کلمه جو
صفحه اصلی

لولی


مترادف لولی : قرشمال، قرشمال، کولی، لوری، روسپی، هرجایی، بی آزرم، بی حیا

فارسی به انگلیسی

gipsy, harlot, tubal

gipsy, harlot


tubal


مترادف و متضاد

tipsiness (اسم)
مستی، لولی، سرخوشی

gipsy (صفت)
کولی، لولی

قرشمال، قرشمال، کولی، لوری


روسپی، هرجایی


بی‌آزرم، بی‌حیا


۱. قرشمال، قرشمال، کولی، لوری
۲. روسپی، هرجایی
۳. بیآزرم، بیحیا


فرهنگ فارسی

ژان باپتیست ویولون زن و آهنگساز ایتالیایی ( و. فلورانس ۱۶۱۲ - ف. ۱۶۸۷ م . ) . وی بیشتر زندگی خود را در فرانسه گذراند و آهنگهایش سبک دراماتیک پیدا کرد . لولی مدافع سبک فرانسه گردید و اپراهای فرانسوی از جمله اپرای : [ آلسست و بالت : [ پیروزی عشق ] را ساخت .
لوری، کولی، جوان خوش اندام وبانشاطوسرمست
( اسم ) ۱- کولی کاولی قرشمال غریب اشمار جمع : لولیان : فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب چنان بردند صبر ازدل که ترکان خوان یغمارا . ( حافظ . ۲ ) ۳- فاحشه روسپی .
لوری . فیج . غره چی زط . چیگانه . زنگاری . کولی غربال بند . غرچه . قرشمال سوزمانی . توشنال . زنگانه . کاولی کابلی . کاول . کاوول . بکاوول زرگر کرمانی . گیلانی . حرامی . لوند . غربتی . یوت . الواط . سرود گوی کوچه ها و گدای در خانه ها و در هندوستان زن فاحشه و قحبه را گویند .

فرهنگ معین

(ص نسب . )۱ - کولی ، بی خانمان . ۲ - بی شرم ، بی حیا.

لغت نامه دهخدا

لولی. ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد. ( از غیاث ). لوری. فیج. غره چی. زط. چیگانه.زنگاری. کولی. غربالبند. غرچه. قرشمال. سوزمانی. توشمال. زنگانه. کاولی. کابلی. کاول. کاوول. بکاوول. بکاول. زرگر کرمانی. گیلانی. حرامی. لوند. غربتی. یوت.الواط. سرودگوی کوچه ها و گدای در خانه ها و در هندوستان زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) :
این دل سرگشته همچون لولیان
بار دیگر جای مسکن میکند.
خاقانی.
اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوند شکل هر جانشین یاوه روی را اسیر کند. ( کتاب المعارف ).
با ترکتاز طره هندوی تو مرا
همواره همچو بنگه لولی است خان و مان.
کمال اسماعیل.
مهبط نور الهی نشود خانه دیو
بنگه لولی کی منزل سلطان گردد.
کمال اسماعیل.
مشک لولی نه لایق طیب است
روستائی که می خورد عیب است.
اوحدی.
حب لولی گر از شکر باشد
حبةالقلب را بتر باشد.
اوحدی.
ز مهر آینه لولی زن سپیده فروش
ز فرق خود قصب زرد ماهتاب نهد.
بدر جاجرمی.
زهی ترک کمان ابرو دو چشمت راست پیوسته
سنانهاگرد بر گرد دو لولی طفل بازیگر.
بدر جاجرمی.
صبا زآن لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش.
حافظ.
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.
حافظ.
لولئی با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری... ( منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 141 ).
باده و چنگ و شاهد و لولی
عقلها را دهند معزولی.
هدایت.
تیغ غزا مرد نکو را بود
تیغ زبان لولی کو را بود.
و رجوع به لولیان شود.
|| نازک و لطیف و ظریف. ( برهان ).

فرهنگ عمید

۱. کولی.
۲. جوان خوش اندام، بانشاط، سرمست، سرودگو، و مطرب: صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ (حافظ۲: ۴۰۴ )، فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (حافظ: ۲۲ ).

دانشنامه عمومی

لو لی (به انگلیسی: Lu Li) ژیمناست زادهٔ ۳۰ اوت ۱۹۷۶ میلادی اهل کشور چین است.
فهرست ژیمناست ها

گویش مازنی

/looley/ ادرار

ادرار


واژه نامه بختیاریکا

( لولی + ) ای کاش

پیشنهاد کاربران

فردی از هم گستیخته و نا مرتب

لولی نام یکی از طوایف کولی ( Gypsy ) در ایران، از مردمان رومان ساکن ایران

مستِ مست؛ پاتیل؛ لولِ لول

لولی در فرهنگ ادبیات به معنای زیبا رو است

آنقدر عاقل است که ساز دیوانگی می کند؛
اراده ی او بر بی اراده بودن است؛
معتقد است به گذرا بودن دنیا و بیهوده گی آن؛لولی دلیلی برای هشیاری نمی داند و عمر را کوتاه تر از آن میشمارد که به غم و غصه بگذراند


کولی، بیخانمان

لولی همراه با �ی� هماوندی ( نسبت ) گرفته شده از واژه ی هندی ـ ایرانیِ �لول� از آرش های زشت و زیبای گوناگونی از آن میان، مَست و مَلنگ، سرخوش، شوخ چشم، بی آزرم، روسپی برخوردار است؛ ولی در بنیاد خود، بیشتر به آرشِ کولی ( لوری ) و بی خانمان است. کارواژه ی �لولیدن� به آرشِ �چون کِرم در جای خود جنببدن� از همین واژه گرفته شده است. واژه ی �لول� ( lol ) به آرشِ �سرخوشی� در یکی از شاخه ی بنیادین زبان های اروپایی و شاید بنیادی ترین از میان پنج شاخه ی بنیادی زبان های اروپایی: �ژِرمنی�، کم و بیش همگی ریشه گرفته از زبان مرده ی �سانسکریت� و همریشه با هر دو شاخه ی بنیادی زبان های �ایران خاوری� و �ایران باختری� نیز به همان آرش و بگمان بسیار اشاره به سرخوشی کولیوار دارد.

