کلمه جو
صفحه اصلی

لهو و لعب


مترادف لهو و لعب : تفریح، خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، هوسرانی

برابر پارسی : زنبارگی، خوشکامگی، بدکاری، بازی | هرزگی، زنبارگی، بدکاری

فارسی به انگلیسی

pleasure, amusements, debauchery


bacchanalian, frivolity


bacchanalian, frivolity, pleasure, amusements, debauchery

فرهنگ فارسی

از اتباع .

لغت نامه دهخدا

لهو و لعب. [ ل َهَْ وُ ل َ ع ِ / ل َهَْ وُ ل َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طرب و بازی و عشرت و شادی و سرگرمی. رجوع به لهو و نیز لعب شود :
حاصل لهو و لعب دنیا چیست
نام زشت و خمار و جنگ و جدل.
سعدی.
دریغا که فصل جوانی برفت
به لهو و لعب زندگانی برفت.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

شادی، خوشگذرانی، زنبارگی، بازیگوشی،

هوس رانی

زنبارگی، خوشکامگی، بدکاری، بازی، تفنن

بزم و سرگرمی، بازی و سرخوشی

لَهو و لَعب: بازی و سرگرمی، آنچه مردم را مشغول کند. خوش گذرانی [لعَب: بازی / لَهو: سرگرمی]


کلمات دیگر: