کلمه جو
صفحه اصلی

کفر


مترادف کفر : ارتداد، الحاد، بت پرستی، بی دینی، زندقه، شرک، کفران، ناسپاسی، ناشکری، قیر

متضاد کفر : ایمان

برابر پارسی : بی دینی، بی خدایی، خدا نشناسی، ناباوری

فارسی به انگلیسی

heresy, infidelity, paganism, swearword


blasphemy, infidelity, heresy, paganism, swearword

blasphemy


فارسی به عربی

الحاد , بدعة , کفر

عربی به فارسی

کفر , ناسزا (گويي) , توهين به مقدسات


مترادف و متضاد

heresy (اسم)
ارتداد، الحاد، کفر، مسلک خاص، بدعتکاری

atheism (اسم)
الحاد، کفر، انکار وجود خدا

blasphemy (اسم)
کفر، توهین به مقدسات، ناسزا

infidelity (اسم)
کفر، خیانت

profanity (اسم)
کفر، ناسزا، کفر گویی، بی حرمتی به مقدسات

ارتداد، الحاد، بت‌پرستی، بی‌دینی، زندقه، شرک ≠ ایمان


کفران، ناسپاسی، ناشکری


قیر


۱. ارتداد، الحاد، بتپرستی، بیدینی، زندقه، شرک
۲. کفران، ناسپاسی، ناشکری
۳. قیر ≠ ایمان


فرهنگ فارسی

ناسپاسی کردن، ناگرویدن، ناسپاسی، بیدینی
۱ - ( مصدر ) نا سپاسی کردن کفران کردن . ۲ - الحاد ورزیدن بی دین بودن . ۳ - ( اسم ) نا سپاسی کفران نمک نشناسی . ۴ - الحاد بیدینی : ایشان منکر شدند و بر کفر خویش اصرار نمودند . یا اهل کفر . کافران بیدینان ملحدان : ( مگر خبر شد از این اهل کفر و طغیان را که فارغند ز بیم عقاب و خوف عذاب ? ) یا از کفر ابلیس مشهور تر بودن . شهرت بسیار داشتن . یا کفر کسی را در آوردن ( بالا آوردن ) . او را بسیار عصبانی کردن : ( وقتی کفر مرا در می آورد غیر از کتک بگو چه چاره دارم ? )
کوه بزرگ یا پشته ای از کوه

فرهنگ معین

(کُ ) [ ع . ] (اِمص . ) بی دینی ، ناسپاسی . ،~ کسی ~بالا آمدن کنایه از: برآشفتن ، خشم کسی انگیخته شدن .
(کَ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) قریه و آن در اسماء امکنه آید.
(کُ ) (اِ. ) قیر.

(کُ) [ ع . ] (اِمص .) بی دینی ، ناسپاسی . ؛~ کسی ~بالا آمدن کنایه از: برآشفتن ، خشم کسی انگیخته شدن .


(کَ فَ) [ ع . ] (اِ.) قریه و آن در اسماء امکنه آید.


(کُ) (اِ.) قیر.


لغت نامه دهخدا

کفر. [ ک ُ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کفور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کفور شود.


کفر. [ ک ُ ف ُ ] ( اِ ) کپور و آن قسمی ماهی باشد. ( یادداشت مؤلف ) و رجوع به کپور شود.

کفر. [ ک ُ ] ( ع مص ) ناسپاسی کردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). انکار کردن و پوشاندن نعمت خداوند را. ( از اقرب الموارد ). ناخستو شدن. ( یادداشت مؤلف ). یقال ، کفر نعمة اﷲ و بها ای جحدها و سترها. ( منتهی الارب ). || ناگرویدن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القران ) ( غیاث ). ناگرویدن به خدای تعالی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ). ضد ایمان آوردن. ( از اقرب الموارد ). کَفر. کُفور. کُفران. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). || ( اِمص ) ضد ایمان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خلاف ایمان نزد هر طائفه ای. ( از اقرب الموارد ). الحاد و بی دینی و بی اعتقادی و بی ایمانی. ( ناظم الاطباء ) الحاد. بی دینی. ( فرهنگ فارسی معین ). خلاف دین. مقابل ایمان. ( یادداشت مؤلف ). بی اعتقادی به اسلام. از دینی بجز اسلام پیروی کردن : قل قتال فیه کبیر و صدعن سبیل اﷲ و کفر به. ( قرآن 217/2 ).
محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی
منجیک.
اندر اسلام و کفر هیچ پادشاه بر غور چنان مستولی نشد که سلطان شهید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 115 ). ایزد... چون خواست که دولت بدین بزرگی پیدا شود... سبکتگین را از درجه کفر بدرجه ایمان رسانید. ( تاریخ بیهقی ). من از تاریکی کفر به روشنایی آمدم به تاریکی باز نروم.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 34 ).
ورنه در دل کفرداری چون شود رویت سیاه
چون حدیث از حیدر و از شیعت حیدرکنی.
ناصرخسرو.
شرط کافر چیست اندر کفر ایمان داشتن.
سنایی.
یک خر مخوانمت که یکی کاروان خری
گرد آخورت پر از علف کفر و زندقه.
سوزنی ( دیوان چ 1 ص 82 ).
ماده فساد و الحاد و کفر و عناد در آن نواحی منحسم شد ومنقطع گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 291 ).
در عین قبول تو خرد را
یک رنگ نموده کفر و ایمان.
خاقانی.
چون من امروز در میانه نیم
چه میانجی کفر و دین باشم.
خاقانی.
تات ز هستی هنوز یاد بود کفر ودین
بتکده را شرط نیست بیت حرم داشتن.
خاقانی.
در کسوت کاد الفقر از کفر زده خیمه
در زیر سوادالوجه از خلق نهان مانده.

کفر. [ ک َ ] (ع اِ) ده و قریه . (ناظم الاطباء). ده . (منتهی الارب ). قریه . ج ، کفور. (از اقرب الموارد). قریه و آن در اسماء امکنه آید. (فرهنگ فارسی معین ). حدیث ، تخرجکم الروم منها کفراً کفراً؛ ای قریة من قری الشام . (اقرب الموارد) . || زمین دوردست از مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قبر و گور. (ناظم الاطباء). گور. (منتهی الارب ). قبر و از آن است که گویند: اللهم اغفر لاهل الکفور. (از اقرب الموارد). || خاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تراب . (اقرب الموارد). || تاریکی خانه . || سیاهی شب و تاریکی آن (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تاریکی شب و گویند سیاهی آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به کِفر شود. || چوب آگنده ٔ درشت کوتاه یا چوب دستی کوتاه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). چوب درشت کوتاه یا چوب دستی کوتاه . (از اقرب الموارد). ج ، کفور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تعظیم پارسیان پادشاه خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تعظیم فارسی . نماز بردن ایرانیان . (یادداشت مؤلف ).


کفر. [ ک َ ] (ع مص ) فروگرفتن چیزی را. کفر علیه کفراً؛ فروگرفت آن را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیدن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (غیاث ) (دهار). پوشیدن و پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مستور کردن . پنهان ساختن و پوشیدن . (از اقرب الموارد). کفر درعه بثوبه ؛ پوشانید زره خود را به جامه و پوشانید آن را در وی . (ناظم الاطباء).


کفر. [ ک َ ف َ ] (ع اِ) عقاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عقاب یعنی عقبه های کوه . گردنه های کوه (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || کوه بلند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلاف شکوفه ٔ خرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


کفر. [ ک َ ف ِ ] (ع اِ) کوه بزرگ یا پشته ای ازکوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). ج ، کَفِرات . (از اقرب الموارد).


کفر. [ ک ِ ] (ع اِ) سیاهی شب و تاریکی آن . (منتهی الارب ). تاریکی شب و سیاهی آن . (ناظم الاطباء). سیاهی شب . (از اقرب الموارد). || تاریکی خانه . (منتهی الارب ). و رجوع به کَفر شود.


کفر. [ ک ُ ] (ع مص ) ناسپاسی کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). انکار کردن و پوشاندن نعمت خداوند را. (از اقرب الموارد). ناخستو شدن . (یادداشت مؤلف ). یقال ، کفر نعمة اﷲ و بها ای جحدها و سترها. (منتهی الارب ). || ناگرویدن . (منتهی الارب ) (ترجمان القران ) (غیاث ). ناگرویدن به خدای تعالی . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). ضد ایمان آوردن . (از اقرب الموارد). کَفر. کُفور. کُفران . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || (اِمص ) ضد ایمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلاف ایمان نزد هر طائفه ای . (از اقرب الموارد). الحاد و بی دینی و بی اعتقادی و بی ایمانی . (ناظم الاطباء) الحاد. بی دینی . (فرهنگ فارسی معین ). خلاف دین . مقابل ایمان . (یادداشت مؤلف ). بی اعتقادی به اسلام . از دینی بجز اسلام پیروی کردن : قل قتال فیه کبیر و صدعن سبیل اﷲ و کفر به . (قرآن 217/2).
محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی

منجیک .


اندر اسلام و کفر هیچ پادشاه بر غور چنان مستولی نشد که سلطان شهید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 115). ایزد... چون خواست که دولت بدین بزرگی پیدا شود... سبکتگین را از درجه ٔ کفر بدرجه ٔ ایمان رسانید. (تاریخ بیهقی ). من از تاریکی کفر به روشنایی آمدم به تاریکی باز نروم .(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 34).
ورنه در دل کفرداری چون شود رویت سیاه
چون حدیث از حیدر و از شیعت حیدرکنی .

ناصرخسرو.


شرط کافر چیست اندر کفر ایمان داشتن .

سنایی .


یک خر مخوانمت که یکی کاروان خری
گرد آخورت پر از علف کفر و زندقه .

سوزنی (دیوان چ 1 ص 82).


ماده ٔ فساد و الحاد و کفر و عناد در آن نواحی منحسم شد ومنقطع گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 291).
در عین قبول تو خرد را
یک رنگ نموده کفر و ایمان .

خاقانی .


چون من امروز در میانه نیم
چه میانجی کفر و دین باشم .

خاقانی .


تات ز هستی هنوز یاد بود کفر ودین
بتکده را شرط نیست بیت حرم داشتن .

خاقانی .


در کسوت کاد الفقر از کفر زده خیمه
در زیر سوادالوجه از خلق نهان مانده .

عطار (دیوان چ تفضلی ص 545).


نه کفرم ماند در عشقت نه ایمان
که اینجا کفر و ایمان درنگنجد.

عطار.


در نمط ثنای تو ذکر عدو چرا کنم
کفر بود که بر دلی نقش مسیح و خرکنی .

سیف اسفرنگ .


بد نماند چون اشارت کرد دوست
کفر ایمان شد چو کفر ازبهر اوست .

مولوی .


خیالات نادان خلوت نشین
بهم برکند عاقبت کفر و دین .

سعدی (بوستان ).


و مرا شنیدن کفر او به چه کار آید. (گلستان ). درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد. سعدی (کلیات چ مصفا ص 118).
زمین کفر و دین آسمان باشدی
نه زین باشدی هرکه زان باشدی .

؟ (از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 218).


- کفرآمیز ؛ توأم باکفر. قرین کفر و الحاد: سخنانش کفرآمیز است . (فرهنگ فارسی معین ).
- کفرزار ؛کفرستان . (ناظم الاطباء). کافرستان رجوع به کفرستان در همین ترکیبات شود.
- کفرستان ؛ جایی که در آن بیدینی و فسق و فجور فراوان باشد. (ناظم الاطباء). بلاد کفر: فتح ،گشایش کفرستان . (منتهی الارب ).
- کفرشوی ؛ شوینده ٔ کفر. از بین برنده ٔ کفر :
جز تیغ کفر شویش گازر که دیده آتش
جز تیر دیده دوزش درزی که دیده صرصر.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 194).


- کفرفرسا، کفرفرسای ؛ آنکه کفر را تضعیف کند. (فرهنگ فارسی معین ) : و بعد از ترتیب جشن پادشاهانه رای اسلام آرای کفرفرسای عزم جانب ابخاز تصمیم فرمود. (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ج 2 ص 380).
- کُفرِ کافر شدن ؛ سخت غضبناک شدن . (یادداشت مؤلف ).
- کفرکاه ؛ کاهنده ٔ کفر. از بین برنده ٔ کفر :
افضل الدین بوالفضایل بحرفضل
فیلسوف دین فزای کفرکاه .

رشید وطواط.


امتش دین فزای می خواند
ملتش کفرکاه می گوید.

خاقانی .


- کفر کسی بالا آمدن ؛ نهایت خشمگین شدن . (از امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1220).
- کفر کسی را درآوردن یا بالا آوردن ؛ او را بسیار عصبانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ): وقتی کفر مرا در می آورد غیر از کتک بگو چه چاره دارم . (فرهنگ فارسی معین ).
- کفر گفتن ؛ سخنانی حاکی از الحاد و بیدینی گفتن :
عمادی از تو چندان درد خورده ست
که برهر موی از صدگونه درد است
زتو گرلاف زد کفری نگفته ست
تراگر دوست شد خونی نکرده ست .
عمادی شهریاری (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1220).
- امثال :
از کفر ابلیس مشهورتر است ؛ با لحن عداوتی به نهایت نامی است ، نظیر: در همه ٔ روم و شام
چون کفر ابلیس و فسق لاقیس چنان مجهور شده است . (زیدری ، از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 142).
کفری نشده است . کفری نگفته ام ، خطایی سرنزده ، گناهی نکرده ام . (از امثال و حکم دهخدا، ج 3ص 1220).
کفر کافر را و دین دیندار را
(...ذره ٔ دردت دل عطار را).

عطار (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1220).


|| ناسپاسی . (غیاث ) (ناظم الاطباء). ناشکری . نمک نشناسی . نمک بحرامی .
- کفر نعمت ؛ ناسپاسی در برابر نعمت . انکارکردن نعمتی را :
هست برهرکسی به ملت خویش
کفر نعمت ز کفر ملت پیش .

نظامی .


شکر نعمت ، نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند.

مولوی .


چونکه بویی برد و شکر آن نکرد
کفر نعمت آمد و بینیش خورد.

مولوی .


- کفر نعمت کردن ؛ ناسپاسی کردن در برابر نعمتی :
در یکی گفته که عجز خود مبین
کفر نعمت کردن است این عجز هین .

مولوی .


- امثال :
اصفهانی است ، آخر کفر خودش را می گوید ، از این مثل کافر نعمتی اصفهانیان و در مقام تمثیل بیان ناسپاسی هر کفران کننده ٔ دیگر را خواهند. (امثال و حکم دهخداج 1 ص 180).
|| (اِ) قیر که بر کشتی و جز آن مالند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قیر که بر سفاین اندایند. (از اقرب الموارد).

کفر. [ ک ُ ف ُ ] (اِ) کپور و آن قسمی ماهی باشد. (یادداشت مؤلف ) و رجوع به کپور شود.


فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ ایمان] بی دینی.
۲. (اسم ) [مجاز] سخن کفرآمیز یا حاکی از کفر: کفر نگو.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] ناسپاسی.

دانشنامه عمومی

کفر (بوانات). کفر (بوانات)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان ارسنجان در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان شورآب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۴۵ نفر (۷۷خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

کُفر
(در لغت به معنی الحاد، انکار و پوشاندن قدر نعمت های خداوند) اصطلاحی در ادیان. در قرآن کفر با ساختارهای فعلی متفاوت بسیار بیان شده است؛ ۱. ناسپاسی و کفران نعمت و نقیض شکر و سپاس از داده های الهی (بقره، ۱۵۲؛ ابراهیم، ۷؛ نحل، ۷۲، ۱۱۲، عنکبوت ۶۷؛ روم، ۵۱؛ لقمان ۱۲۰؛ زمر، ۷)؛ ۲. اعتقاد به تثلیث و امتناع از قبول خدای یکتا (مائده، ۷ و ۷۲)؛ ۳. انجام اعمالی چون سِحر (بقره، ۱۰۲)؛ ۴. شرک ورزیدن به خدا (آل عمران، ۱۵۱)؛ ۵. گناه کردن و خطاورزیدن (روم، ۴۴)؛ ۶. ناسپاسی یا پاداش ندادن به انسان در مقابل عمل صالح، به معنای انکار عمل صالح (آل عمران ۱۱۵). همچنین کفر با ساختار اسمی در معانی متفاوت در قرآن آمده است: ۱. انکار خدا، معجزات انبیا، کتب آسمانی (آل عمران، ۵۲، ۱۶۷ و ۱۷۶، ۱۷۷؛ مائده، ۴۱؛ توبه، ۱۲، ۱۷، ۲۳، ۳۷ و ...)؛ ۲. درخواست بی مورد به سبب بی دقتی در آیات الهی (بقره، ۱۰۴ و ۱۰۸)؛ ۳. عمل کافرانه با حفظ اعتقاد (بقره، ۲۱۷). نیز ← کافر

فرهنگ فارسی ساره

بی خدایی، خدا نشناس


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] «کفر» به معنای «پوشاندن و پنهان کردن چیزی » می باشد .• و کافر به کسی گفته می شود که خدا یا پیامبر(صلی الله علیه وآله)یا شریعت یا هر سه را منکر شود .
معنای لغوی «کفر»، پوشش و پوشاندن است. از این رو، مردم عرب، شب را «کافر» می‏گویند؛ زیرا اشیاء را می‏پوشاند و پنهان می‏کند و نیز به کشاورز که بر زمین بذر می‏پاشد و بذرها را در آن پنهان می‏سازد.
برگ‏هایی نیز که میوه‏های درخت را می‏پوشانند، «کافور» خوانده می‏شوندمفردات، ۴۳۳


معنای اصطلاحی
کفر در اصطلاح دینی تعریف‏های متعدّدی دارد: یکی، باور نداشتنِ آنچه باید باورش کرد؛ همانند توحید و نبوّت و معاد و ضروریّات دین
دیگر، انکار آگاهانه سخن پیامبر (ص) و آنچه آورده است .

تعریف جامع کفر
تعریف جامع کفر عبارت است از: انکار الوهیّت، توحید، رسالت و ضروری دین- با التفات به ضروری بودن آن- اگر به انکار رسالت بینجامد .
کفر، نقیض ایمان است و ماهیّت آن عبارت است از عناد و میل بر پوشانیدن حقیقت

معنای قرآنی کفر
...

[ویکی شیعه] کُفْر، واژه ای عربی به معنای پنهان کردن و پوشاندن. در اصطلاح، کافر کسی است که به دلیل نپذیرفتنِ دین حق، سزاوار عذاب الهی است. اگر فردی به اصول سه گانه دین اسلام، یعنی توحید، نبوت و معاد باور نداشته باشد، کافر است.
کفر دارای اقسامی است از جمله کفر انکار، جحود، عناد و نفاق. همچنین دارای مراتبی است که عبارتند از کفر قالب، کفر نفس و کفر قلب.
کفر واژه ای عربی است که در لغت به معنای پنهان کردن و پوشاندن است. به شب تاریک، کافر می گویند زیرا با تاریکی خود همه چیز را می پوشاند. بنابراین از آن جهت به کافر، کافر می گویند که نعمت های الهی را پوشانده و آنها را مخفی می کند. به کشاورز هم کافر می گویند، چرا که بذر و دانه را با خاک می پوشاند.

[ویکی اهل البیت] «کفر» واژه ای عربی است که در لغت به معنای پنهان کردن و پوشاندن است. به شب تاریک کافر می گویند زیرا با تاریکی خود همه چیز را می پوشاند. بنابراین از آن جهت به کافر، کافر می گویند که نعمت های الهی را پوشانده و مخفی می نماید. به کشاورز نیز از آن جهت کافر می گویند که بذر و دانه را با خاک می پوشاند. در برخی از کتب لغت کفر ضدایمان و جمع آن کفّار و کَفَرَ و کِفار دانسته شده است. همچنین کفر، انکار نعمت هم هست که در این صورت معنایش «ضد شکر» خواهد بود.
برخی لغویین نیز معتقدند کفر، ضد ایمان و انکار نعمت های خداوندی است. به شب، دریا، رودخانه بزرگ، ابر تاریک، سرزمین وسیع، زره و کشاورز کافر می گویند؛ زیرا هر یک به نحوی چیزی را می پوشانند.
معنای اصطلاحی این واژه چنانکه سید مرتضی آورده عبارت است از: «آنچه باعث استحقاق عقاب دائمی و عظیم شود و البته در دنیا هم احکام خاصی بر آن مترتب است. از آنجایی که ما با عقل خود نمی توانیم دریابیم که چه چیزی باعث استحقاق عقاب ابدی می شود لازم است که از خود شرع بپرسیم. پس تعیین حد کفر با دلایل سمعی مقدور است. ما با بررسی دلایل شرعی به این نتیجه رسیده ایم که کفر عبارت است از اخلال و کوتاهی در معرفت به خداوند و توحید و عدل و رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله.
حال این اخلال به صورت جهل باشد یا شک در آنها و یا به صورت اعتقاد به اموری باشد که با وجود آنها دستیابی به معارف فوق ناممکن می شود. این آخری را از آن جهت معتقدیم که اگرچه در ارتباط مستقیم با معارف فوق نیست اما باعث اخلال در معرفت واجب است؛ مثلاً اصحاب بدعت ها اعتقادی دارند که در دستیابی به معرفت درست از خدا و رسول، مانع ایجاد می کند. حاصل آن که نزد ما کفر از افعال قلوب است نه جوارح همانطور که ایمان را فعل قلبی گرفتیم.
همین عبارات را شیخ طوسی، متکلم بزرگ شیعه به طور کامل پذیرفته است.
باید توجه داشت که کفر گاهی در مقابل اسلام به کار می رود که در این صورت مربوط به ظاهر و بیانگر نحوه معامله دنیایی مسلمانان با کفار است.
توضیح این که حد نصاب مسلمان بودن و خروج از مرز کفر جاری نمودن شهادتین بر زبان است و کسی که شهادتین را نگفته باشد کافر محسوب میگردد. و بنابراین بر طبق احکام فقهی اسلام کافر از مسلمان ارث نمی برد و ازدواج وی با مسلمان جایز نیست و...

[ویکی الکتاب] معنی کُفِرَ: مورد تکذیب و انکار قرار گرفت- مورد بی اعتنایی قرار گرفت(کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است و انکار نیز نوعی پوشاندن و مخفی کردن است)
معنی کَفَرَ: کفر ورزید-کفران کرد- ناسپاسی کرد - خدای تعالی ونعمتهای اورا انکارکرد -به دستورات الهی عمل نکرد(کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است برای همین در عبارت " کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معنای کشاورزان است از این جهت که دانه را در خا...
معنی کُفْرِ: کفر- ناسپاسی - انکارخدای تعالی ونعمتهای او - ترک دستورات الهی (کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است برای همین در عبارت " کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معنای کشاورزان است از این جهت که دانه را در خاک پنهان می کنندو از طرفی هرکسی ک...
معنی کَفِّرْ: بپوشان - نادیده بگیر(ازکلمه کفر به معنای پوشاندن است)
معنی کَفَّرَ: پوشاند - نادیده گرفت -بخشید (ازکلمه کفر به معنای پوشاندن است)
معنی مَا کَفَرَ: کفر نورزید-کفران نکرد- ناسپاسی نکرد - خدای تعالی ونعمتهای اورا انکارنکرد -به دستورات الهی عمل کرد(کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است برای همین در عبارت " کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معنای کشاورزان است از این جهت که دانه را در...
معنی کَرَّهَ: مکروه کرد - مورد تنفر قرار داد (معنای مکروه کردن کفر و فسوق و عصیان در عبارت "کَرَّهَ إِلَیْکُمُ ﭐلْکُفْرَ وَﭐلْفُسُوقَ وَﭐلْعِصْیَانَ"این است که دلهای شما را طوری کرده که خود به خود از کفر و توابع آن تنفر دارد )
معنی کُفْرُهُمْ: کفرشان (کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است ،در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است که کفر در کتاب خدا برپنج قسم است ، اول کفر جحود (انکار) و جحود هم خود ، دو جور است (قلبی و زبانی)، سوم کفر به ترک دستورات الهی ، چهارم کفر برائت و بیزاری (در عبا...
تکرار در قرآن: ۵۲۴(بار)
پوشاندن. در مفردات گوید: کفر در لغت به معنی پوشاندن شی‏ء است. شب را کافر گوئیم که اشخاص را می‏پوشاند و زارع را کافر گوئیم که تخم را در زمین می‏پوشاند کفر نعمت پوشاندن آن است با ترک شکر، بزرگترین کفر انکار وحدانیت خدا یا دین یا نبوت است. کفران بیشتر در انکار نعمت و کفر در انکار دین به کار رود و کفور (به ضم کاف) در هر دو. در مجمع فرموده: کفر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده از قبیل وحدانیت و عدل خدا و معرفت پیغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از ارکان دین هر که یکی از اینها را انکار کند کافر است. راغب گوید: کافر در عرف دین به کسی گفته می‏شود که وحدانیت یا نبوت یا شریعت یا هرسه را انکار کند. به هر حال کافر کسی است که اصول یا ضروری دین را انکار کند. کفران: چنانکه از راغب نقل شد بیشتر در انکار نعمت و ناسپاسی به کار رود . یعنی هر که از روی ایمان اعمال شایسته را انجام دهد به سعی او ناسپاسی نیست و خدا آن را نادیده نخواهد گرفت بلکه پاداش خواهد داد این لفظ فقط یکبار در قرآن آمده است در آیات . . مراد از کفر ناسپاسی است ایضاً در . یعنی ای موسی کردی کارت را که کردی (و قبطی را کشتی) حال آنکه به نعمت من از ناسپاسان بودی. کَفور: (به فتح کاف) مبالغه در کفران نعمت است یعنی بسیار ناسپاس . آن ظاهراً مصداق کفر نیز واقع می‏شود مثل . «کَفُورْ» جمعاً 12 بار در قرآن مجید آمده است. کفُور: (به ضم کاف) مصدر است به معنی جحود و انکار از راغب نقل شد که در انکار دین و انکار نعمت به کار رود و جمعاً سه بار در قرآن آمده است . ظاهراً مراد از آن انکار دینی است یعنی: از هر مثل در این قرآن آوردیم ولی بسیاری از مردم جز انکار حق نکردند ایضاً . . کَفّار: (به فتح کاف) مبالغه کافر وبه قول راغب آن در افاده مبالغه از کفور ابلغ است. ظاهر قرآن آن است که در کفر دین و کفر نعمت به کار رفته . در کفر دینی است . ظاهراً در کفر نعمت است. کفار (به بضم کاف) جمع کافر است به نظر راغب استعمال آن در منکر دین بیشتر از منکر نعمت است . این لفظ جمعاً 21 دفعه در قرآن به کار رفته و همه جا مراد از آن منکرین دین است مگر در آیه . که مراد زارعان و کشاورزان است. کَفَّارة: مراد از کفاره آن است که گناه را به احسن وجه می‏پوشاند و جبران می‏کند . آن کفاره سوگندهای شماست چون قسم خوردید مراد از آن آزاد کردن بنده یا طعام ده نفر فقیر است. . یعنی: هر که از قصاص عفو کند آن عفو و تصدق کفاره گناهان اوست از امام صادق «علیه السلام» منقول است که به قدر عفو به قدر جنایتی که بر او وارد شده از گناهانش آمرزیده شود همچنین است تکفیر سیئات . مراد از آن پوشاندن و از بین بردن آثار گناهان است و در «سیئه» گفتیم که مراد از آن در غالب آثار معاصی است رجوع شود به «سیئه». کوافر: جمع کافره است یعنی زنان کفر و فقط یکبار در قرآن یافته است . یعنی: نکاح زنان کافر را نگاه ندارید بلکه آنچه از مهریه داده‏اید بگیرید و رهاشان کنید. درباره آیه در «عصم» و در «طعم» ذیل عنوان طعام اهل کتاب و زنان آنها توضیح داه شده است. کافور: در اقرب الموارد گوید: کافور عطری است از درختی که در جبال هندوچین است به دست می‏آید، درخت آن سایه بزرگ دارد و کافور در جوف شاخه‏ها و ترکه‏های آن می‏باشد، رنگ کافور ابتدا قرمز است و با تصعید سفید می‏گردد. ناگفته نماند غلاف ثمره‏ها و غنچه آنها را نیز کافور گویند که میوه را پوشانده است. . «عَیْناً» را اگر بیان کافور بگیریم، نتیجه این می‏شود که کافور چشمه ایست در بهشت یعنی: نیکوکاران می‏آشامند از جامی که مخلوط آن از کافور است و آن چشمه ایست که بندگان خدا از آن می‏آشامند ظاهراً مراد از ابرار اصحاب یمین و از عباداللَّه مقربون اندر رجوع شود به «سابقون» و «مقربون». شاید مراد از کافور عطر مخصوص باشد که به جام مخلوط شده و «عیناً» در تقدیر «من عین» است در اینصورت کافور نکره است نمی‏شود به کافور دنیا قیاس کرد. اینک مطالبی در زمینه کفر: کفر عنادی‏ آیا مراد از «کَفَرُوا - یَکْفُرُونَ- کافِروُن - کُفَّار» آنهایی اند که دانسته و از روی عمد حق را پرده پوشی و انکار کرده‏اند یا به کفاریکه عن جهل و از روی ندانستن کافراند نیز شامل می‏باشد؟ به عبارت دیگر آیا کافر عن عنادٍ مورد عذاب آخرت است یا کافر عن جهلٍ را نیز شامل است؟ ناگفته نماند: این سوال دو سوال است. اول: آیا مراد از کافر کسی است که عن عنادٍ کافر باشد یا اعم است؟ دوم: آیا عذاب آخرت برای کافر عنادی است یا همه را شامل می‏باشد؟ به نظر می‏آید: اطلاق کافر در قرآن اعم است و به هر دو قسم‏کافر شامل می‏باشد مثلا آیه . و نظائر آن صریحش در کفر از روی عناد و لجاجت است ایضا آیاتیکه در باره عده‏ای از کفار آمده . و یا موسی «علیه السلام» به فرعون می گفت: . یا در باره اهل کتاب آمده که دانسته و روی عمد اسلام را انکار می‏کردندمثل . و نیز در باره آنها آمده . که در «خلف» و «امن» مشروحا گفته شده است. از طرف دیگر این آیات را می‏خوانیم‏. معلوم است که عده‏ای از آنهامطلب را می‏دانستند ولی برای حفظ مقام و یا عناد در برابر اسلام آن را می‏گفتند ولی عده زیادی از آنها یقینا بدون توجه از بزرگان خود پیروی کرده و عن جهل آن عقیده را قبول داشتند پس به اطمینان می‏شود گفت که کفر از روی جهل و از روی عدم توجه نیز کفر است و گرنه در باره عده بسیاری که کفر را از پدران خود به ارث برده‏اند و بی سواد و بی توجه‏اند باید بگوییم کافر نیستند و واسطه میان کفر و ایمان اند، ایضا آیاتی نظیر . . ظهورشان در اعم است، آنکه «ما اَنْزَلَ‏اللهُ» را می‏داند و با آن حکم نمی‏کند و آنکه نمی‏داند هردو «بِما اَنْزَلَ الله» حکم نکرده‏اند پس کافراند. گفتیم: اگر آیات به کفار عن جهل شامل نشود پس باید گفت مردم سه گروه‏اند: مؤمن و کافر از روی عناد و کافر از روی جهل، که واسطه است میان مؤمن و کافر. پس یاباید کافر را اعم بدانیم و یا قائل به واسطه شویم ولی ناگفته نماند که ظهور اکثر آیات در کفر عنادی است و در کفر از روی قصور کم استعمال شده است. اما راجع به سوال دوم که عذاب آخرت برای کافر عنادی است یا اعم می‏باشد؟ باید دانست که کفار عن جهل در حکم مستضعفین و یا از مصادیق متضعفین اند که در «ضعف» در باره آن مفصلا بحث کرده‏ایم و آیات عذاب شامل حال کسانی است که دانسته و از روی عناد و لجاج به حق تسلیم نشده و ایمان نمی‏آورند یعنی آنانکه حجت بر آنهاتمام شده و مورد تبلیغ قرار گرفته‏اند ولی انبیاء ودین را تکذیب کرده و از پیشرفت آن جلوگیری نموده‏اند. در این مطلب دو دسته آیات داریم: اول آیاتیکه بعداز «کَفَرُوا» قید « وکَذَّبُوا، و صَدّ وُا عَنْ سَبیلِ اللهِ» دارند یعنی آنانکه کافر شده و حق را انکار کرده و پیامبران را تکذیب نموده‏اند و مانع پیشرفت دین شده‏اند روشن است که تکذیب و صد پس از تبلیغ و اتمام حجت است. دوم: آیاتیکه مطلق «کَفَرُوا» دارند در این صورت آیات دسته اول قید آیات دسته دوم و مخصص آنهااند بعضی از آیات قسم اول چنین اند: 1- . 2- . 3- . 4- . 5- . این قبیل آیات زیاداند و چنانکه گفتیم: تکذیب و صد پس از تبلیغ دین است تا کافری دین را نداند تکذیب آن نتواند واز پیشرفت آن ممانعت غیرمقدور است. آیات دسته دوم نظیر این آیاتند: 1- . 2- . پس آیات مقید، آیات مطلق را مخصص‏اند. کفر بعد از ایمان چیست؟ آیاتی داریم که کفر و ایمان در آنها پی درپی آمده و هر یک جای دیگری را می‏گیرد مثل: 1- . 2- . 3- . به نظر نگارنده همانطور که در «امن» گفته شده مراد از ایمان در اینگونه آیات اعتقاد نیست وگرنه چطور ممکن است که چند دفعه عوض شود بلکه مراد از ایمان تسلیم به علم است در اینصورت خیلی عادی است که انسان به عقیده و علم خود تسلیم شود سپس طغیان کند و هکذا. قبول عمل از کفار در این زمینه مطلب مشروحی در «عمل» و در «مستضعف» بیان شده به آنجا رجوع شود به صراحت قرآن اعمال نیکی که کافر معاند انجام می‏دهد مقبول درگاه خدا نیست ولی در کفار عن جهل سخنی هست که در دو محل فوق گفته شده است. معتقد چرا کافر می‏شود؟ این سخن شایان دقت است. شخصی که به دین و آیات خدا معتقد است چطور کافر می‏شود و به اعتقاد خویش تسلیم نمی‏باشد آیا ممکن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توی آن قدم نهد؟!! در جواب می‏گوییم: سه صفت زشت موجب آن می‏شودکه انسان دانسته و از روی علم کافر شود و با اعتقاد به گناه و حرام بودن چیزی، آن را انجام دهد: 1- تکبر و خودپسندی. این بلایی است که مبتلا به آن ،دانسته و از روی علم کافر و تارک عمل خواهد بود مثل ابلیس که به خدا و قیامت و پیامبران عقیده داشت ولی خودپسندی کار او را ساخت . و می‏گفت . این مطلب مشروحا در «امن» گذشته است ایضا آیاتیکه کفر کافران را به استکبار نسبت می‏دهد . این آیه در باره فرعون و فرعونیان است که معجزات موسی «علیه السلام» را دیدند ولی: . همین «عُلُو» و جاه‏طلبی بود که نگذاشت از یقین خود پیروی کنند. آنانکه از اهل کتاب نبوت رسول خدا«صلی الله علیه وآله» را دانسته انکار کردند به همین دردمبتلا بودند . 2- حسد. این صفت زشت نیز مانند خودبینی شخص را دانسته مرتکب کفر و گناه می‏کند چنانکه در قضیه حضرت یوسف«علیه السلام» که برادرانش به او حسد ورزیدند و جریان کشتن پسر آدم برادر خویش است (مائده:27 به بعد) در آیاتیکه راجع به اختلاف اهل کتاب و انکار اسلام، نازل شده کلمه «بغیاً» بیشتر به چشم می‏خورد که بغی و حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف کنند و حق را انکار نمایند. . ایضاً . . . . 3- حرص. طمع و حرص صفت مذمومی است که شخص را دانسته و از روی علم به گناه وامی دارد مثل حرص آدم به خوردن از شجره منهیه. بیشتر اهل ایمان را سبب گناه همین حرص وطمع و عدم قناعت است از حضرت امام حسن مجتبی«علیه السلام» منقول است: «هَلاکُ النَّاسِ فی ثَلثٍ: اَلْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَالْحِرْصُ. فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْلیسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِه اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السّوُءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ». کافر و تارک عمل در آیات قرآن به تارک عمل کافر اطلاق شده است مثل تارک حج که در باره آن آمده . در باره اهل کتاب آمده: خونهای خویش را می‏ریزند و عده‏ای را از دیار خویش می‏رانیدو... . در کافی باب وجوه الکفر روایتی از حضرت صادق «علیه السلام» نقل شده که کفر را به پنج قسمت تقسیم کرده و فرموده: کفردر کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود و آن دو قسم است انکار ربوبیت و انکار حق بعد از علم. سوم کفران نعمت. چهارم ترک مأمور به پنجم کفر برائت. چنانکه قوم ابراهیم «علیه السلام» به کفار گفتند: . که مراد از کفر برائت و بیزاری است. (خلاصه روایت). کفر و برائت کفر گاهی به معنی برائت و بیزاری آید مثل . طبرسی و راغب آن را در آیه به معنی برائت گفته‏اند یعنی روز قیامت بعضی از شما از بعضی برائت جوید و بعضی بعضی را لعن کند. ایضا آیه . از حضرت صادق «علیه السلام» نقل شده که کفر به معنی برائت است. . هر کس از ایمان بیزاری جوید یا آنرا انکار کند عملش پوچ شده است. . من از آنچه مرا در آن شریک قرار دادید بیزارم این سخن شیطان است به اهل عذاب در روز قیامت، ظاهرا تمام آیاتیکه در باره کفر خدایان دروغین نسبت به پیروانشان در روز قیامت آمده، همه به معنی بیزاری است.

پیشنهاد کاربران

کفر واژه ای پارسی است که از کیفر میاید و همچنین برخی زبانشناسان میگویند واژه کفر اربیده واژه گبر است که هر دو نگر دانشور و درست است.
ایرانی بخودت بیا

کفر
پوشاندن. در مفردات گوید: کفر در لغت به معنى پوشاندن شى‏ء است. شب را کافر گوئیم که اشخاص را مى‏پوشاند و زارع را کافر گوئیم که تخم را در زمین مى‏پوشاند کفر نعمت پوشاندن آن است با ترک شکر، بزرگترین کفر انکار وحدانیت خدا یا دین یا نبوت است. کفران بیشتر در انکار نعمت و کفر در انکار دین به کار رود و کفور ( به ضم کاف ) در هر دو. در مجمع فرموده: کفر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده از قبیل وحدانیت و عدل خدا و معرفت پیغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از ارکان دین هر که یکى از اینها را انکار کند کافر است. راغب گوید: کافر در عرف دین به کسى گفته مى‏شود که وحدانیت یا نبوت یا شریعت یا هرسه را انکار کند. به هر حال کافر کسى است که اصول یا ضرورى دین را انکار کند. کفران: چنانکه از راغب نقل شد بیشتر در انکار نعمت و ناسپاسى به کار رود [انبیاء:94]. یعنى هر که از روى ایمان اعمال شایسته را انجام دهد به سعى او ناسپاسى نیست و خدا آن را نادیده نخواهد گرفت بلکه پاداش خواهد داد این لفظ فقط یکبار در قرآن آمده است در آیات [بقره:152]. [نمل:40]. مراد از کفر ناسپاسى است ایضاً در [شعراء:19]. یعنى اى موسى کردى کارت را که کردى ( و قبطى را کشتى ) حال آنکه به نعمت من از ناسپاسان بودى. کَفور: ( به فتح کاف ) مبالغه در کفران نعمت است یعنى بسیار ناسپاس [هود:9]. آن ظاهراً مصداق کفر نیز واقع مى‏شود مثل [فاطر:36]. �کَفُورْ� جمعاً 12 بار در قرآن مجید آمده است. کفُور: ( به ضم کاف ) مصدر است به معنى جحود و انکار از راغب نقل شد که در انکار دین و انکار نعمت به کار رود و جمعاً سه بار در قرآن آمده است [اسراء:89]. ظاهراً مراد از آن انکار دینى است یعنى: از هر مثل در این قرآن آوردیم ولى بسیارى از مردم جز انکار حق نکردند ایضاً [فرقان:50]. [اسراء:99]. کَفّار: ( به فتح کاف ) مبالغه کافر وبه قول راغب آن در افاده مبالغه از کفور ابلغ است. ظاهر قرآن آن است که در کفر دین و کفر نعمت به کار رفته [ق:24]. در کفر دینى است [ابراهیم:34]. ظاهراً در کفر نعمت است. کفار ( به بضم کاف ) جمع کافر است به نظر راغب استعمال آن در منکر دین بیشتر از منکر نعمت است [بقره:161]. این لفظ جمعاً 21 دفعه در قرآن به کار رفته و همه جا مراد از آن منکرین دین است مگر در آیه [حدید:20]. که مراد زارعان و کشاورزان است. کَفَّارة: مراد از کفاره آن است که گناه را به احسن وجه مى‏پوشاند و جبران مى‏کند [مائده:89]. آن کفاره سوگندهاى شماست چون قسم خوردید مراد از آن آزاد کردن بنده یا طعام ده نفر فقیر است. [مائده:45]. یعنى: هر که از قصاص عفو کند آن عفو و تصدق کفاره گناهان اوست از امام صادق �علیه السلام� منقول است که به قدر عفو به قدر جنایتى که بر او وارد شده از گناهانش آمرزیده شود همچنین است تکفیر سیئات [انفال:29]. مراد از آن پوشاندن و از بین بردن آثار گناهان است و در �سیئه� گفتیم که مراد از آن در غالب آثار معاصى است رجوع شود به �سیئه�. کوافر: جمع کافره است یعنى زنان کفر و فقط یکبار در قرآن یافته است [ممتحنه:10]. یعنى: نکاح زنان کافر را نگاه ندارید بلکه آنچه از مهریه داده‏اید بگیرید و رهاشان کنید. درباره آیه در �عصم� و در �طعم� ذیل عنوان طعام اهل کتاب و زنان آنها توضیح داه شده است. کافور: در اقرب الموارد گوید: کافور عطرى است از درختى که در جبال هندوچین است به دست مى‏آید، درخت آن سایه بزرگ دارد و کافور در جوف شاخه‏ها و ترکه‏هاى آن مى‏باشد، رنگ کافور ابتدا قرمز است و با تصعید سفید مى‏گردد. ناگفته نماند غلاف ثمره‏ها و غنچه آنها را نیز کافور گویند که میوه را پوشانده است. [انسان:6 - 5]. �عَیْناً� را اگر بیان کافور بگیریم، نتیجه این مى‏شود که کافور چشمه ایست در بهشت یعنى: نیکوکاران مى‏آشامند از جامى که مخلوط آن از کافور است و آن چشمه ایست که بندگان خدا از آن مى‏آشامند ظاهراً مراد از ابرار اصحاب یمین و از عباداللَّه مقربون اندر رجوع شود به �سابقون� و �مقربون�. شاید مراد از کافور عطر مخصوص باشد که به جام مخلوط شده و �عیناً� در تقدیر �من عین� است در اینصورت کافور نکره است نمى‏شود به کافور دنیا قیاس کرد. اینک مطالبى در زمینه کفر: کفر عنادى‏ آیا مراد از �کَفَرُوا - یَکْفُرُونَ - کافِروُن - کُفَّار� آنهایى اند که دانسته و از روى عمد حق را پرده پوشى و انکار کرده‏اند یا به کفاریکه عن جهل و از روى ندانستن کافراند نیز شامل مى‏باشد؟ به عبارت دیگر آیا کافر عن عنادٍ مورد عذاب آخرت است یا کافر عن جهلٍ را نیز شامل است؟ ناگفته نماند: این سوال دو سوال است. اول: آیا مراد از کافر کسى است که عن عنادٍ کافر باشد یا اعم است؟ دوم: آیا عذاب آخرت براى کافر عنادى است یا همه را شامل مى‏باشد؟ به نظر مى‏آید: اطلاق کافر در قرآن اعم است و به هر دو قسم‏کافر شامل مى‏باشد مثلا آیه [بقره:6]. و نظائر آن صریحش در کفر از روى عناد و لجاجت است ایضا آیاتیکه در باره عده‏اى از کفار آمده [نمل:14]. و یا موسى �علیه السلام� به فرعون مى گفت: [اسراء:102]. یا در باره اهل کتاب آمده که دانسته و روى عمد اسلام را انکار مى‏کردندمثل [بقره:146]. و نیز در باره آنها آمده [آل عمران:19]. که در �خلف� و �امن� مشروحا گفته شده است. از طرف دیگر این آیات را مى‏خوانیم‏[مائده:73 - 72]. معلوم است که عده‏اى از آنهامطلب را مى‏دانستند ولى براى حفظ مقام و یا عناد در برابر اسلام آن را مى‏گفتند ولى عده زیادى از آنها یقینا بدون توجه از بزرگان خود پیروى کرده و عن جهل آن عقیده را قبول داشتند پس به اطمینان مى‏شود گفت که کفر از روى جهل و از روى عدم توجه نیز کفر است و گرنه در باره عده بسیارى که کفر را از پدران خود به ارث برده‏اند و بى سواد و بى توجه‏اند باید بگوییم کافر نیستند و واسطه میان کفر و ایمان اند، ایضا آیاتى نظیر [تغابن:2]. [مائده:44]. ظهورشان در اعم است، آنکه �ما اَنْزَلَ‏اللهُ� را مى‏داند و با آن حکم نمى‏کند و آنکه نمى‏داند هردو �بِما اَنْزَلَ الله� حکم نکرده‏اند پس کافراند. گفتیم: اگر آیات به کفار عن جهل شامل نشود پس باید گفت مردم سه گروه‏اند: مؤمن و کافر از روى عناد و کافر از روى جهل، که واسطه است میان مؤمن و کافر. پس یاباید کافر را اعم بدانیم و یا قائل به واسطه شویم ولى ناگفته نماند که ظهور اکثر آیات در کفر عنادى است و در کفر از روى قصور کم استعمال شده است. اما راجع به سوال دوم که عذاب آخرت براى کافر عنادى است یا اعم مى‏باشد؟ باید دانست که کفار عن جهل در حکم مستضعفین و یا از مصادیق متضعفین اند که در �ضعف� در باره آن مفصلا بحث کرده‏ایم و آیات عذاب شامل حال کسانى است که دانسته و از روى عناد و لجاج به حق تسلیم نشده و ایمان نمى‏آورند یعنى آنانکه حجت بر آنهاتمام شده و مورد تبلیغ قرار گرفته‏اند ولى انبیاء ودین را تکذیب کرده و از پیشرفت آن جلوگیرى نموده‏اند. در این مطلب دو دسته آیات داریم: اول آیاتیکه بعداز �کَفَرُوا� قید � وکَذَّبُوا، و صَدّ وُا عَنْ سَبیلِ اللهِ� دارند یعنى آنانکه کافر شده و حق را انکار کرده و پیامبران را تکذیب نموده‏اند و مانع پیشرفت دین شده‏اند روشن است که تکذیب و صد پس از تبلیغ و اتمام حجت است. دوم: آیاتیکه مطلق �کَفَرُوا� دارند در این صورت آیات دسته اول قید آیات دسته دوم و مخصص آنهااند بعضى از آیات قسم اول چنین اند: 1 - [بقره:39]. 2 - [نساء:167]. 3 - [مائده:86 - 10]. 4 - [نحل:88]. 5 - [روم:16]. این قبیل آیات زیاداند و چنانکه گفتیم: تکذیب و صد پس از تبلیغ دین است تا کافرى دین را نداند تکذیب آن نتواند واز پیشرفت آن ممانعت غیرمقدور است. آیات دسته دوم نظیر این آیاتند: 1 - [بقره:161]. 2 - [آل عمران:4]. پس آیات مقید، آیات مطلق را مخصص‏اند. کفر بعد از ایمان چیست؟ آیاتى داریم که کفر و ایمان در آنها پى درپى آمده و هر یک جاى دیگرى را مى‏گیرد مثل: 1 - [آل عمران:86]. 2 - [آل عمران:90]. 3 - [نساء:137]. به نظر نگارنده همانطور که در �امن� گفته شده مراد از ایمان در اینگونه آیات اعتقاد نیست وگرنه چطور ممکن است که چند دفعه عوض شود بلکه مراد از ایمان تسلیم به علم است در اینصورت خیلى عادى است که انسان به عقیده و علم خود تسلیم شود سپس طغیان کند و هکذا. قبول عمل از کفار در این زمینه مطلب مشروحى در �عمل� و در �مستضعف� بیان شده به آنجا رجوع شود به صراحت قرآن اعمال نیکى که کافر معاند انجام مى‏دهد مقبول درگاه خدا نیست ولى در کفار عن جهل سخنى هست که در دو محل فوق گفته شده است. معتقد چرا کافر مى‏شود؟ این سخن شایان دقت است. شخصى که به دین و آیات خدا معتقد است چطور کافر مى‏شود و به اعتقاد خویش تسلیم نمى‏باشد آیا ممکن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توى آن قدم نهد؟!! در جواب مى‏گوییم: سه صفت زشت موجب آن مى‏شودکه انسان دانسته و از روى علم کافر شود و با اعتقاد به گناه و حرام بودن چیزى، آن را انجام دهد: 1 - تکبر و خودپسندى. این بلایى است که مبتلا به آن ، دانسته و از روى علم کافر و تارک عمل خواهد بود مثل ابلیس که به خدا و قیامت و پیامبران عقیده داشت ولى خودپسندى کار او را ساخت [بقره:34]. و مى‏گفت [اعراف:12]. این مطلب مشروحا در �امن� گذشته است ایضا آیاتیکه کفر کافران را به استکبار نسبت مى‏دهد [قصص:39]. این آیه در باره فرعون و فرعونیان است که معجزات موسى �علیه السلام� را دیدند ولى: [نمل:14]. همین �عُلُو� و جاه‏طلبى بود که نگذاشت از یقین خود پیروى کنند. آنانکه از اهل کتاب نبوت رسول خدا�صلى الله علیه وآله� را دانسته انکار کردند به همین دردمبتلا بودند [بقره:146]. 2 - حسد. این صفت زشت نیز مانند خودبینى شخص را دانسته مرتکب کفر و گناه مى‏کند چنانکه در قضیه حضرت یوسف�علیه السلام� که برادرانش به او حسد ورزیدند و جریان کشتن پسر آدم برادر خویش است ( مائده:27 به بعد ) در آیاتیکه راجع به اختلاف اهل کتاب و انکار اسلام، نازل شده کلمه �بغیاً� بیشتر به چشم مى‏خورد که بغى و حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف کنند و حق را انکار نمایند. [شورى:14]. ایضاً [جاثیة:17]. [بقره:213]. [آل عمران:19]. [یونس:90]. 3 - حرص. طمع و حرص صفت مذمومى است که شخص را دانسته و از روى علم به گناه وامى دارد مثل حرص آدم به خوردن از شجره منهیه. بیشتر اهل ایمان را سبب گناه همین حرص وطمع و عدم قناعت است از حضرت امام حسن مجتبى�علیه السلام� منقول است: �هَلاکُ النَّاسِ فى ثَلثٍ: اَلْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَالْحِرْصُ. فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْلیسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِه اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السّوُءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ�. کافر و تارک عمل در آیات قرآن به تارک عمل کافر اطلاق شده است مثل تارک حج که در باره آن آمده [آل عمران:97]. در باره اهل کتاب آمده: خونهاى خویش را مى‏ریزند و عده‏اى را از دیار خویش مى‏رانیدو. . . [بقره:85]. در کافى باب وجوه الکفر روایتى از حضرت صادق �علیه السلام� نقل شده که کفر را به پنج قسمت تقسیم کرده و فرموده: کفردر کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود و آن دو قسم است انکار ربوبیت و انکار حق بعد از علم. سوم کفران نعمت. چهارم ترک مأمور به پنجم کفر برائت. چنانکه قوم ابراهیم �علیه السلام� به کفار گفتند: [ممتحنه:4]. که مراد از کفر برائت و بیزارى است. ( خلاصه روایت ) . کفر و برائت کفر گاهى به معنى برائت و بیزارى آید مثل [عنکبوت:25]. طبرسى و راغب آن را در آیه به معنى برائت گفته‏اند یعنى روز قیامت بعضى از شما از بعضى برائت جوید و بعضى بعضى را لعن کند. ایضا آیه [ممتحنه:4]. از حضرت صادق �علیه السلام� نقل شده که کفر به معنى برائت است. [مائده:5]. هر کس از ایمان بیزارى جوید یا آنرا انکار کند عملش پوچ شده است. [ابراهیم:22]. من از آنچه مرا در آن شریک قرار دادید بیزارم این سخن شیطان است به اهل عذاب در روز قیامت، ظاهرا تمام آیاتیکه در باره کفر خدایان دروغین نسبت به پیروانشان در روز قیامت آمده، همه به معنى بیزارى است.

ناگرویدن ( به دین ویژه ای است که می تواند هر دینی باشد )

آمیخته واژه ی �بی دینی� که در بالا از آن یاد شده به آرش واژه ی از ریشه عربی �کُفر� نیست. آمیخته واژه ی �بی دینی� آرش دربرگیرنده تری از �کُفر� دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرش باریک تر واژه ی عربی �کُفر� ناگرویدن به دین ویژه ای است که می تواند هر دینی باشد؛ همچنانکه بدرازای تاریخ دین های ترسایی و اسلامی و یهودایی و نیز فرقه ها و مذهب های گوناگون درون هر یک از این دین ها، هر یک دیگری را به �کفر� و �زندقه� و خدانشناسی متهم کرده، بارها و بارها یکدیگر را به تیغ شمشیر سپرده اند.

آمیخته واژه ی �بی دینی� . . . آرش دربرگیرنده تری از �کُفر� بدست می دهد. ب. الف. بزرگمهر

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوندِ زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۷ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/05/blog - post_17. html




پوشاند




مثال: کفر عنهم سیئاتهم=پوشاند از انها بدی ها را


کفر : بی ایمانی . بی دینی

�کفر� به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن حق .

کفر و شرک مقابل ایمان هستند.

کفر. [ ک ُ ] ( ع مص ) ناسپاسی کردن . ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) . انکار کردن و پوشاندن نعمت خداوند را. ( از اقرب الموارد ) . ناخستو شدن . ( یادداشت مؤلف ) . یقال ، کفر نعمة اﷲ و بها ای جحدها و سترها. ( منتهی الارب ) . || ناگرویدن . ( منتهی الارب ) ( ترجمان القران ) ( غیاث ) . ناگرویدن به خدای تعالی . ( تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ) . ضد ایمان آوردن . ( از اقرب الموارد ) . کَفر. کُفور. کُفران . ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) . || ( اِمص ) ضد ایمان . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . خلاف ایمان نزد هر طائفه ای . ( از اقرب الموارد ) . الحاد و بی دینی و بی اعتقادی و بی ایمانی . ( ناظم الاطباء ) الحاد. بی دینی . ( فرهنگ فارسی معین ) . خلاف دین . مقابل ایمان . ( یادداشت مؤلف ) . بی اعتقادی به اسلام . از دینی بجز اسلام پیروی کردن : قل قتال فیه کبیر و صدعن سبیل اﷲ و کفر به . ( قرآن 217/2 ) .

کافر به کسی گفته می شود که خدا یا پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) یا شریعت یا هر سه را منکر شود .

کفر : انکار دین



کُفر به معنای ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ. ﺷﺨﺺ ﻣﻨﻜﺮ ﺩﻳﻦ، ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﻭ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ، ﻛﺎﻓﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﺷﺐ، ﻛﺎﻓﺮ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﻙ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ﻭ ﺷﺐ همﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﻱ ﺳﻴﺎه پنهان کرده یا می ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ. ﻛﻔﺮﺍﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ.

به معنی میوه گس یا بدون آب در گویش کرمانشاهی

نگرویدن

نادیده گرفتن

از لحاظ وحی، نادیده گرفتن وحی ( قرآن ) مفهوم ناباوری دارد

و از لحاظ نعمت، نادیده گرفتن مفهوم ناسپاسی دارد

بوده، را نبوده دانستن



کلمات دیگر: