برابر پارسی : شاخچه، نهال، نهالچه
قلمه
برابر پارسی : شاخچه، نهال، نهالچه
فارسی به انگلیسی
cutting, slip, scion
cutting, sapling, shoot
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
بخشی از گیاه که پس از قرار گرفتن در محیط مناسب ریشه درمیآورد و گیاهی مستقل میشود
( اسم ) ۱ - آنچه بشکل قلم باشد ۲ - شاخه درخت که آن را در زمین فرو کنند تا ریشه بگیرد و نمو کند .
دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در ۲۳ هزار گزی شمال سرپل ذهاب و ۳ هزار گزی شمال باختر راه فرعی باویسی . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
قلمه. [ ق َ ل َم َ / م ِ ] ( اِ ) نامی است که در آذربایجان به درخت تبریزی دهند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به تبریزی شود.
قلمه. [ ق َ ل َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین ، واقع در23هزارگزی شمال سرپل ذهاب و 3هزارگزی شمال باختر راه فرعی باویسی. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنه آن 250 تن است. آب آن ازسراب دیزگه و چشمه و محصول آن غلات ، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
قلمه . [ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) قطعه های شاخ تر که بر زمین غرس کنند. ترکه ٔکوچک پاره ای از درختان که بر زمین نشانند تا بروید.شاخی از گل یا درخت که مورب برند و بنشانند و آن ریشه آرد و نمو کند. (یادداشت مؤلف ). ترکه ٔ سر و ته بریده که بزمین فروبرند تا شاخ و برگ آرد و درختی شود. (یادداشت مؤلف ): قلمه ٔ تبریزی . قلمه ٔ چنار. قلمه ٔگل سرخ . قلمه ٔ مو. قلمه ٔ بید. رجوع به قلمچه شود.
قلمه . [ ق َ ل َم َ / م ِ ] (اِ) نامی است که در آذربایجان به درخت تبریزی دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تبریزی شود.
قلمه . [ ق َ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین ، واقع در23هزارگزی شمال سرپل ذهاب و 3هزارگزی شمال باختر راه فرعی باویسی . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن ازسراب دیزگه و چشمه و محصول آن غلات ، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فرهنگ عمید
۲. (کشاورزی ) قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم می بُرند و در شرایطی نگه می دارند تا ریشه داده و سبز شود.
* قلمه زدن: (مصدر لازم و مصدر متعدی ) (کشاورزی )
۱. بریدن قلمه.
۲. کاشتن قلمه.
۱. [عامیانه، مجاز] قلممانند.
۲. (کشاورزی) قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم میبُرند و در شرایطی نگه میدارند تا ریشه داده و سبز شود.
〈 قلمه زدن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) (کشاورزی)
۱. بریدن قلمه.
۲. کاشتن قلمه.