کلمه جو
صفحه اصلی

گوشمالی


مترادف گوشمالی : تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات

فارسی به انگلیسی

castigation, chastisement, discipline, lashing, penalty, punishment

فارسی به عربی

توبیخ , عقاب

مترادف و متضاد

punishment (اسم)
اجر، تنبیه، تادیب، مجازات، گوشمالی، سزا

rebuke (اسم)
سرزنش، زخم زبان، ملامت، طعنه، گوشمالی، سرکوفت

scourge (اسم)
بلاء، شلاق، تازیانه، گوشمالی، وسیله تنبیه

فرهنگ فارسی

مالیدن گوش کسی، کنایه ازتنبیه وادب کردن، گوشمال هم میگویند، گوشتابی نیزگفته شده
۱ - تنبیه سیاست مجازات : از حلق. او به گوشمالی گوش ادبم مباد خالی . ( نظامی ) ۲ - گوشمال دادن ۲ : مالشی بایست ما را زانکه بربط راهمی گوشمالی شرط باشد تا در آید در نوا. ( سنائی )

فرهنگ معین

(حامص . ) تنبیه .

لغت نامه دهخدا

گوشمالی. ( حامص مرکب ) سیاست. تنبیه. مجازات :
از حلقه او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی.
نظامی.
رجوع به گوشمال شود.
- گوشمالی دادن ؛ گوشمال دادن.
رجوع به گوشمال دادن شود.
|| در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا سازهای زهی :
مالشی بایست ما را زان که بربط را همی
گوشمالی شرط باشد تا درآید در نوا.
سنایی.

فرهنگ عمید

۱. مالیدن گوش کسی.
۲. [مجاز] تنبیه و ادب کردن، گوش تابی: چون جفا آری فرستد گوش مال / تا ز نقصان وا روی سوی کمال (مولوی: ۳۴۹ ).

واژه نامه بختیاریکا

گوش مالِکُو

پیشنهاد کاربران

تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات



کلمات دیگر: