مترادف گزر : زردک، شقاقل، هویج
گزر
مترادف گزر : زردک، شقاقل، هویج
فارسی به انگلیسی
pestle
carrot
مترادف و متضاد
زردک، شقاقل، هویج
فرهنگ فارسی
( اسم ) چاره علاج گزیر : بر عادتی که باشد گفتم که کیست آن گفت آنکه نیست در غم و شادیت ازو گزر . ( انوری )
کاردی که کفاشها برای بریدن چرم بکار برند .
فرهنگ معین
(گُ زِ ) (اِ. ) مخفف گزیر، چاره ، علاج .
(گَ زَ) (اِ.) زردک ، هویج .
(گُ زِ) (اِ.) مخفف گزیر، چاره ، علاج .
لغت نامه دهخدا
چند گویی که سنایی و سنایی و سنا
نه سنایی زر سرخ است و نه ما از گزریم.
تابه شلغمی پزد بی بی.
گندنا را می شناسیم ازگزر.
هرچه بر سفره و خوان تو نهند
هر چه در کام و دهان تو نهند
بخوری خواه گزر خواه صفی
گاو و خر نیست بدین خوش علفی.
تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.
پیوسته هم از کدوی و شلغم
از حکه پی گزر تراشی.
گزر بدبه او درنهد، چنانکه بود
سزای گایان کردن چو رایگان بیند.
گزری دوست تر که صد من گوشت.
گزر. [ گ ُ زِ / زَ ] ( اِ ) مخفف گزیر است که چاره و علاج باشد و ناگزیر بمعنی ناچار. ( برهان ) ( آنندراج ) :
برعادتی که باشد گفتم که کیست آن
گفت آنکه نیست در غم و شادیت از او گزر.
بگذشت از آن گذر که نبودش از آن گزر.
گزر. [ گ ُ زَ ] ( اِ ) خرجین شبان. ( برهان ).
گزر. [ گ َ زَ ] (اِ) کاردی که کفاشها برای بریدن چرم بکار برند (لهجه ٔ قزوین ).
گزر. [ گ ُ زَ ] (اِ) خرجین شبان . (برهان ).
برعادتی که باشد گفتم که کیست آن
گفت آنکه نیست در غم و شادیت از او گزر.
انوری (از آنندراج ).
بر تخته اش ز تخت کشیدند ناگهان
بگذشت از آن گذر که نبودش از آن گزر.
صاحب تبرستانی (از آنندراج ).
چند گویی که سنایی و سنایی و سنا
نه سنایی زر سرخ است و نه ما از گزریم .
سوزنی .
نپزد هیچ قلیه ٔ گزری
تابه ٔ شلغمی پزد بی بی .
خاقانی .
غالباً ما عقل داریم اینقدر
گندنا را می شناسیم ازگزر.
مثنوی .
... ای شهری من شب و روز بگزر خوردن آموخته بودم این ساعت طعم حلوا چشیدم لذت گزر از چشمم افتاد. (فیه مافیه مولانا جلال الدین چ فروزانفر ص 188).
هرچه بر سفره و خوان تو نهند
هر چه در کام و دهان تو نهند
بخوری خواه گزر خواه صفی
گاو و خر نیست بدین خوش علفی .
جامی .
گزر و شلغم و چندر کلم و ترب و کدو
تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار.
بسحاق اطعمه .
|| دسته ٔ هاون . (آنندراج ) :
پیوسته هم از کدوی و شلغم
از حکه پی گزر تراشی .
نعمت خان عالی (از آنندراج ).
|| مجازاً، کیر. آلت تناسلی مرد :
گزر بدبه ٔ او درنهد، چنانکه بود
سزای گایان کردن چو رایگان بیند.
سوزنی .
زور باید نه زر که بانو را
گزری دوست تر که صد من گوشت .
سعدی (گلستان ).
گزر. [گ ُ زَ ] (اِ) راه . (غیاث ). گذر. رجوع به گذر شود.
فرهنگ عمید
گزیر، چاره، علاج.
گزیر؛ چاره؛ علاج.
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان چاهان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۰ نفر (۸خانوار) بوده است.
گَزَر؛ نوعی گیاه که برگ های آن شبیه به برگ هویج و ساقۀ آن شبیه به ساقۀ کرفس کوهی است و در حال حاضر (سال 1395) به صورت وحشی در کوه های اطراف فریدن و فریدونشهر می روید. طبع آن گرم است؛ از برگ های آن در آش می ریزند، و ساقۀ آن را می پزند و همراه ماست (ماست وگزر) می خورند.
گزر به کسر گاف و ز، نوعی هویج درشت به رنگ بنفش تیره متمایل به سیاه است که در شاهرود خصوصا در روستای تل کشت می شود و استفاده از آن موجب رنگین شدن دست و لبها می شود. در شاهرود با آن نوعی خورشت نیز تهیه میکنند که شبیه خورشت سیب آلبالو است.
گَزَر؛ هویج، زردک.
گویش مازنی
گذر محلی از رود که به سبب عمق کم جهت عبور مناسب است
هویچ
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
اجبارا به زبان ترکی روی آوردند تا از قتل غارت اقوام نزدیکان
اقامحمدخان قاجار بدور بمانند. درود بر تمامی ایرانیان
کریم خان زند از طایفه زند ایل لر کوچک *لک* که در شهر لرنشین ملایر به دنیا آمد
در ایل ما بیش از 50 تیره از قوم لر زندگی می کنند
کرد یعنی رمه گردان و نام قوم نیست