مترادف لوم : سرزنش، سرکوفت، ملامت، نکوهش
لوم
مترادف لوم : سرزنش، سرکوفت، ملامت، نکوهش
عربی به فارسی
انتقاد , سرزنش , سرزنش کردن , عيب جويي , توبيخ , رسوايي , ننگ , عيب جويي کردن از , خوار کردن
مترادف و متضاد
سرزنش، سرکوفت، ملامت، نکوهش
فرهنگ فارسی
ملامت کردن، سرزنش کردن، ملامت، نکوهش
۱- ( مصدر ) ناکس شدن فرومایه گردیدن . ۲- فرومایگی پستی : می بینم ک کارهای زمانه روی بادبار دارد اقوال پسندیده مدروس گشته و لوم ودنائت مستولی . یا لوم طبع . پست طبعی دنائت طبع : و تعودزبان بذکر فحشائ منکر دلیل رذالت اصل ولوم طبع و فرومایگی نفس گرفته اند .
ناکس شدن . ناکس و فرومایه گردیدن .
۱- ( مصدر ) ناکس شدن فرومایه گردیدن . ۲- فرومایگی پستی : می بینم ک کارهای زمانه روی بادبار دارد اقوال پسندیده مدروس گشته و لوم ودنائت مستولی . یا لوم طبع . پست طبعی دنائت طبع : و تعودزبان بذکر فحشائ منکر دلیل رذالت اصل ولوم طبع و فرومایگی نفس گرفته اند .
ناکس شدن . ناکس و فرومایه گردیدن .
فرهنگ معین
(لُ ) [ ع . ] (مص م . ) نکوهش ، سرزنش .
(لُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) فرومایه شدن . ۲ - (اِمص . ) فرومایگی ، پستی .
لغت نامه دهخدا
لؤم. [ ل ُ ءَ ] ( ع اِ ) ج ِ لأمة. ( منتهی الارب ).
لؤم. [ ل ُءْم ْ ] ( ع مص ) ناکس شدن. ( زوزنی ). ناکس و فرومایه گردیدن. لأمة. ملأمة. ( منتهی الارب ) : می بینم که کارهای زمانه روی به ادباردارد... اقوال پسندیده مدروس گشته و لؤم و دنائت مستولی. ( کلیله و دمنه ). از فرط قساوت و لوم طبیعت مبذول نداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 167 ). || بخیل شدن. زفت گشتن. ( منتهی الارب ). ملأمة. ملأمت.
لؤم. [ ل ُءْم ْ ] ( ع اِمص ) ناکسی. || زفتی. خلاف کرم. ( منتهی الارب ). دنائت. بخل. شُح.
لوم. [ ل َ ] ( ع مص ) لومَة. ملام. ملامة. ( منتهی الارب ). اِلامة. نکوهش. سرزنش. سرکوفت. بیغار. بیغاره. سراکوفت. تعییر. توبیخ. تعنیف. سرزنش کردن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). نکوهیدن. ( تاج المصادر ) ( دهار ). ملامت کردن. ( زوزنی ). عَذل :
نصیحتگری لومش آغاز کرد
که خود را بکشتی در این آب سرد.
لوم. [ ل َ وَ ] ( ع اِمص ) افزونی نکوهش. ( منتهی الارب ).
لوم. [ ل ُوْ وَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ لائم. ( منتهی الارب ).
لوم. ( ع اِ ) از اسماء عسل. ( المزهر سیوطی ص 242 ).
لؤم. [ ل ُءْم ْ ] ( ع مص ) ناکس شدن. ( زوزنی ). ناکس و فرومایه گردیدن. لأمة. ملأمة. ( منتهی الارب ) : می بینم که کارهای زمانه روی به ادباردارد... اقوال پسندیده مدروس گشته و لؤم و دنائت مستولی. ( کلیله و دمنه ). از فرط قساوت و لوم طبیعت مبذول نداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 167 ). || بخیل شدن. زفت گشتن. ( منتهی الارب ). ملأمة. ملأمت.
لؤم. [ ل ُءْم ْ ] ( ع اِمص ) ناکسی. || زفتی. خلاف کرم. ( منتهی الارب ). دنائت. بخل. شُح.
لوم. [ ل َ ] ( ع مص ) لومَة. ملام. ملامة. ( منتهی الارب ). اِلامة. نکوهش. سرزنش. سرکوفت. بیغار. بیغاره. سراکوفت. تعییر. توبیخ. تعنیف. سرزنش کردن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). نکوهیدن. ( تاج المصادر ) ( دهار ). ملامت کردن. ( زوزنی ). عَذل :
نصیحتگری لومش آغاز کرد
که خود را بکشتی در این آب سرد.
سعدی ( بوستان ).
در این سودا بترس از لوم لائم.سعدی.
|| ترس. بیم. ( از منتهی الارب ).لوم. [ ل َ وَ ] ( ع اِمص ) افزونی نکوهش. ( منتهی الارب ).
لوم. [ ل ُوْ وَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ لائم. ( منتهی الارب ).
لوم. ( ع اِ ) از اسماء عسل. ( المزهر سیوطی ص 242 ).
لوم . (ع اِ) از اسماء عسل . (المزهر سیوطی ص 242).
لوم . [ ل َ ] (ع مص ) لومَة. ملام . ملامة. (منتهی الارب ). اِلامة. نکوهش . سرزنش . سرکوفت . بیغار. بیغاره . سراکوفت . تعییر. توبیخ . تعنیف . سرزنش کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ). نکوهیدن . (تاج المصادر) (دهار). ملامت کردن . (زوزنی ). عَذل :
نصیحتگری لومش آغاز کرد
که خود را بکشتی در این آب سرد.
در این سودا بترس از لوم لائم .
|| ترس . بیم . (از منتهی الارب ).
نصیحتگری لومش آغاز کرد
که خود را بکشتی در این آب سرد.
سعدی (بوستان ).
در این سودا بترس از لوم لائم .
سعدی .
|| ترس . بیم . (از منتهی الارب ).
لوم . [ ل َ وَ ] (ع اِمص ) افزونی نکوهش . (منتهی الارب ).
لوم . [ ل ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لائم . (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۱. ملامت کردن، سرزنش کردن.
۲. ملامت، نکوهش، سرزنش.
۲. ملامت، نکوهش، سرزنش.
۱. ناکس و فرومایه شدن.
۲. ناکسی.
۳. بخل، زفتی.
۲. ناکسی.
۳. بخل، زفتی.
دانشنامه عمومی
لوم (به انگلیسی: Loam) نوعی خاک است که بخش عمده آن از ترکیب ماسه (اندازه دانه > ۶۳ µm)، لای (سیلت) (اندازه دانه > ۲ µm) و مقدار کمی رس (اندازه دانه < ۲ µm) پدید آمده باشد. بر پایه وزن، ترکیب کانی های ماسه، رس و لای در این نوع خاک به ترتیب حدود ۴۰، ۴۰ و ۲۰ درصد است. این نسبت ممکن است در موارد مختلف تغییر کرده و انواع مختلف خاک های لومی مانند لوم ماسه ای، لوم سیلتی، لوم رسی، لوم رسی ماسه ای، لوم رسی سیلتی و لوم را پدید بیاورد.
wiki: جمهوری چک است که در منطقه تابور واقع شده است. لوم ۳٫۸۲ کیلومتر مربع مساحت و ۱۴۵ نفر جمعیت دارد و ۴۶۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای جمهوری چک
فهرست شهرهای جمهوری چک
wiki: ناحیه موست واقع شده است. لوم ۳٬۷۶۴ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای جمهوری چک
فهرست شهرهای جمهوری چک
wiki: لوم (ناحیه موست)
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۴(بار)
سرزنش.آن نوعا در مقابل چیزی است که به ملامت کننده ناگوار و به ملامت شده نامناسب باشد. مرا ملامت نکنید خود را ملامت کنید. تلاوم: ملامت کردن یکدیگر است . بعضی به بعضی روکردندو همدیگر را سرزنش مینمودهاند. لَوْمَة: به معنی ملامت است . در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت سرزنش کنندهای نمیترسند. ملوم اسم مفعول است . مُلیم: به ضم میم اسم فاعل است به معنی ملامت کننده . ماهی او را بلعید حال آنکه خودش را ملامت میکرد که چرا از میان قوم خویش خارج شدم و یا قوم خویش را ملامت میکرد که او را به تنگ آورده سبب خروج وی گشتند طبرسی آن را مستحق لوم معنی کرده و گوید: ملیم آن است کار را ملامت آور کند ولی ظاهرا این درست نیست زیرا اسم مفعول آن ملام است پس ملیم به معنی ملامت کننده است. . فرعون و لشکریانش را گرفته و به دریا انداختیم حال آنکه خویشتن را ملامت میکرد که چرا از حق منصرف گشته است. مجمع این رامثل سابق گفته است.
سرزنش.آن نوعا در مقابل چیزی است که به ملامت کننده ناگوار و به ملامت شده نامناسب باشد. مرا ملامت نکنید خود را ملامت کنید. تلاوم: ملامت کردن یکدیگر است . بعضی به بعضی روکردندو همدیگر را سرزنش مینمودهاند. لَوْمَة: به معنی ملامت است . در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت سرزنش کنندهای نمیترسند. ملوم اسم مفعول است . مُلیم: به ضم میم اسم فاعل است به معنی ملامت کننده . ماهی او را بلعید حال آنکه خودش را ملامت میکرد که چرا از میان قوم خویش خارج شدم و یا قوم خویش را ملامت میکرد که او را به تنگ آورده سبب خروج وی گشتند طبرسی آن را مستحق لوم معنی کرده و گوید: ملیم آن است کار را ملامت آور کند ولی ظاهرا این درست نیست زیرا اسم مفعول آن ملام است پس ملیم به معنی ملامت کننده است. . فرعون و لشکریانش را گرفته و به دریا انداختیم حال آنکه خویشتن را ملامت میکرد که چرا از حق منصرف گشته است. مجمع این رامثل سابق گفته است.
wikialkb: ریشه_لوم
گویش مازنی
/loom/ چرک
چرک
پیشنهاد کاربران
( لُوُم ) :اسم آلت ) :[LUM]
ابزاری آهنی ِ دراز با نوکی تیز، اهرم مانند برای شکافتن زمین های سخت، صخره سنگ و بتن؛و جابجایی وزنه های سنگین.
کلمات دیگر: