کلمه جو
صفحه اصلی

ققنس


مترادف ققنس : آتشخوار، سمندر، ققنوس

برابر پارسی : آتش افروز

فارسی به انگلیسی

phoenix


مترادف و متضاد

آتشخوار، سمندر، ققنوس


فرهنگ فارسی

( اسم ) ( نوشته اند ) مرغی است بغایت خوش رنگ و خوش آواز . گویند منقار او ۳۶٠ سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او بر آید و بسبب آن مرغان بسیار جمع آیند . از آنها چندی را گرفته طعمه خود سازد . گویند هزار سال بگذرد و عمرش باخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نباشد و گویند موسیقی را بشر از آواز او دریافته آتش زن . توضیح هر چند ققنس معرب کوکنوس یونانی است ولی تعریفی که برای آن در کتب اسلامی آمده با آن تطبیق می کند و ازاین رو بعضی ققنس را محرف فنیکس دانسته اند . در انگلیسی مثل این گونه ایست : هر آتشی ممکن است فنیکسی ( ققنسی ) در برداشته باشد ) .

ققنوس، (اسطوره‌ی مصر، پرنده‌ای که حدود ۵۰۰ سال عمر می‌کند و سپس خود را آتش می‌زند و از خاکستر او پرنده‌ی تازه‌ای بر می‌خیزد)


لغت نامه دهخدا

ققنس. [ ق َ ن ُ ] ( معرب ، اِ ) مرغی است به غایت خوشرنگ و خوش آواز. گویند منقار او سیصدوشصت سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او برآید و به سبب آن مرغان بسیار جمع آیند، از آنها چندی را گرفته طعمه خود سازد. گویند هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید. و او را جفت نمیباشد، و موسیقی را از آواز او دریافته اند. ( برهان ).


کلمات دیگر: