مترادف گند : بدبو، عفن، متعفن، بوی بد، تعفن، فاسد | جند، جیش، خیل، سپاه، عسکر، لشکر، خایه، خصیه
متضاد گند : معطر
stink, fetid smell
execrable, malodorous, infection, rank, shitty, stench, stink, testicle
۱. جند، جیش، خیل، سپاه، عسکر، لشکر،
۲. خایه، خصیه
۱. بدبو، عفن، متعفن
۲. بویبد، تعفن
۳. فاسد ≠ معطر
بدبو، عفن، متعفن ≠ معطر
بویبد، تعفن
فاسد
جند، جیش، خیل، سپاه، عسکر، لشکر
خایه، خصیه
( ~ .) (اِ.) (قالی بافی ) کله ، گره .
(گُ) (اِ.) خایه .
(گَ) (اِ.) 1 - بوی بد، عفونت . 2 - کثافت ، آلودگی . ؛ ~ ِ چیزی بالا آمدن (درآمدن ) : (عا.) فساد آن آشکار شدن . ؛ ~چیزی را بالا آوردن : (عا.) کاری را بسیار بد انجام دادن ، رسوا شدن .
عماره .
عماره .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
سوزنی .
خاقانی .
نزاری .
سعدی (هزلیات ).
سعدی (گلستان ).
امیرحسینی .
امیر حسینی .
گند. [ گ ُ ] (اِ) خایه باشد که به عربی خصیه خوانند. (برهان ). خایه . (آنندراج ). بیضه . تخم . عُنبُل . معرب آن جند و قند است . و رجوع به جند و خایه شود.
- خر نر را از گندش شناسند، نظیر: خر نر را از خایه شناسند ؛ به مزاح ، ابله است .
|| سپاه . لشکر. در پهلوی نیز گند آمده به معنی سپاه (و مترادف آن ). در کتاب پهلوی کارنامه ٔ اردشیر پاپکان (فصل 7 ص 2) آمده : (اردوان ) پس ازآن سپاه و گند آراست ». (مزدیسنا تألیف معین چ 1 ص 338). معرب آن جند است ، و کلمه ٔ جند در جندیشاپور همین کلمه است . و رجوع به جند و گندآور و جندیشاپور شود. واحدهای بزرگ سپاه را [ در زمان ساسانیان ] گند می گفتند و فرماندهی آنها با گندسالاران بود. تقسیمات کوچکتر را وشت می نامیدند. (ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 237).
- امثال :
اگر لوطی نگوید دنیا به گندم دلش می گندد ؛ مرد ناتوان یا ناکوشا اعتقاد به بی اعتباری و بی حاصلی دنیا را مایه ٔ تسلیت عجز و پرده ٔ کاهلی خویش می سازد، نظیر: گربه دستش به گوشت نمی رسد می گویدگوشت بو میکند. (امثال و حکم ص 227).
گندم را ول کن تا گندت را ول کنم .
بوی بد.
تخم؛ خایه؛ بیضه: گند بیدستر.
سپاه؛ لشکر.