کلمه جو
صفحه اصلی

مباشرت


مترادف مباشرت : آرمش، جماع، هم خوابگی، مباضعت، مجامعت، نزدیکی، جماع کردن، آرمیدن، کارگزاری، تصدی، سرپرستی، نظارت، نظارت کردن، اقدام کردن، پرداختن

برابر پارسی : پیشکاری، سرپرستی، کارپردازی

فارسی به انگلیسی

supervision, foremanship


administration, lieutenancy, stewardship, supervision, trust, foremanship

lieutenancy, stewardship, supervision, trust


مترادف و متضاد

superintendency (اسم)
سرپرستی، نظارت، مباشرت، ریاست

bailiwick (اسم)
نظارت، پیشخدمتی، ناحیه قلمرو مامور، مباشرت

stewardship (اسم)
نظارت، مباشرت، نظارت خرج، رفاقت و معاونت

superintendence (اسم)
سرپرستی، نظارت، مباشرت، ریاست

آرمش، جماع، هم‌خوابگی، مباضعت، مجامعت، نزدیکی


جماع کردن، آرمیدن


کارگزاری، تصدی، سرپرستی، نظارت


نظارت کردن


اقدام کردن، پرداختن


۱. آرمش، جماع، همخوابگی، مباضعت، مجامعت، نزدیکی
۲. جماع کردن، آرمیدن
۳. کارگزاری، تصدی، سرپرستی، نظارت
۴. نظارت کردن
۵. اقدام کردن، پرداختن


فرهنگ فارسی

بدست خودکارکردن، بنفس خودکاری انجام دادن، اقدام بکاری کردن، جماع کردن
۱ - ( مصدر ) کاری را انجام دادن بنفع خویش اقدام بعملی کردن . ۲ - جماع کردن آرمیدن با زن . ۳ - نظارت کردن . ۴ - (اسم ) اقدام بعملی: فعل در باب مباشرت مباضعت مضاف با مرد است . یا ادار. ( دایر. ) مباشرت . کارپردازی . یا رئیس مباشرت . کارپرداز . ۵ - نظارت . ۶ - آرمش جماع : و شبهای روزه چون بخفتندید بر ایشان طعام و شراب و مباشرت اهل حرام بودی . توضیح جماع با زنان را گویند و شامل مساحقه نیز میشود ۷ - ( کلام ) فعل صادر بلاواسطه .

فرهنگ معین

(مُ ش رِ ) [ ع . مباشرة ] (مص ل . ) ۱ - پیشکاری . ۲ - کارگزاری . ۳ - همکاری . ۴ - همدستی .

لغت نامه دهخدا

مباشرت. [ م ُ ش َ رَ ] ( ع مص ، اِمص ) ( از مباشرة عربی ) جماع کردن. ( غیاث ). مجامعت. ( ناظم الاطباء ). با کسی نزدیکی کردن. ( زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). جماع با زنان را گویند و شامل مساحقه نیز میشود. ( فرهنگ علوم سیدجعفرسجادی ص 460 ). مباضعت. مباعلت. نکاح. جماع. آرامش بازنان. مواقعه. صحبت. مجامعت. وقاع. آمیغ. آمیغه. بضاع. بضع. نزدیکی. هم خوابگی. بغل خوابی. درآمیختن. مقاربت. آمیختن. آرمیدن با زن یا در یک جامه خواب شدن با هم. درآمیختن با غیرجنس. آرامش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و مضرت مباشرت اندراین فصل [فصل تابستان ] بسیار باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و شبهای روزه... بر ایشان طعام و شراب و مباشرت اهل حرام بودی. ( کشف الاسرار ).
هر روز با حریفی و هر شب با ظریفی بمعاشرت و مباشرت مشغول. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 345 ).
- مباشرت کردن ؛ جماع کردن. ( ناظم الاطباء ) : با زنان مباشرت کنید هرگونه که خواهید. ( جامع الحکمتین ).
|| به خود به کاری درشدن. ( غیاث ). به کاری قیام کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). به خویشتن برکاری قیام کردن. ( زوزنی ، یادداشت ایضاً ). خود به کاری درشدن. ( ناظم الاطباء ). کاری را انجام دادن به نفعخویش ، اقدام به عملی کردن : و به مطالعت کتب... چنان میل افتاده بود که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم. ( کلیله و دمنه ). چون مرد توانا و دانا باشد مباشرت کار بزرگ... او را بخود نگرداند. ( کلیله و دمنه ). خردمند مباشرت خطرهای بزرگ به اختیار صواب نبیند. ( کلیله و دمنه )
- مباشرت کردن ؛ به تن خویش بدان پرداختن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). شروع کردن و مرتکب شدن هرکاری. و با دست کاری را کردن و خود به کاری در شدن. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح کلامی ) نزد معتزله فعل صادر از فاعل است بدون واسطه و اگر با واسطه باشد آن را تولید نامند چنانکه گویند حرکت کلید بوسیله حرکت دست تولید است نه مباشرت اما حرکت دست مباشرت بود. و رجوع به تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || نظارت و سرکاری. ( ناظم الاطباء ).
- مباشرت کردن ؛ نظارت کردن.
|| ولایت. وکیلی. ( ناظم الاطباء ). || کارپردازی.
- اداره ( دایره ) مباشرت ؛ دایره یا اداره کارپردازی
- رئیس مباشرت ؛ رئیس کارپردازی. و رجوع به کارپرداز و کارپردازی. و ماده بعد و رجوع به مباشرة شود.

فرهنگ عمید

۱. نظارت کردن.
۲. [قدیمی] به دست خود کاری کردن، به نفس خود کاری انجام دادن، اقدام به کاری کردن.
۳. [قدیمی] جماع کردن.

دانشنامه عمومی

کار پردازی


پیشنهاد کاربران

مستقیم و بدون واسطه

شخصاً

مختارکاری ؛ مباشرت و وکالت و نیابت. ( ناظم الاطباء ) .

نظارت کردن وسرپرستی کاری را بر عهده گرفتن

پرداختن به عملی بالمباشره. . .
معنی بالمباشره :شخصاً ، بدون ارجاع به دیگری است.

اقدام به عملی کردن به فعل خود

به مازنی دستدارمی


کلمات دیگر: