گزیدن سگ (بدین معنی مجهول بکار می رود). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوال سرخ دوختن میان دو طرف ادیم توشه دان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
سگ.
〈 کلب اصغر: (نجوم) از صورتهای فلکی واقع در نیمکرۀ شمالی؛ کلب مقدم.
〈 کلب اکبر: (نجوم) از صورتهای فلکی جنوبی؛ کلب اعظم؛ کلبالجبار.
۱. دهان؛ گرداگرد دهان؛ پوز؛ نس.
۲. منقار پرنده.
ویژگی سگ گزنده و مبتلا به هاری.
〈 کلبکلب: ‹کلبالکلب› [قدیمی] سگ دیوانه و گزنده؛ سگ هار.