از برابرهای یاد شده در بالا، �بیشرمی� و �بی حیایی� و �بی آزرمی� را پیامد چیرگی کیش اسلام و آیین های آندر فرهنگ توده ی مردم و گونه ای کژدیسگی در آرش های گوناگون واژه ی �لولی� می دانم.

در کرمان به کولی های دوره گرد لولی گویند و واژه لولی مثالهای فراوانی در محاوره مردم آن دیار بوجود آورده است ، مانند: لولی بازی درمیارد ( خیلی شلوغ میکند ) ، محله لولیا ( شلوغ و درهم وبرهم بی صاحب ) ، عجب لولیه ( بی شرم و حیا وبی ادب ) ، خونه لولی ها ( کثیف و بی نظم وانضباط ) ، ساخت لولی ها ( بدرد نخور و بی دوام ) ، مثل لولی ها ( بیشتر قیافه ها رو میگن که خیلی با دیگران متفاوت باشد و از نظر دیگران هم زشت مثلا شقیقه های چکمه ایی خیلی غلیظ یا پوشیدن لباسهای خیلی ناجور )

لولی: کولی
( ( گاه ناهید، لولی ِ رعنا
کُنَدَت بادْ سار و باده گُسار ) )
دکتر شفیعی کدکنی در مورد این واژه می نویسد: ( ( در اصل به معنی افراد طوایف چادر نشین و کوچ کننده که در سراسر جهان پراکنده اند gypsy ولی در ادب فارسی همواره با مفهومی از زیبایی همراه با عدم عفاف و پرهیز، تصویر شده است. ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶۳. )


لولی:کولی ها در کرمان با لفظ لولی شهرت دارند و اغلب در اطراف شهرهای بم، رفسنجان، شهر بابک، ماهان، جیرفت، کهنوج، بردسیر، زرند، جوپار، راور، رودبار، نرماشیر و پاریز زندگی می کرده اند و حالا به شهر کرمان آمده و در حاشیه آن ساکن شده اند. فیروز آباد، مهدیه و مدیریت محله هایی هستند که کولی ها در آنها سکونت دارند. کولی ها قبلاً به داخل شهر نمی آمدند و در چادرهائی در اطراف شهر اتراق می کردند.
لولی های شهرکرمان تابستان ها در زمینی خالی نزدیک رادیو تلویزیون فعلی خیابان شهاب اقامت می کردند. آنگونه که در کتاب دکتر پورحسینی آمده است " یورت و گرت /yort/: محل توقف کولیها, محل استراحت احشام, محل قبیله و غیره. یورت یا گرت کولیها, محلی بود نزدیک مشتاقیه قسمت شمالی فلکه مشتاقیه که بعد ها به حسینیه تبدیل شد. در سابق کولیها در آنجا چادر می زدند. " ( ص 465 ) . کولی های کرمان از مدتها قبل در اطراف شهر کرمان ساکن شده و دست از سفرهای طولانی خود برداشته اند، از همین رو هویت خود را بتدریج از دست داده اند، زیرا گردش در ساختار هویتی او تأثیر فراوان داشت.
کولیان کرمان به هفت طایفه بزرگ تقسیم می شوند که کولی های شاه کرمی جیرفت از همه قدرتمندتر هستند. روزگاری هر طایفه برای خود کدخدائی داشت، اما کدخدای هفت طایفه از میان طایفه قنبری بود. طایفه های دیگر عبارتند از: طایفه زینعلی، گُرگندی، زرگر، آهنگر، گوباز
یکی از کارهای اصلی زنان کولی حجامت کردن و بادکش انداختن بیماران است. گاهی اوقات برای تزئین خالکوبی می کنند، اما از خالکوبی برای درمان هم استفاده می برند.
کار اصلی کولی ها آهنگری، سفیدگری، نجاری، خرّاطی و غربیل بندی است. کولی های کرمان غیر از ساختن ابزاری چون دوک، میل ورزشی، چوب وحقه وافور، چماق و امثال آنها به ساختن دهل هم می پردازند. گویش کولی های کرمان، نوعی گویش ساختگی است که فقط خود آنها معنی آن را درک می کنند و حالت رمزگونه دارد، از همین رو آنها ادبیات شفاهی ندارند. اما کولی ها خواندن و نواختن را دوست دارند و ترانه های عامیانه، نواها و نغمه ها را خوب به خاطر می سپارند و حافظه آنها بسیار قوی است.
کولیان کرمان در خواندن �غریبی� بیشتر به ترانه هایی علاقه دارند که خوش آواترند و کلمه غربت خیلی کم در این ترانه ها شنیده می شود. کولی های کرمان در مراسم عروسی، انواع ترانه ها، از واسونک های شیرازی تا آوازهای بلوچی را بسیار زیبا و خلاقانه می خوانند.


کلمات دیگر: