کلمه جو
صفحه اصلی

مبادرت کردن


مترادف مبادرت کردن : پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن، اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن

برابر پارسی : پیش دستی کردن

فارسی به انگلیسی

attack, embark

مترادف و متضاد

۱. پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن
۲. اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن


aggress (فعل)
حمله کردن، مبادرت کردن

پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن


اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پیشی جستن . ۲ - تعجیل کردن . ۳ - اقدام کردن بکاری : مسعود ... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که ...بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید .

لغت نامه دهخدا

مبادرت کردن. [ م ُ دَ / دِ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیشی گرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). اقدام کردن. به کاری دست زدن. و رجوع به ماده بعد شود.

پیشنهاد کاربران

در پیش گرفتن کاری


کلمات دیگر: