کلمه جو
صفحه اصلی

کژی


مترادف کژی : انحراف، اعوجاج، خمیدگی، کجی، نادرستی، دروغ، ناراستی

متضاد کژی : راستی

فارسی به انگلیسی

bias, crook, inclination, sway

crookedness, dishonesty


مترادف و متضاد

perversity (اسم)
انحراف، بدراهی، کژی، منحرف بودن

انحراف ≠ راستی


اعوجاج، خمیدگی، کجی


دروغ، ناراستی


۱. انحراف
۲. اعوجاج، خمیدگی، کجی
۳. نادرستی
۴. دروغ، ناراستی ≠ راستی


فرهنگ فارسی

۱ - کجی نا راستی اعوجاج . ۲ - انحراف . ۳ - دروغ کذب : ( یکی دفتری سازم از راستی که نپذیرد آن کژی و کاستی ) .

لغت نامه دهخدا

کژی. [ ک َ / ک َژْ ژی ] ( حامص ) ناراستی. کجی. عوج. اعوجاج. ( منتهی الارب ). مقابل استقامت. حُجنَة. حَجَن. مقابل راستی. انحناء. ( ناظم الاطباء ). تکلی. ناراستی اعم از پیچش یا میل و خمیدگی به سویی در اشیاء ثابت یا ناثابت بهنگام حرکت خواه به چپ یا به راست و خواه به پیش یا به پس و خواه به بالا و یا به پائین :
حال با کژ کمان راست کند کار جهان
راستی تیرش کژی کند اندر جگرا.
شاکر بخاری.
درختی که خردک بود باغبان
بگردانداو را چو خواهد چنان
چو گردد کلان باز نتواندش
که از کژی و خم بگرداندش.
ابوشکور.
رویت به راه شگنان ماند همی درست
باشد هزار کژی باشد هزار خم.
منجیک.
بفرمود تا رفت پیشش هجیر
بدو گفت کژی نیاید ز تیر.
فردوسی.
دوستی با دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کژ شود ز کژی بنلاد.
ناصرخسرو.
گل ز کژی خار در آغوش یافت
نیشکر از راستی آن نوش یافت.
نظامی.
رجوع به کژ شود.
|| انحراف. دروغ. کذب. حیله. نیرنگ. تقلب. ( فهرست شاهنامه ولف ). ناراستی :
یکی دفتری سازم از راستی
که نپذیرد آن کژی و کاستی.
فردوسی.
بداد و ستد در کند راستی
ببندد در کژی و کاستی.
فردوسی.
بپروردشان از ره بدخویی
بیاموختشان کژی و جادویی.
فردوسی.
بیاموخته کژی و جادویی
بدانسته هم چینی و پهلوی.
فردوسی.
سزد گر هر آن کس که دارد خرد
به کژی و ناراستی ننگرد.
فردوسی.
خداوندهستی و هم راستی
نخواهد ز تو کژی و کاستی.
فردوسی.
به کژی ترا راه تاریکتر
سوی راستی راه باریکتر.
فردوسی.
ز کژی گریزان شود راستی
پدید آید از هر سویی کاستی.
فردوسی.
هرگز از من کژی و خیانتی نیامده است. ( تاریخ بیهقی ).
اگر چه پرستی ورا بیشمار
بر او بر مکن ناز و کژی میار.
( گرشاسب نامه ).
چو از تو بود کژی و بی رهی
گناه از چه بر چرخ گردان نهی.
اسدی.
گر از راست کژی نباید که آید
چرا هست کرده مصور مصور.
ناصرخسرو.
دل زبهر چه در کژی بستی
راستی پیشه کن ز غم رستی.

کژی . [ ک َ / ک َژْ ژی ] (حامص ) ناراستی . کجی . عوج . اعوجاج . (منتهی الارب ). مقابل استقامت . حُجنَة. حَجَن . مقابل راستی . انحناء. (ناظم الاطباء). تکلی . ناراستی اعم از پیچش یا میل و خمیدگی به سویی در اشیاء ثابت یا ناثابت بهنگام حرکت خواه به چپ یا به راست و خواه به پیش یا به پس و خواه به بالا و یا به پائین :
حال با کژ کمان راست کند کار جهان
راستی تیرش کژی کند اندر جگرا.

شاکر بخاری .


درختی که خردک بود باغبان
بگردانداو را چو خواهد چنان
چو گردد کلان باز نتواندش
که از کژی و خم بگرداندش .

ابوشکور.


رویت به راه شگنان ماند همی درست
باشد هزار کژی باشد هزار خم .

منجیک .


بفرمود تا رفت پیشش هجیر
بدو گفت کژی نیاید ز تیر.

فردوسی .


دوستی با دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کژ شود ز کژی بنلاد.

ناصرخسرو.


گل ز کژی خار در آغوش یافت
نیشکر از راستی آن نوش یافت .

نظامی .


رجوع به کژ شود.
|| انحراف . دروغ . کذب . حیله . نیرنگ . تقلب . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ). ناراستی :
یکی دفتری سازم از راستی
که نپذیرد آن کژی و کاستی .

فردوسی .


بداد و ستد در کند راستی
ببندد در کژی و کاستی .

فردوسی .


بپروردشان از ره بدخویی
بیاموختشان کژی و جادویی .

فردوسی .


بیاموخته کژی و جادویی
بدانسته هم چینی و پهلوی .

فردوسی .


سزد گر هر آن کس که دارد خرد
به کژی و ناراستی ننگرد.

فردوسی .


خداوندهستی و هم راستی
نخواهد ز تو کژی و کاستی .

فردوسی .


به کژی ترا راه تاریکتر
سوی راستی راه باریکتر.

فردوسی .


ز کژی گریزان شود راستی
پدید آید از هر سویی کاستی .

فردوسی .


هرگز از من کژی و خیانتی نیامده است . (تاریخ بیهقی ).
اگر چه پرستی ورا بیشمار
بر او بر مکن ناز و کژی میار.

(گرشاسب نامه ).


چو از تو بود کژی و بی رهی
گناه از چه بر چرخ گردان نهی .

اسدی .


گر از راست کژی نباید که آید
چرا هست کرده مصور مصور.

ناصرخسرو.


دل زبهر چه در کژی بستی
راستی پیشه کن ز غم رستی .

سنائی .


گر جمله کژی است در جهان راست کجاست
ور جمله بدی است از فلک نیک از کیست .

خاقانی .


کژی در طبیعت ایشان سرشته است و کذب و نفاق و زور و شقاق باطینت ایشان آمیخته . (سندبادنامه ص 211).
بکوش ابن یمین دوستی بدست آور
که دشمنان سوی یک تن به صد کژی نگرند.

ابن یمین .


|| بیداد. ستم . مقابل داد :
یکی پند آن شاه یاد آورم
ز کژی روان سوی داد آورم .

فردوسی .


ابا داد باشید و یزدان پرست
بشسته ز بیداد و کژی دو دست .

فردوسی .


لئیمی و کژی ز بیچارگیست
ز بیدادگربر بباید گریست .

فردوسی .


رجوع به کژ شود.

فرهنگ عمید

کجی، ناراستی: از کژی افتی به کم و کاستی / از همه غم رستی اگر راستی (نظامی۱: ۷۶ )، بِه گیتی به از راستی پیشه نیست / ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست (فردوسی: ۲/۱۵۸ حاشیه ).

دانشنامه عمومی

اعوجاج یا کژی به معنای کجی، ناراستی، انحنا، پیچیدگی، خمیدگی است.
اعوجاج هارمونیکی (harmonic distortion)
اعوجاج رنگی (Chromatic Aberration)
اعوجاج خمره ای (barrel distortion)
اعوجاج جاسوزنی (Pincushion Distorition)
اعوجاج فاز (Phase distortion)
هر گونه تغییر نامطلوب در شکل موج یک سیگنال الکتریکی که از درون یک مدار که شامل یک دستگاه انتقال می باشد، عبور می کند.در طراحی مدار الکتریکی یک مسئله مهم این است که سیگنال ورودی در مسیر خواسته شده، بدون ایجاد اعوجاج بیشتر از حدّ مجاز اصلاح شود.
پدیده اعوجاج سیگنال، ناشی از وابستگی سرعت فاز به فرکانس، پراکندگی نامیده می شود.
پیچیدگی و تغییر ابعاد یکی از مشکلاتی است که در اثر اشتباه طراحی و تکنیک عملیات جوشکاری ناشی می شود. با فرض اجتناب از ورود به مباحث تئوریک تنها به این مورد اشاره می کنیم که حین عملیات جوشکاری به دلیل عدم فرصت کافی برای توزیع یکنواخت بار حرارتی داده شده به موضع جوش و سرد شدن سریع محل جوش انقباضی که می بایست در تمام قطعه پخش می شد به ناچار در همان محدوده خلاصه می شود و این انقباض اگر در محلی باشد که از نظر هندسی قطعه زاویه دار باشد منجر به اعوجاج زاویه ای (Angular distortion) می شود. در نظر بگیرید تغییر زاویه ای هرچند کوچک در قطعات بزرگ و طویل چه ایراد اساسی در قطعه نهایی ایجاد می کند. حال اگر خط جوش در راستای طولی یا عرضی قطعه باشد اعوجاج طولی و عرضی (Longitudinal shrinkage or Transverse shrinkage) نمایان می شود. اعوجاج طولی و عرضی همان کاهش طول قطعه نهایی قطعه می باشد. این موارد هم بسیار حساس و مهم هستند. نوع دیگری از اعوجاج تاول زدن یا طبله کردن یا قپه (Bowing) می باشد.

پیشنهاد کاربران

معنی=نادرستی - دروغ
متضاد=درستی - راست گویی

نادرستی


کلمات دیگر: