مترادف قشری : سطحی، ظاهری، خشکه مقدس، خشک، پوستی، لایه ای
برابر پارسی : تهی مغز، نادان، واپسگرا
پوستی، لایهای
خشکهمقدس، خشک
سطحی، ظاهری
۱. سطحی، ظاهری
۲. خشکهمقدس، خشک
۳. پوستی، لایهای
قشری . [ ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قشر. || آنکه تنها به ظواهر قرآن و حدیث و اوامر و نواهی گوش دارد و تأویل و قیاس و امثال آن را در امر دین روا ندارد. و از کلمه ٔ ظاهری گاه همین معنی اراده کنند. رجوع به قِشر شود.
قشری . [ ق ِ ] (ع اِ) پوست منجمد بالای شیر است که به فارسی سرشیر و چربه ٔ شیر نامند و به هندی ملایی . (فهرست مخزن الادویه ).
قشری . [ ق ُ ش َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قشیر، چنانکه در کتاب دارقطنی آمده است . (لباب الانساب ). رجوع به قشیر و قشر [ ق ُ ش َ ] شود.