مترادف لوس : بی مزه، خنک، یخ، بچه ننه، ننر
لوس
مترادف لوس : بی مزه، خنک، یخ، بچه ننه، ننر
فارسی به انگلیسی
spoiled
apish, babyish, flat, gingerbread, rotten, self-indulgent
مترادف و متضاد
بیمزه، خنک، یخ
بچهننه، ننر
۱. بیمزه، خنک، یخ
۲. بچهننه، ننر
فرهنگ فارسی
چاپلوس، چرب زبان، کسی که بی جهت خودراعزیزنماید
( اسم ) چاشنی مزه .
پاپ مسیحی از سال ۱۱۴۴ تاسال ۱۱۴۵ میلادی .
فرهنگ معین
(اِ. ) = لس : چاشنی ، مزه .
1 - (اِ.) چاپلوس ، چرب زبان . 2 - (عا.) (ص .) کسی که خود را بی جهت نزد دیگران عزیز می کند.
(اِ.) = لس : چاشنی ، مزه .
لغت نامه دهخدا
لوس. ( اِخ ) لوسی. رجوع به لوسی شود.
لوس. [ ل َ ] ( ع مص ) شیرینی و جز آن جستن جهت خوردن. || چشیدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). || به زبان گردانیدن چیزی در دهان. ( منتهی الارب ).
لوس. ( اِ ) روباه : و لوس به زبان بیهقیان روباه بود. ( تاریخ بیهق ).
لوس. ( اِ ) غش کافور. غش که در کافور کنند.باری که به کافور زنند تا بسیارش کنند :
کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک
با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش.
لوس. ( اِ ) لس : پیش ایشان فاتحةالکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد. ( مناقب افلاکی ). رجوع به لُس شود و شاید این کلمه کوس باشد.
لوس. ( اِ ) تملق. فروتنی. چرب زبانی. مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن. ( از برهان ). گفتار خوش. گفتار فریبنده. فروتنی بیش از اندازه. فریفتن به فروتنی و تملق و چرب زبانی بود. ( جهانگیری ). لابه است ، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن. ( اوبهی ). تملق. چاپلوسی. ( غیاث ). فریبندگی. فریب. فروتنی کردن باشد و به زبان مردم را فریفتن و مبالغت ( ؟ ) کردن. ( صحاح الفرس ) :
نشکیبند ز لوس و نشکیبند ز فحش
نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ.
کت هر زمان به لوس بپیراید.
آن کنیزک سبک ز بام بلند
به رسن سوی او فرودآمد
گوئی از جنّتش درود آمد
جان سامند را به بوس گرفت
دست و پا و سرش به لوس گرفت.
کز طمع، گربه چاپلوس بود.
ور نبود سیم لوس و لابه فزایم.
چه گویم عیب آن شب کوتهی بود.
که با غالبان چاره رفق است و لوس.
چو دستی نشاید گزیدن ببوس.
نشکیبند ز لوس و نشکیبند ز فحش
نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ .
قریعالدهر.
وآن چاپلوس بسته گر خندان ؟
کت هر زمان به لوس بپیراید.
لبیبی .
چون بیامد به وعده بر سامند
آن کنیزک سبک ز بام بلند
به رسن سوی او فرودآمد
گوئی از جنّتش درود آمد
جان سامند را به بوس گرفت
دست و پا و سرش به لوس گرفت .
عنصری .
مرد قانع نه مرد لوس بود
کز طمع، گربه چاپلوس بود.
سنائی .
گر بودم سیم کار گردد چون زر
ور نبود سیم لوس و لابه فزایم .
سوزنی .
گهی بوس و گهی لوس و گهی رقص
چه گویم عیب آن شب کوتهی بود.
جمال الدین عبدالرزاق .
چو دستی نتانی بریدن ببوس
که با غالبان چاره رفق است و لوس .
سعدی .
به تدبیر باید جهان خورد و لوس
چو دستی نشاید گزیدن ببوس .
سعدی .
آمد و با هزار لابه و لوس
داد بر دست و پای برنا بوس .
امیرخسرو.
|| (ص ) نُنُر. لوس را با کلمات و مصادر ترکیب هایی است .
ترکیب ها:
لوس بار آوردن . لوس بازی . لوس بازی درآوردن . لوس کردن . لوس گری . لوس گری کردن .لوس و ننر. لوس و ننر بارآمده بودن . بچه ٔ لوس و جز اینها. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
لوس . (اِ) روباه : و لوس به زبان بیهقیان روباه بود. (تاریخ بیهق ).
کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک
با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش .
کسائی .
|| دهان کج . کج دهان . || لجن و خلابی که پای به دشواری از آن توان برآورد. (برهان ).
لوس . (اِ) لس : پیش ایشان فاتحةالکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد. (مناقب افلاکی ). رجوع به لُس شود و شاید این کلمه کوس باشد.
لوس . (اِخ ) لوسی . رجوع به لوسی شود.
لوس . (اِخ ) لوس دوم . پاپ مسیحی از سال 1144 تا سال 1145 م .
لوس . (اِخ ) لوس سوم . پاپ مسیحی از سال 1181 تا سال 1185 م .
لوس . (اِخ ) دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36هزارگزی المده و 6هزارگزی جنوب کالج . کوهستانی و سردسیر. دارای 270 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و مختصرلبنیات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . در زمستان اکثر مردم برای تأمین معاش به حدود تاچکوه و کاسه گرمحله میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
لوس . [ ل َ ] (ع مص ) شیرینی و جز آن جستن جهت خوردن . || چشیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || به زبان گردانیدن چیزی در دهان . (منتهی الارب ).
لوس . اول (اِخ ) سن . پاپ مسیحی از سال 253 تا سال 254 م .
فرهنگ عمید
۲. زننده، ناخوش آیند.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] تملق، چرب زبانی: چو دستی نشاید گزیدن ببوس / که با غالبان چاره زرق است و لوس (سعدی۱: ۷۳ ).
۴. [قدیمی] چاپلوس، چرب زبان.
دانشنامه عمومی
تاریخ عرضه: ۲۰۰۶
سبک: پاپ، راک، R&B، هیپ هاپ
زمان: ۶۳ دقیقه و ۴۲ ثانیه
برچسب: Mosley Music/Geffen
عرضه کننده: نلی فورتادو، تیمبالند
دانشنامه آزاد فارسی
گویش مازنی
سفره ما
روستایی خالی از سکنه در هلو پشته ی نور
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
لوساندن کسی.
ازخود راضی