مترادف مبدع : آفریننده، بدعتگزار، خالق، خلاق، مبتکر، مخترع
برابر پارسی : نوکار
innovator, [rare.] creator
ingenious, inventor, originator
پرپندار , پر انگاشت , داراي قوه تصور زياد , داراي قوه ابتکار , مبتکر , داراي هوش ابتکاري , با هوش , ناشي از زيرکي , مخترع
صفت آفریننده، بدعتگزار، خالق، خلاق، مبتکر، مخترع
آفریننده، بدعتگزار، خالق، خلاق، مبتکر، مخترع
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ) ستور مانده کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || تهی و خالی کرده شده . (ناظم الاطباء). || باطل کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
مبدع . [ م َ دَ ] (ع اِمص ) ایجاد و اختراع و کشف . || (اِ) اولین ظهور و نخستین پیدائی . || جائی که در وی هر چیز تازه اختراع شود. || افسانه . (ناظم الاطباء).
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ابداع شده . اختراع شده . آفریده : نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است . (جامع الحکمتین ). || (اصطلاح فلسفی ) عبارت از موجودی است که مسبوق به ماده و مدت نباشد... شیخ گوید هر موجودی که وجودش مسبوق به ماده نباشد مبدع است و شایسته و احق برای آنکه مبدع نامیده شود. موجودی است که بلاواسطه از ذات حق کسب فیض کرده و وجود یافته است که عقول می باشد. و گوید محدثی که مستوجب زمان نیست یاوجودش بعد از لیس مطلق است و یا بعد از لیس غیرمطلق است و بلکه بعد از عدم مقابل خاص در ماده ای موجود است ، هرگاه وجودش بعد از لیس مطلق باشد نحوه ٔ صدور اواز علت صدور ابداعی است و برترین انحاء اعطاء وجود است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی ).
- مبدع اول ؛ مراد از مبدع اول عقل اول است . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ).
ناصرخسرو (دیوان ص 27).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 51).
مولوی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .