مترادف قلمداد : لحاظ، محسوب، منظور
قلمداد
مترادف قلمداد : لحاظ، محسوب، منظور
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
لحاظ، محسوب، منظور
فرهنگ فارسی
محسوب بشمار .
فرهنگ معین
( ~ . ) [ معر - فا. ] (ص مف . ) محسوب ، به شمار.
فرهنگ عمید
به حساب آورده، به شمارآورده، برآورد.
* قلمداد کردن: (مصدر متعدی ) [مجاز] به حساب آوردن، به شمار آوردن، برآورد کردن.
* قلمداد کردن: (مصدر متعدی ) [مجاز] به حساب آوردن، به شمار آوردن، برآورد کردن.
بهحسابآورده؛ بهشمارآورده؛ برآورد.
〈 قلمداد کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] به حساب آوردن؛ به شمار آوردن؛ برآورد کردن.
پیشنهاد کاربران
( ص مف ) محسوب، بشمار
قلمداد کردن؛ بشمارآوردن
قلمداد کردن؛ بشمارآوردن
مسولیت را به حساب کسی در آوردن . . . تعهد ی را به گردن کسی انداختن . . . غالبا در عهود و عقود بکار میبرند و معنی و معنای مفهومی آن باری را به دوش کسی انداختن با علم بر اینکه بر ایشان تفهیم میشود که این تعهد یا تعهدات بار قانونی و شرعی و عرفی برایشان به همراه دارد . . . . . محسوب به حساب در آوردن. . . منظور کردن . . . بر آوردن . . . لحاظ کردن . . . در شمارش در آوردن
کلمات دیگر: