کلمه جو
صفحه اصلی

کلاچ


برابر پارسی : چنک

فارسی به انگلیسی

clutch, coupling

clutch


مترادف و متضاد

clutch (اسم)
چنگال، چنگ، کلاچ، کلاج، وضع دشوار

فرهنگ فارسی

دستگاهی دراتومبیل که راننده بااتصال دادن آن بموتورقدرت دورانی موتوررابجعبه دنده وچرخهامنتقل میکند
( اسم ) آلتی است در اتومبیل که بوسیل. آن راننده با اتصال وی بموتور نیروی دوران موتور را بجعب. دنده و چرخها ی اتومبیل انتقال میدهد همچنین با انفصال آن از موتور اتومبیل را از حرکت باز میدارد . یا پدال کلاچ . آلتی است که زیر پای چپ رانند. اتومبیل قرار دارد و راننده بوسیل. آن کلاچ را بکار می اندازد .
عقعق . عکه

فرهنگ معین

(کِ ) [ انگ . ] (اِ. ) دستگاهی در اتومبیل برای قطع یا وصل کردن نیرو از موتور به جعبه دنده که توسط پدالی در زیر پای راننده صورت می گیرد.

لغت نامه دهخدا

کلاچ . [ ک َ ] (اِ) عقعق . عکة. (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاچه و کلاغچه شود.


کلاچ . [ ک ِ ] (انگلیسی ، اِ) آلتی است در اتومبیل وجز آن که بوسیله ٔ آن راننده با اتصال وی به موتور، نیروی دوران موتور را به جعبه ٔ دنده و چرخهای اتومبیل انتقال می دهد، همچنین با انفصال آن از موتور، اتومبیل را از حرکت بازمی دارد. (از فرهنگ فارسی معین ).
- پدال کلاچ ؛ آلتی است که زیر پای چپ راننده ٔ اتومبیل قرار دارد و راننده به وسیله ٔ آن کلاچ را به کار می اندازد. (فرهنگ فارسی معین ).


کلاچ. [ ک َ ] ( اِ ) عقعق. عکة. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کلاچه و کلاغچه شود.

کلاچ. [ ک ِ ] ( انگلیسی ، اِ ) آلتی است در اتومبیل وجز آن که بوسیله آن راننده با اتصال وی به موتور، نیروی دوران موتور را به جعبه دنده و چرخهای اتومبیل انتقال می دهد، همچنین با انفصال آن از موتور، اتومبیل را از حرکت بازمی دارد. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- پدال کلاچ ؛ آلتی است که زیر پای چپ راننده اتومبیل قرار دارد و راننده به وسیله آن کلاچ را به کار می اندازد. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

کلاج#NAME?


=کلاج

دانشنامه عمومی

کِلاچ (به انگلیسی: Clutch) یا دِبریاژ الگو:به فرانسوینام یکی از قطعات خودرو است. ریشه لغوی کلاچ یک واژه آلمانی به معنی اتصال است. لیکن معنی رایج آن به وسیله ای اطلاق می گردد که عمل اتصال یا قطع کردن را انجام می دهد. در زبان محاوره ای به آن کِلاژ نیز می گویند.
نرم کننده کلاچ
صفحه کلاچ
دیسک کلاچ
پدال
دوشاخهٔ کلاچ
بلبرینگ کلاچ
کلاچ وسیله ای است که به کمک آن راننده هر زمان که بخواهد می تواند اتصال موتور را از جعبه دنده جدا نماید، بدین معنی که موتور روشن باشد بدون اینکه چرخ دنده ها در جعبه دنده بچرخند و خودرو حرکت نماید.
کاربرد کلاچ در مواقع تعویض دنده یا متوقف کردن خودرو است آن هم برای اینکه موتور خاموش نشود.
دستگاه کلاچ به وسیله پدال کلاچ که زیر پای چپ راننده قرار گرفته بکار می افتد. برای بکار انداختن کلاچ، راننده می بایست با پای چپ پدال کلاچ را تا انتها فشار بدهد.

دانشنامه آزاد فارسی

کِلاچ (clutch)
کلاچ آزاد است
هرگونه ابزار قطع تماس پیستون های در حال چرخش. استفادۀ اصلی آن در سیستم انتقال نیروی خودرو است. در خودروهای دارای گیربکس دنده ای، راننده هنگام عوض کردن دنده، کلاچ را فشار می دهد و با این عمل اتصال موتور و گیربکس را قطع می کند. کلاچ از دو صفحۀ اصلی تشکیل شده که عبارت اند از صفحه کلاچ و چدنی کلاچ. صفحه کلاچ روی میله ای منتهی به گیربکس قرار می گیرد. هنگام به کارگیری کلاچ، چدنی کلاچ صفحه کلاچ را بر چرخ طیّار موتور فشار می دهد و نیروی محرکه به گیربکس منتقل می شود. فشاردادن کلاچ چدنی کلاچ را جدا، و صفحه کلاچ را آزاد می کند. خودروهای دنده اتوماتیک کلاچ ندارند. در این نوع خودروها، نیروی محرکه از طریق اتصال مایع یا مبدل گشتاور از چرخ طیار به گیربکس اتوماتیک منتقل می شود.

گویش مازنی

/kelaach/ کلاغ سیاه و سفید & حیوان دو رنگ - هر چیز زشت و بدقیافه

کلاغ سیاه و سفید


۱حیوان دو رنگ ۲هر چیز زشت و بدقیافه


پیشنهاد کاربران

کِلاچ
این واژه همان : کَلَنجار پارسی به مینه درگیر شدن است ،
می توان آن را کوتاهید ، و پسوند - آر را زُدود ( حذف کرد ) :
کَلَنج
یا با چنگ نو واژه ای برساخت :
چَنگیل ( مانند بندیل )
چَنگَن ( مانند تاوَن )
چَنگَک ( مانند پوشَک )
این پسوَند - اَک پارسی همان - ایک کهن است، فهمیدهء کوچکی و خُردی پسان تر ها پدید آمده.

کِ. گاز زدن در گویش کازرونی ( ع. ش )

کَلاچ در زبان گیلکی به معنای زاغ و کلاغ است


کلمات دیگر: