کلمه جو
صفحه اصلی

قلمه


برابر پارسی : شاخچه، نهال، نهالچه

فارسی به انگلیسی

cutting, sapling, shoot, slip, scion

cutting, slip, scion


cutting, sapling, shoot


فارسی به عربی

زلة , فساد

مترادف و متضاد

slip (اسم)
گمراهی، باریکه، اشتباه، روکش، سهو، خطا، اولاد، ستون، نسل، لغزش، قلمه، زیر پیراهنی، خطابه خواندن، نهال، تکه کاغذ، لیزی

graft (اسم)
اختلاس، سوء استفاده، پیوند، قلمه، پیوند بافت، پیوند گیاه، گیاه پیوندی

scion (اسم)
ترکه، فرزند، قلمه، نهال

فرهنگ فارسی

بخشی از گیاه که پس از قرار گرفتن در محیط مناسب ریشه درمی‌آورد و گیاهی مستقل می‌شود


قلم مانند، شاخه در ت که شکل قلم ببرندودرزمین بکارند
( اسم ) ۱ - آنچه بشکل قلم باشد ۲ - شاخه درخت که آن را در زمین فرو کنند تا ریشه بگیرد و نمو کند .
دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در ۲۳ هزار گزی شمال سرپل ذهاب و ۳ هزار گزی شمال باختر راه فرعی باویسی . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است .

فرهنگ معین

(قَ لَ مِ ) (اِ. ) نهال .

لغت نامه دهخدا

قلمه. [ ق َ ل َ م َ / م ِ ] ( اِ ) قطعه های شاخ تر که بر زمین غرس کنند. ترکه ٔکوچک پاره ای از درختان که بر زمین نشانند تا بروید.شاخی از گل یا درخت که مورب برند و بنشانند و آن ریشه آرد و نمو کند. ( یادداشت مؤلف ). ترکه سر و ته بریده که بزمین فروبرند تا شاخ و برگ آرد و درختی شود. ( یادداشت مؤلف ): قلمه تبریزی. قلمه چنار. قلمه ٔگل سرخ. قلمه مو. قلمه بید. رجوع به قلمچه شود.

قلمه. [ ق َ ل َم َ / م ِ ] ( اِ ) نامی است که در آذربایجان به درخت تبریزی دهند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به تبریزی شود.

قلمه. [ ق َ ل َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین ، واقع در23هزارگزی شمال سرپل ذهاب و 3هزارگزی شمال باختر راه فرعی باویسی. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنه آن 250 تن است. آب آن ازسراب دیزگه و چشمه و محصول آن غلات ، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

قلمه . [ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) قطعه های شاخ تر که بر زمین غرس کنند. ترکه ٔکوچک پاره ای از درختان که بر زمین نشانند تا بروید.شاخی از گل یا درخت که مورب برند و بنشانند و آن ریشه آرد و نمو کند. (یادداشت مؤلف ). ترکه ٔ سر و ته بریده که بزمین فروبرند تا شاخ و برگ آرد و درختی شود. (یادداشت مؤلف ): قلمه ٔ تبریزی . قلمه ٔ چنار. قلمه ٔگل سرخ . قلمه ٔ مو. قلمه ٔ بید. رجوع به قلمچه شود.


قلمه . [ ق َ ل َم َ / م ِ ] (اِ) نامی است که در آذربایجان به درخت تبریزی دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تبریزی شود.


قلمه . [ ق َ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین ، واقع در23هزارگزی شمال سرپل ذهاب و 3هزارگزی شمال باختر راه فرعی باویسی . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن ازسراب دیزگه و چشمه و محصول آن غلات ، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرهنگ عمید

۱. [عامیانه، مجاز] قلم مانند.
۲. (کشاورزی ) قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم می بُرند و در شرایطی نگه می دارند تا ریشه داده و سبز شود.
* قلمه زدن: (مصدر لازم و مصدر متعدی ) (کشاورزی )
۱. بریدن قلمه.
۲. کاشتن قلمه.

۱. [عامیانه، مجاز] قلم‌مانند.
۲. (کشاورزی) قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم می‌بُرند و در شرایطی نگه می‌دارند تا ریشه داده و سبز شود.
⟨ قلمه زدن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) (کشاورزی)
۱. بریدن قلمه.
۲. کاشتن قلمه.


فرهنگستان زبان و ادب

{cutting , cuttage} [کشاورزی- علوم باغبانی] بخشی از گیاه که پس از قرار گرفتن در محیط مناسب ریشه درمی آورد و گیاهی مستقل می شود

جدول کلمات

پاجوش


کلمات دیگر: