کلمه جو
صفحه اصلی

قرب


مترادف قرب : بها، قدر، مرتبه، منزلت، جوار، نزدیکی، خویشاوندی، خویش، قرابت

فارسی به انگلیسی

esteem, worth

proximity, affinity, relationship


عربی به فارسی

نزديک , تقريبا , قريب , صميمي , نزديک شدن


مترادف و متضاد

esteem (اسم)
نظر، شهرت، اعتبار، قدر، عزت، قرب، رعایت ارزش

بها، قدر، مرتبه، منزلت


جوار، نزدیکی


خویشاوندی، خویش، قرابت


۱. بها، قدر، مرتبه، منزلت
۲. جوار، نزدیکی
۳. خویشاوندی، خویش، قرابت


فرهنگ فارسی

نزدیک شدن ، ن دیکی، خلاف بعد
۱ - ( مصدر ) نزدیک شدن مقابل بعد ۲ - ( اسم ) نزدیکی مقابل بعد ۳ - خویشی خویشاوندی ۴ - ( اسم ) مرتبه منزلت : این همه لاف که در قرب نطیری می زد دیدمش بر سر آن کوی عجب خواری بود . ( نظیری ) .
جمع قربه

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) نزدیک شدن . ۲ - (اِمص . ) نزدیکی .

لغت نامه دهخدا

قرب. [ ق ُ ] ( ع مص ) نزدیک شدن. نزدیک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: قَرُب َ منه قرباً و قُرباناً. ( منتهی الارب ).

قرب. [ ق ُ ] ( ع اِمص ) خویشی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) تهیگاه. ( منتهی الارب ). از زیر تهیگاه تا تنگ جای. ( ناظم الاطباء ). || نرم جای شکم. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || مرتبه و منزلت. ( آنندراج ) :
این همه لاف که در قرب نظیری میزد
دیدمش برسر آن کوی عجب خواری بود.
نظیری ( از آنندراج ).
|| ( اِمص ) همسایگی و همجواری. || ( ص ) نزدیک. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) نزدیکی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) :
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هر کو به تو قرب بیشتر داشت.
عطار.
|| ( اصطلاح صوفیه ) در برابر بُعد. نزدیکی بنده به حق است از راه مکاشفه و مشاهده. مؤلف مجمع السلوک گوید: قرب نزد صوفیه عبارت است از قرب عبد به حق سبحانه و تعالی بوسیله مکاشفه و مشاهده ، و بُعد عبارت است از دوری عبد ازمکاشفه و مشاهده. و در خلاصة السلوک آمده است : قرب انقطاع از غیر خداست. و گویند طاعت است. و نیز گویند قرب آن است که دل به محبوب نزدیک باشد. در تحفه مرسله آمده : قرب بر دو نوع است : 1- قرب نوافل ، و آن زوال صفات بشری و ظهور صفات ربوبی است بر بشر به طوری که بتواند به اذن حق زنده گرداند و بمیراند و مسموعات رااز دور بشنود و مبصرات را از دور ببیند، و این معنی فناء صفات است در صفات حق تعالی که نتیجه و ثمره نوافل است. 2- قرب فرائض ، و آن فناء کلی عبد است به طوری که هیچ موجودی حتی وجود خود را نبیند و در نظر او جز وجود حق نباشد و این معنی فناء فی اﷲ و ثمره فرائض است ، پس بر این تقدیر قرب فرائض اَتَم و اکمل باشد. و در ترجمه صحیح بخاری آمده که از کلام دیگر اصفیا معلوم میشود که قرب نوافل اکمل است ، چرا که قرب فرائض نزدشان عبارت است از آنکه بنده آلة میباشد و حق ،فاعل ، چنانکه حدیث : ان اﷲ ینطق علی لسان عمر، مشیر است به این. و قرب نوافل عبارت است از اینکه حق سبحانه آلة میباشد و بنده فاعل. چنانکه حدیث : و لایزال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی احبه فکنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها، مشیر است به این - انتهی... و عبداللطیف در شرح مثنوی قرب فرائض را به این معنی نیز هم بر قرب نوافل تفضیل داده و گفته که قرب فرائض که عبارت است از آنکه حق فاعل باشد و بنده آلة، رفیع است از قرب نوافل ، چه قرب نوافل آن است که بنده فاعل باشد و حق آلة و از فاعلیت حق تا بنده تفاوت ظاهر است ، چه نسبت خاک را با عالم پاک - انتهی. و لکل وجهة، کما لایخفی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :

قرب . [ ق َ ](ع مص ) شمشیر در نیام کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قراب ساختن شمشیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گوشت قراب خورانیدن مهمان را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


قرب . [ ق َ رَ ] (ع مص ) شب روی جهت به آب آمدن بامدادان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و ان لایکون بینک و بین الماء الا لیلة و اذا کانت بینکما یومان فأوّل یوم تطلب فیه الماء القرب و الثانی الطلق . یقال : قرب بصباص و ذلک ان القوم یسیمون الابل و هم فی ذلک یسیرون نحو الماء فاذا بقیت بینهم و بین الماء عشیة عجلوانحوه فتلک اللیلة القرب و هو اسم للقرابة. || (اِمص ) جستجوی آب در شب . (منتهی الارب ). || (اِ) چاه نزدیک آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


قرب . [ ق ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ قِرْبة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِرْبة شود.


قرب . [ ق ُ ] (اِخ ) (یوم ذات ...) روزی است از روزهای عرب . (معجم البلدان ).


قرب . [ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).


قرب . [ ق ُ ] (ع اِمص ) خویشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) تهیگاه . (منتهی الارب ). از زیر تهیگاه تا تنگ جای . (ناظم الاطباء). || نرم جای شکم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرتبه و منزلت . (آنندراج ) :
این همه لاف که در قرب نظیری میزد
دیدمش برسر آن کوی عجب خواری بود.

نظیری (از آنندراج ).


|| (اِمص ) همسایگی و همجواری . || (ص ) نزدیک . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) نزدیکی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هر کو به تو قرب بیشتر داشت .

عطار.


|| (اصطلاح صوفیه ) در برابر بُعد. نزدیکی بنده به حق است از راه مکاشفه و مشاهده . مؤلف مجمع السلوک گوید: قرب نزد صوفیه عبارت است از قرب عبد به حق سبحانه و تعالی بوسیله ٔ مکاشفه و مشاهده ، و بُعد عبارت است از دوری عبد ازمکاشفه و مشاهده . و در خلاصة السلوک آمده است : قرب انقطاع از غیر خداست . و گویند طاعت است . و نیز گویند قرب آن است که دل به محبوب نزدیک باشد. در تحفه ٔ مرسله آمده : قرب بر دو نوع است : 1- قرب نوافل ، و آن زوال صفات بشری و ظهور صفات ربوبی است بر بشر به طوری که بتواند به اذن حق زنده گرداند و بمیراند و مسموعات رااز دور بشنود و مبصرات را از دور ببیند، و این معنی فناء صفات است در صفات حق تعالی که نتیجه و ثمره ٔ نوافل است . 2- قرب فرائض ، و آن فناء کلی عبد است به طوری که هیچ موجودی حتی وجود خود را نبیند و در نظر او جز وجود حق نباشد و این معنی فناء فی اﷲ و ثمره ٔ فرائض است ، پس بر این تقدیر قرب فرائض اَتَم ّ و اکمل باشد. و در ترجمه ٔ صحیح بخاری آمده که از کلام دیگر اصفیا معلوم میشود که قرب نوافل اکمل است ، چرا که قرب فرائض نزدشان عبارت است از آنکه بنده آلة میباشد و حق ،فاعل ، چنانکه حدیث : ان اﷲ ینطق علی لسان عمر، مشیر است به این . و قرب نوافل عبارت است از اینکه حق سبحانه آلة میباشد و بنده فاعل . چنانکه حدیث : و لایزال عبدی یتقرب الی ّ بالنوافل حتی احبه فکنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها، مشیر است به این - انتهی ... و عبداللطیف در شرح مثنوی قرب فرائض را به این معنی نیز هم بر قرب نوافل تفضیل داده و گفته که قرب فرائض که عبارت است از آنکه حق فاعل باشد و بنده آلة، رفیع است از قرب نوافل ، چه قرب نوافل آن است که بنده فاعل باشد و حق آلة و از فاعلیت حق تا بنده تفاوت ظاهر است ، چه نسبت خاک را با عالم پاک - انتهی . و لکل وجهة، کما لایخفی . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
قرب حق دیدی اول و کردی
قتل و قربان نفس دون لئیم .

ناصرخسرو.


قرب نز پایین و بالا رفتن است
قرب حق از قید هستی رستن است .

مولوی .


فرعون وار لاف اناالحق همی زنی
وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست .

سعدی .



قرب . [ ق ُ ] (ع مص ) نزدیک شدن . نزدیک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قَرُب َ منه قرباً و قُرباناً. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

قربه#NAME?


۱. نزدیک شدن.
۲. نزدیکی.


= قربه
۱. نزدیک شدن.
۲. نزدیکی.

دانشنامه آزاد فارسی

قُرْب
(در لغت به معنای نزدیکی) اصطلاحی دینی و عرفانی. نزدیکی میان بنده و خداوند که نتیجۀ بالارفتن بنده در مراتب وجود و نزدیکی حقیقی به مبدأ هستی است. بنابراین قرب به معنای نزدیکی زمانی و مکانی نیست هم چنانکه مفهومی اعتباری و قراردادی نیز نیست بلکه امری حقیقی است که در سایۀ صعود به مدارج کمال و عروج به مراتب معنوی حاصل می شود. همچنین، قرب امری دارای مراتب است و یک نقطه نیست و هرچه بنده در مدارج قرب بالاتر رود، باز مراتب دیگری هست که می تواند با سعی و تلاش در مسیر کمال به آن دست یابد و به سرچشمه کمال نزدیک تر شود. عارفان را عقیده بر این است که بندۀ مقرب باید به حدّی از وارستگی از خود برسد که گناهی به مقام قرب خود نداشته باشد، و حتی متوجه آن نباشد، چه همین رؤیت، حجابی است که بنده را از ساحت معبود دور می سازد. عالی ترین مرتبه از مراتب قرب همان مرتبۀ قابَ قوسَین است که در قرآن کریم دربارۀ پیامبر (ص) از آن سخن رفته است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَحْجُوبُونَ: آنانکه در حجاب و پرده قرار گرفته اند (مراد از محجوب بودن از پروردگارشان در روز قیامت محروم بودنشان از کرامت قرب و منزلت او است ویا محجوب بودن از رحمت خداست ومعنایش این نیست که از معرفت خدا محجوبند ، چون در روز قیامت همه حجابها برطرف میشود ، یعنی همه ...
تکرار در قرآن: ۹۶(بار)
نزدیکی. و آن به تصریح راغب چند قسم است: 1- قرب مکانی. مثل . به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران می‏گردید مراد نهی از خوردن است به دلیل . و گرنه می‏فرمود«فَقَرَّ با مِنْها فَبَدَتْ...» ولی نهی به لفظ «لا تَقْرَبا» ابلغ از «لا تَأْ کُلا» است مثل . 2- قرب زمانی. مثل . . . 3- قرب نسبی. مثل . . . 4- قرب مقام و منزلت. مثل . . و مثل قول فرعون که به ساحران گفت: . 5- قرب رعایتی مثل . ولی شاید مراد از قرب در این آیه لزوم و نظیر آن باشد که احسان و نیکوکاری رحمت خدا را لازم و حتمی می‏کند. **** قریب: از اسماء حسنی است و سه بار در قرآن مجید آمده است: . . . قریب و نزدیک بودن خدا معنوی است نه زمانی و مکانی، مثل محیط بودن خدا به هر چیز . . لازمه محیط بودن نزدیک بودن به هرچیز است، شاید از این جهت طبرسی در ذیل آیه اول فرموده: این دلیل لامکان بودن خداست وگرنه به هر مناجات کننده نزدیک نبود صدوق رحمه الله در توحید قریب را جواب دهنده معنی کرده و جمله «اُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ» را موید قرارداده و نیز عالم بوساوس قلوب گفته به قرینه . ولی آنچه قبلا گفته شد نه نظر نگارنده بهتر می‏رسد. *** لازم است به چند آیه توجه کنیم: 1- . قربات جمع قربت است یعنی: انفاق و دعاهای رسول را پیش خدا مایه تقرب می‏داند بدان که آنها برای آنان مایه تقرب است. 2- . ظاهرا الف و لام در «القربی» عوض از مضاف الیه است و تقدیرآن «قربای» می‏باشد یعنی از شما برای تبلیغ رسالت مزدی نمی‏خواهم مگر دوستی خویشان و اهل قرابتم را، استثنا ظاهرا متصل و «اجراً» نکره در سیاق نفی مفید عموم است یعنی هیچ مزدی جز این مزد نمی‏خواهم «قربی» در این صورت یا مصدر به معنی فاعل است به معنی قریب و یا در آن چنانکه کشاف گفته اهل مقدر است یعنی «اهل قربای». در آیه دیگر آمده . در این آیه هم اتخاذ سبیل به سوی خدا اجر شمرده شده، چون در این آیه نیز «مِنْ اَجْر» نکره در سیاق نفی ومفید عموم است لذا باید مودت قربی و اتخاذ سبیل هر دو یکی باشند و گرنه معنی دو آیه قابل جمع نخواهد بود از اینجاپی می‏بریم که مودت قربی به معنی دوست داشتن و پیروی از آنهاست و مودت بدین معنی همان اخذ سبیل به طاعت خداست، پس پیروی از ذی‏القربی که اهل بیت علیهم السلام باشند رفتن راه خداست و چون این پیروی در واقع به نفع پیروان آنهاست لذا در آیه دیگر آمده: . بگو آنچه از اجر خواستم بر له شماست مزد من فقط بر عهده خداست یعنی پیروی ذی القربی که عبارت اخرای اتخاذ سبیل به سوی خداست به سود شماست. اینکه درباره آیه اول با استناد به دو آیه بعدی گفته شد از هر حیث درست و مطابق روایات نیز هست، در این باره وجوه واقوال رکیکی نیز نقل شده که احتیاجی به نقل آنها نیست. در مجمع البیان از امام سجاد و باقر و صادق علیهم السلام و سعید بن جبیرو عمروبن شعیب نقل شده که معنی آیه این است: این که قرابت و عترت مرا دوست بدارید و حق مرادر باره آنها مراعات نمایید. ایضاً نقل کرده چون آیه «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهَ اَجْراً...» نازل شدگفتند: یا رسول الله اینان کیستند که خدا ما را به مودت آنها امر کرده فرمود: علی و فاطمه و فرزندان آنهاست «قالَ عَلِیٌ وَ فاطِمَةَ وَ وَلَدُهُما» این حدیث در کشاف به لفظ «عَلِیٌ وَ فاطِمَةَ وَ ابْناهُما» نقل شده است و نیز در تفسیر بیضاوی، احیاء المیت حدیث 2، و اتحاف شبراوی ص 18 و ابن حجر در صواعق ذیل آیه فوق و ده‏ها کتاب دیگر نقل شده است. اگر گویند: سوره شوری مکی است و آن وقت علی و فاطمه علیهماالسلام باهم ازدواج نکرده بودند و اولاد نداشتند چطور این روایت صحیح تواندبود؟ گوییم: اگر ثابت شود که سوره مکی است. دلیلی بر مکی بودن آیه نداریم چه مانعی دارد خود سوره مکی باشد و این آیه مدنی توضیح مطلب را در این کتاب ذیل لفظ«قُرْآن» فصل سوره‏های مکی و مدنی مطالعه فرمایید.

پیشنهاد کاربران

محبوب نزد پروردگار

نتیجه و حاصل تقوا قرب است

نزدیکی

نزدیک شو


کلمات دیگر: