کلمه جو
صفحه اصلی

لکنت


مترادف لکنت : زبان پریشی، زبان گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی زبان، من ومن

برابر پارسی : زبان گرفتگی، تپغ

فارسی به انگلیسی

impediment, lisp, stammer, stumble, stammering

stutter, stuttering, stammering, lisp, impediment, stammer


impediment, lisp, stammer, stumble


مترادف و متضاد

stammer (اسم)
لکنت

stutter (اسم)
لکنت

زبان‌پریشی، زبان‌گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی‌زبان، من‌ومن


فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) درماندن بهنگام سخن . ۲- ( اسم ) گرفتگی زبان بهنگام سخن گفتن کند زبانی .
گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن که به هندی هکلانا گویند درمانده به سخن .

اختلال در روانی گفتار و الگوی زمانی طبیعی آن که سخن گفتن را دشوار می‌سازد


گرفتگی زبان، اختلال در گفتار، گیر زبان


جملات نمونه

علی با لکنت زبان حرف می‌زند

Ali stutters when he talks


فرهنگ معین

(لُ نَ ) [ ع . لکنة ] (اِمص . ) گرفتگی زبان .

لغت نامه دهخدا

لکنت. [ ل ُن َ ] ( ع اِمص ) لکنه. گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن که به هندی هکلانا گویند. ( غیاث ). درماندن به سخن. ( منتهی الارب ). لکن. لکنونة. لکونة. کندی زبان. کندزبانی. از کارماندگی. کلته. زبان شکستگی. عی در لسان. گرفته زبانی. درماندگی در سخن. شکستگی زبان. تهتهة. ( منتهی الارب ): تهته ؛ لکنت کردن. تختخه ؛ لکنت زبان. تلاکن ؛ لکنت کردن با خود تا مردم خندند. ( منتهی الارب ).
- زبانش به لکنت افتادن ؛ به تِت و پِت افتادن.

لکنت. [ ل َ ک َ ] ( ص ) کلته. فرسوده. عاجز. از کار مانده. لکنته. لکنتی : اسبی لکنت یا شمشیری لکنت و غیره.

لکنة. [ ل ُ ن َ ] ( ع اِمص ) لکنه. لکنت. و رجوع به لکنت شود :
مگرلکنه ای بودش اندر زبان
که تحقیق مُفحَم نکردی بیان.
( بوستان ).

لکنت . [ ل َ ک َ ] (ص ) کلته . فرسوده . عاجز. از کار مانده . لکنته . لکنتی : اسبی لکنت یا شمشیری لکنت و غیره .


لکنت . [ ل ُن َ ] (ع اِمص ) لکنه . گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن که به هندی هکلانا گویند. (غیاث ). درماندن به سخن . (منتهی الارب ). لکن . لکنونة. لکونة. کندی زبان . کندزبانی . از کارماندگی . کلته . زبان شکستگی . عی ّ در لسان . گرفته زبانی . درماندگی در سخن . شکستگی زبان . تهتهة. (منتهی الارب ): تهته ؛ لکنت کردن . تختخه ؛ لکنت زبان . تلاکن ؛ لکنت کردن با خود تا مردم خندند. (منتهی الارب ).
- زبانش به لکنت افتادن ؛ به تِت و پِت افتادن .


فرهنگ عمید

۱. گرفتن زبان هنگام حرف زدن.
۲. کندزبانی.

دانشنامه عمومی

لُکنَتِ زبان به اختلال در روانی گفتار و الگوی زمانی آن که سخن گفتن را دشوار می سازد گفته می شود. لکنت زبان عمدتاً و به طور کلی جز در موارد استثنایی در دوران خردسالی آغاز شده و یک پدیده خاص دوران کودکی است و معمولاً از سنین ۲ تا ۴ سالگی شروع می شود. لکنت زبان از مهم ترین و متداول ترین اختلالات تکلمی است. در سنین ۶ تا ۷ سالگی نیز که مصادف با زمان آغاز مدرسه است به لحاظ ویژگی های عاطفی و سازگاری اجتماعی خاص این دوره موقعیت مناسبی است برای بروز لکنت زبان در میان کودکانی که بیشتر مستعد چنین اختلالی هستند. گاهی از موارد در دوران بلوغ نیز افرادی که قبلاً به نحوی لکنت زبان داشته اند دچار لکنت زبان می شوند.
عوامل زیستی عوامل مادرزادی و ژنتیکی از جمله فاکتورهای تأثیرگذار در شروع لکنت می باشد . بابری، امبروس و کاکس در سال(1996) گزارش کردند که 20تا 74 درصد افراد دارای لکنت زبان حداقل یک خویشاوند که لکنت دارد داشته اند . دریک مطالعه دیگر گراهام وکانچر (2005) براساس گزارش والدین دریافتند که خانواده کودکان بیش دبستانی دارای لکنت به صورت معناداری با احتمال بیشتر حداقل یک عضو دیگر با سابقه لکنت در خانواده نسبت به کودکان طبیعی داشتند، (وبزوانس،2010)در این بخش به بررسی نتایج مطالعات در زمینه عوامل زیستی مؤثر بر لکنت می پردازیم.
در واقع سن، شرایط و ویژگی های بلوغ نیز احتمالاً در تغییر شکل یا تشدید لکنت مؤثرند. لکنت زبان در میان پسران بیشتر از دختران است و در بررسی ها و تحقیقات مختلف نسبتی در حدود ۷۰ درصد برای پسران و ۳۰ درصد برای دختران ذکر گردیده است.
کندی زبان در جایی پیش می آید که دستگاه های تکلم انسان دچار پاره ای از تشنج ها است؛ از اینرو ادای کلمات ناگهان به مانع برخورد می کند و پیوسته مکثی در میان صحبت روی می دهد. به هنگام چنین رویدادی معمولاً انسان حرفی را که روی آن مکث ایجاد شده است، چندبار تکرار می کند.
در این نوع از لکنت زبان کودک یک سیلاب از کلمه ای را (که معمولاً اولین سیلاب کلمه را) با سرعت و تشنج تکرار می کند. مثلاً کلمه پدر را چنین بیان می کند: پ پ پ پدر.

لِکِنْتَ:(lekenta) در گویش گنابادی یعنی پاره پوره ، کهنه ، قدیمی شده ، از مُد افتاده


فرهنگستان زبان و ادب

{stuttering, stammering} [روان شناسی] اختلال در روانی گفتار و الگوی زمانی طبیعی آن که سخن گفتن را دشوار می سازد

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعْجَمِیٌّ: کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند (عجم به معنای غیر عرب است و عجمی کسی را گویند که به غیر عرب منسوب باشد و اعجم کسی را گویند که زبانش لکنت باشد...
ریشه کلمه:
کون (۱۳۹۰ بار)
ل (۳۸۴۲ بار)

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " ژودش jodesh ، تمندگی " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .


کلمات دیگر: