کلمه جو
صفحه اصلی

گیلکی


مترادف گیلکی : گیلانی، گیلک، گیله مرد، گیلی

مترادف و متضاد

گیلانی، گیلک، گیلهمرد، گیلی


فرهنگ فارسی

ابن محمد حاکم و فرمانروای طبس ( حدود ۴۴٠ ه . ق . ) . ناصر خسرو در سفرنامه خویش از عدل و داد وی سخن گفته .
( صفت ) ۱- منسوب به گیلک . ۲- یکی از گوشه های دستگاه شور.
ابن محمد حاکم و فرمانروای طبس درحدود سال ۴۴٠ هجری قمری . ناصر خسرو در سفرنامه خویش از این امیر و عدل و ایمنی که محافظت آن بزرگ ایجاد کرده بود و آسودگی خلق درپناه معدلت وی سخن گفته است .

فرهنگ معین

(لَ ) (ص نسب . ) ۱ - منسوب به گیلک ، زبان مردم گیلان از زبان های ایرانی از خانوادة هندواروپایی . ۲ - (اِ. ) گوشه ای در آواز دشتی از ملحقات شور (موسیقی ).

لغت نامه دهخدا

گیلکی. [ ل َ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به گیلک. || لهجه مردم گیلان. || در موسیقی یکی از آهنگهای شور است. ( فرهنگ نظام ). رجوع به آهنگ شود.

گیلکی. [ ل َ ] ( اِخ ) ( امیر... ) ابن محمد حاکم و فرمانروای طبس در حدود سال 440 هَ. ق. ناصرخسرو در سفرنامه خویش از این امیر و عدل و ایمنی که محافظت آن بزرگ ایجاد کرده بود و آسودگی خلق در پناه معدلت وی سخن گفته است. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 124 و 125 ).

گیلکی . [ ل َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن محمد حاکم و فرمانروای طبس در حدود سال 440 هَ . ق . ناصرخسرو در سفرنامه ٔ خویش از این امیر و عدل و ایمنی که محافظت آن بزرگ ایجاد کرده بود و آسودگی خلق در پناه معدلت وی سخن گفته است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 124 و 125).


گیلکی . [ ل َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به گیلک . || لهجه ٔ مردم گیلان . || در موسیقی یکی از آهنگهای شور است . (فرهنگ نظام ). رجوع به آهنگ شود.


فرهنگ عمید

۱. مربوط به گیلک.
۲. زبانی از شاخۀ زبان های هندوایرانی که در گیلان رایج است.

دانشنامه آزاد فارسی

گیلَکی
از زبان های شمال غربی ایران که شمار زیادی از ساکنان جنوب دریای خزر به ویژه گیلانی ها به آن سخن می گویند. لهجه های گیلکی متنوع اند اما گویشوران کم وبیش زبان همدیگر را می فهمند. مجموعۀ گویش های گیلکی بیه پس (غرب گیلان) با گیلکی بیه پیش (شرق گیلان) با هم فرق بیشتری دارند. گیلکی را می توان به سه گروه تقسیم کرد: ۱. گیلکی شرقیِ شامل لاهیجانی، لنگرودی، رودبنه ای، پاشاکی، اشکوری و رحیم آبادی است. ۲. گیلکی مرکزی متشکل از رشتی و انزلیچی. ۳. گیلکی غربی شامل گیل دولابی، نوکنده یی، آلکامی، سوماسرایی (صومعه سرایی)، زریه بری (ضیابری)، آبکناری و شَرَفشاهی. گیلکی شرقی با مازندرانی همسایه است از این رو تأثیراتی روی هم دارند. گیلکی غربی هم با تالشی هم مرز است. در مجموع گیلکی شرقی و غربی کمتر دست خورده اند. گیلکی مرکزی به دلیل ارتباط گسترده با فارسی (و ترکی و روسی در انزلیچی) تأثیر زیادی از فارسی گرفته است. آثار مکتوبی به این زبان ـ با خط فارسی ـ در دست است که از مهم ترین آن ها دیوان پیر شرفشاه دولابی عارف قرن هشتم است که به گیلکی دولابی سروده شده است. امروزه آثاری به نثر و نظم گیلکی به طور مستقل یا در نشریات گیلان منتشر می شود. ضمناًَ زبان مازندرانی های کلاردشت را هم، خودِ آن ها گیلکی می نامند.

پیشنهاد کاربران

گیلکی یک زبان جدا از مازندران است که کلمات معنی متفاوت دارند و مانند زبان انگلیسی صفت اول میاد بعد اسم برلی همین زبان گیلکی میباشد اما مازندران لهجه میباشد

توربه


به نظر من گیلکی یعنی ایل لکی در مورد زبان لکی وزبان گیلکی تحقیقی هم کردم خیلی کلمات شبیح هم دارن

معنی تیگو به گیلکی چیست؟


سرخ اسپیج

این و در جواب کاربری می نویسم که میگه چرا وقتی از یک مازنی می پرسند که به چه زبانی صحبت می کنی میگه گیلکی . خوب اون داره درست میگه چون ما گیلک ها رو از هم جدا کردند . قبلا تا چالوس جز گیلان بود و مردم اون مناطق گیلکی صحبت میکنند . اما بعد ها بخاطر اینکه قدرت استان ها کم بشه . ده استان ایران و به بیست و چهار استان تبدیل کردند و زنجان و قزوین و که قبلا جز گیلان بود جدا کردند و از اینطرف هم که گیلان از آستارا تا چالوس بودو محدود کردند . مثلاً بعضی از فامیل ها مون در چالوس زندگی میکردند و همونجا موندند و الان بچه هاشون همونجا زندگی میکنند و در حالیکه ما گیلک هستیم . و وقتی میریم چالوس همسایه هاشون همه گیلک هستند و با ما گیلکی صحبت میکنند . شاید بعضی ها شون کمی لهجه شون متفاوت باشه اما گیلکی صحبت میکنند .

من با مطالعات مختلف پی بردم
گی یعنی گو یعنی گویش که از کلمه عربی قول آمده بعد ها شد گول همان اصطلاح گول زدن یعنی حرف زدن
عرب های خوزستان نمی گویند قول می گویند گول
پس کلمه یا حرف گی از گول آماده و گول هم از قول است که یعنی حرف زده گیلک یعنی حرف لکی یا مانند لک ها حذف زدن یا گویش لکی چون لک ها و لر ها و نیمی از کورد ها با گیلکی ها شبیه هم حرف می زنند

زبان گیلکی یکی از شاخه های زبانهای شمالغربی ایران است و همچون سایر زبان های ایرانی اشتراکاتی با دیگر زبانهای ایرانی دارد. گیلکی زبان قوم گیل است. گیل در گیلکی به معنی گل ( با کسره ) است. بر خلاف ادعای برخی از لک زبان ها که مدعی می شوند که گیلک شاید ارتباطی با آنها داشته باشد به هیچ عنوان این ادعا درست نیست چرا که خود کلمه لک یک کلمه فراساخته است و برای زبانی که ترکیبی از لری و کردی باشد اتلاق شده است و پیشینه ی کلمه ی لک شاید از پنجاه سال هم تجاوز نکند و در کل یک کلمه ی ساختگی است برای نامیدن زبانی که ترکیبی از لری و کردی باشد. و حتی اشاره به قوم خاصی ندارد. اما ک در انتهای گیلک به معنای نسبی است یعنی منسوب بودن به قوم گیل. . . گیل ک و در متون تاریخی از جمله تاریخ هرودوت هم از قوم گیل و سرزمین گلای ( گیلان ) یاد شده است.

ما مردم چالوس به زبان طبری ( مازندرانی ) صحبت می کنند و از قوم طبری هستیم و تنها در زمان پهلوی اول گروهی از سکنه گیلان برای کشاورزی و کار در کارخانه حریربافی به چالوس مهاجرت نمودند و گروهی از خواجوندی ها نیز زمان قاجار از سیلاخور و دلفان و گروس به چالوس مهاجرت نمودند و هیچگاه چالوس جز گیلان نبود و تمام مورخین من جمله ابن حوقل و اصطخری و مقدسی و بلاذری و طبری و یعقوبی و ابن اسفندیار و اولیالله وظهیرالدین مرعشی و ملاشیخعلی گیلانی و غیره چالوس را بخشی از طبرستان ذکر نمودند.

به گفته مورخین چالوس دارای دژی بود که آن را از حمله دیلمیان محافظت می نمود و به گزارش یعقوبی و بلاذری دژ چالوس در زمان ساسانیان برای مقابله با دیلیمان ایجاد شد و این دژ پس از تسلط علویان طبرستان بر دیلم و گیلان و جنگی که در منطقه بورآباد یعنی بورسر در کنار رود سردآبرود در غرب چالوس بین سپاه علویان و سامانیان رخ داد توسط علویان نابود شد. دیلم هم مجزا از گیلان بود.

به گفته حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم دیلم بخشی از طبرستان است و به دیلیمان اکراد طبرستان می گفتند به گفته زکریا قزوینی حد طبرستان از خراسان تا عراق بود و به گفته محمد بن محمود بن احمد طوسی طبرستان از جرجان تا آران ( قفقاز ) وسعت دارد و در نقشه ای که محمد بن محمود بن احمد طوسی در کتاب عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات آورده است نواحی دیلم و گیلان و سمنان و جرجان و استرآباد و دهستان و ری بخشی از طبرستان ذکر شده اند.

همچنین در کتاب مجالس المومنین نورالله شوشتری و کتاب الابانه ابوجعفر هوسمی که اهل رودسر بود ذکر شده است که طبرستان از گرگان تا سپیدرود وسعت دارد و از سپیدرود تا فومن نیز خاک گیلان است.

ابن اسفندیار و اولیالله آملی و ظهیرالدین مرعشی و ملاشیخعلی گیلانی خاک طبرستان را تا ملاط لنگرود می دانند و در کتاب تاریخ الجایتو که به فتح گیلان توسط مغولان اشاره داره خاک گیلان تا رودسر معرفی شده است و راه ورود به گیلان را روستای تیمجان ر ودسر ذکر نموده است.

از دوران باوندیان حکام طبرستان دیلم را فتح نمودند و شاه غازی رستم طبری حکومت دیلم را به استندار کیکاووس تفویض کرد و سپس حاکمان طبرستان به نام های هزاراسپ و زرین کمر به ترتیب بر دیلم حکومت کردند و سپس استندار بیستون به حکومت طبرستان رسید در این دوره گیل ها سعی نمودند دیلم را از طبرستان پس بگیرند ولی شکست خوردند و گیلان تحت تصرف طبرستان درآمد و پس از آن ناماور و اردشیر و شهراگیم به ترتیب به حکومت طبرستان رسیدند و هر سه بر دیلم و گیلان حکومت نمودند.

دیلمیان هم ارتباطی با آمارد ندارند به گفته کسروی به نقل از بطلمیوس دیلمی ها از قوم ماد هستند و ابن خلدون هم دیلمی ها را از قوم ماد معرفی می کند و حمزه اصفهانی دیلمیان را از اکراد معرفی می کند و حسن بن محمد قمی در کتاب تاریخ قم نیز دیلمییان را از اکراد معرفی می کند که میدونیم کردها یکی از بازماندگان قوم ماد هستند و در بندهش ( اوستا ) به شمال رود دجله دیلمان گفته شده است و به سرچشمه های آن نیز دیله و دیله کوک گفته میشد که با نام دیلم هم ریشه است.

به گفته ابوالحسن صابی که در دربار آل بویه حضور داشت و کتاب خود را به دستور آنان نوشت قوم دیلم را از قوم عرب و طایفه عرب بنی ضبه میدانست و زکریا قزوینی در قرن پنجم و ابن حوقل و اصطخری در قرن سوم نیز دیلمیان را از قوم عرب و طایفه بنی ضبه معرفی نمودند و دهخدا می نویسد دیلمیان از نسل ناسک بن ضبه هستند و بنی ضبه نیز از بنی تمیم هستند که زمان ساسانیان در ایران حضور داشتند و با ساسان جد اردشیر بابکان همسر خود را از قوم بنی تمیم گرفت و اینگونه بنی تمیم با ساسانیان هم پیمان شدند و به گفته کسروی اعراب از دوران اشکانی در ایران حضور داشتند و یک ناحیه باستانی به نام دیلمون در شرق عربستان ناحیه بحرین قرار داشت که با سومریان از راه خلیج فارسی ارتباطات تجاری و بازرگانی داشتند.

مقدسی می نویسد زبان طبرستان و گرگان به هم نزدیک است و می گویند هاکن و هاده و در زبان گیلان خ زیاد استفاده می شود و زبان اهل دیلم برعکس و پیچده است. الان هم مازندرانیا و گرگانیا میگن هاکن و هاده و هلی ولی رشتیا میگن بوکون و فده و خولی و فارسی میگن بکن و بده و آلو یا مثلا فومنی ها میگن دوبوخم یعنی باشم که حرف خ در میان فومنی ها و رشتیا زیاد استفاده میشود در حالی که در شرق گیلان کاربردی ندارد

به گفته هرودوت ( قرن پنجم ق. م ) آمارد ها یا مارد ها جز طوایف پارسی کوچنشنین هستند که پولیبیوس ( قرن دوم ق. م ) به گروهی از آمارد ها در منظقه مارگانیا در مرو ( ترکمنستان امروزی ) اشاره نمود و استرابون آمارد ها را ساکن شمال ایران و بین تپور ها و آناریاکه ها میدانست و پس از آناریاکه ها قوم کادوسیان حضور داشتند بنابراین آناریاکه ها در شرق گیلان بودند و کادوسیان در غرب گیلان بودند و قوم سکایی تبار گلای نیز در آلبانیای قفقاز حضور داشتند و استرابون نام آمارد و تپور را کنار هم به عنوان کوهنشین های البرز مرکزی میاورد و آمارد های پارسی در مازندران سکونت داشتند.

به گفته بطلمیوس تپور ها و آماردها کنار یک دیگر قرار دارند و تپور ها در ارتفاعات مازندران و شمال سمنان و کنار رود چرینداس ( شرق آمارد ) قرار دارند و پس از آن آمارد ها هستند و سپس آماریاکه ها هستند و بعد دربیک ها هستند و سپس گلای ها هستند و پس از آن نیز کادوسیان هستند و کاسپی ها نیز در شمال رود کورا در کنار ارمنی ها سکونت دارند بطلمیوس دربیک ها را سکنه ارتفاعات گیلان میدونه که بعد ها دیلم نامیده شد و آماریاکه ها را ساکن شرق گیلان میدونه و آمارد را ساکن مازندران میدونه و تپور را ساکن ارتفاعت مازندران میدونه.

به گزارش آریان مورخ یونان باستان در زمان اسکندر تپور ها و آمارد ها کنار هم می زیستند و فرادات حاکم قوم تپور با اسکندر صلح نمود و اسکندر به جنگ با آمارد ها رفت و آمارد ها را شکست داد و سرزمین آمارد را به خاک تپورها ضمیمه کرد و اینگونه 2300 سال پیش ساتراپ تپور در مازندران شکل گرفت.

به گفته ایزیدور خاراکسی مورخ یونانی و یوزف مارکوارت اشکانیان به سرزمین تپوریه وارد شدند و هیرکانیا را گرفتند و سپس آمارد ها را شکست دادند و آمارد ها را به خاراکس ( گرمسار ) تبعید نمودند و تپور ها جایگزین آنها نمودند. به گفته مارکوارت تپور ها در زمان اسکندر که آمارد ضمیمه تپورستان شد وارد سرزمین آمارد شدند و در زمان فرهاد اسکانی حدود 2100 سال پیش تمام خاک آمارد قلمرو تپورها شد و تپور ها از غرب با آناریاکه ها ( آماریاکه ) همسایه شدند و آمارد های پارسی به خاراکس کوچانده شدند.

به گفته هرودوت دربیک ها یکی از طوایف پارسی هستند که به گغته استرابون گروهی از تپورها بین دربیک ها و هیرکانی ها بودند و به گفته بطلمیوس دربیک ها در کنار گلی ها در ارتفاعات گیلان کنونی بودند که بعد ها دیلم نام گرفت و کسروی نام درفک و دلفک در منطقه رودبار را که بخشی از دیلم هست برگرفته از قوم دربیک می داند.

بنابراین دیلمی هایی که مورخین آنها را ماد ( کرد ) و برخی دیگر آنها را عرب دانستند ارتباطی با آماردهای پارسی که زمان اشکانیان تبعید شدند ندارند.

زبان طبری ( مازندرانی ) نیز زبان مجزا از گویش گیلان می باشد و لفظ گیلک در زبان طبری به معنی کشاورز و لفظ گالش به معنی دامدار می باشد که به گفته سرتیپ پور و پاینده لنگرودی در لهجه گیلان نیز گیلک به معنی کشاورز و دهقان هست و گالش به معنی دامدار می باشد.

گویش چالوس نیز گویشی از زبان طبری هست که به آن کلارستاقی میگویند و با زبان گیلان متفاوت هست
مثلا صرف فعل: دارم می آیم

گویش چالوس و نوشهر : دره امه
گویش عباس آباد و کلاردشت: دره امه
گویش آمل و نور: دره امه
گویش ساری و گرگان: دره امبه

گویش رشت: اموندرم
گویش روسر: همادرم

یا مثلا صرف فعل کردن در زمان اول شخص مفرد در زبان مازندرانی و لهجه گیلان

گویش چالوس و نوشهر: هاکردمه
گویش کلاردشت و عباس اباد: هاکردمه
گویش آمل: هاکردمه
گویش ساری: هاکاردمه
گویش تنکابن: هکردم

گویش لاهیجان: بوگودم
گویش رشت: بوکودم

یا مثلا در زبان طبری به زنبور کنگلی میگم یا به مورچه ملیجه میگیم ولی در گیلان به زنبور سیفتال و به مورچه پیتار میگن و حتی گویش شرق و غرب گیلان هم با هم فرق دارد.
زبان مردم مازندران تا شرق تنکابن طبری هست و گویش غرب تنکابن هم طبری هست ولی با لهجه گیلان کمی آمیخته شده است. یوزف مارکوارت یک قرن پیش لهجه گیلان را لهجه ای از زبان مازندرانی نامید ولی این زبان طبری با لهجه گیلان متفاوت است.

چالوس همیشه بخشی از طبرستان بود و هیچوقت جز گیلان نبود و زبان مردم چالوس هم طبری هست و بومیان چالوس زبان سکنه گیلان را متوجه نمیشوند. مولف حدودالعالم متعلق به قرن چهارم در صفحه 146 چالوس و ناتل و رودان و کلار را بخشی از طبرستان میداند و اصطخری در کتاب مسالک و ممالک در صفحه 169 و 170 ناتل و رویان و چالوس و کلار را جز طبرستان میداند ابن حوقل در کتاب سفرنامه ابن حوقل صفحه 120 چالوس و کلار و رویان را جز طبرستان میداند ابن رسته در کتاب الاعلاق النفسیه در صفحه 176 شهرهای ناتل و رویان و چالوس و کلار را جز طبرستان میداند ابوالقاسم جیهانی در کتاب اشکال العالم ناتل و رودان و چالوس و کلار را جز طبرستان میداند حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارص و الانبیا در صفحه 214 سرزمین دیلم را جز طبرستان میداند ابن اسفندیار و ظهیرالدین مرعشی و ملاشیخعلی گیلانی تا ملاط لنگرود را خاک طبرستان میدانند و نورالله شوشتری در کتاب مجالس المونین و ابوجعفر هوسمی در کتاب الابانه تا سپیدرود را خاک طبرستان میدانند و زکریا قزوینی در کتاب آثار البلاد و اخبار در العباد در صفحه 272 کل گیلان و گلستان را جز طبرستان میداند و محمود طوسی در کتاب عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات صفحه 247 از داهستان تا آران قفقاز را طبرستان میداند و گیلان و دیلم و گلستان را بخشی از طبرستان میداند.

🌳🌳🌳🌳گویش مردمان گیلان🌳🌳🌳🌳

گیلکی یکی از گویش های زبان طبری هست. زبان طبری به سه گویش طبری مازندرانی و طبری دیلمی و طبری گیلکی تقسیم میشود.
کیکاووس دیلمی و ابوجعفر هوسمی نیز زبان خود را طبری نامیدند و این نام راستین زبان مردم شمال کشور هست که حتی یوزف مارکوارت نیز لهجه گیلان را لهجه ای از زبان طبری مازندرانی دانسته است.
گیلکی فارسیزه شده لهجه از زبان طبری هست و شباهت فراوانی با زبان فارسی و پهلوی دارد.
مثلا در لهجه گیلکی میگویند بوگفتید و در فارسی میگن بگفتید ولی در طبری مازندرانی میگویند بوتنی.

در لکی بگفتید را می گویند بوتان

قبلا تا سپیدرود جز طبرستان و مازندران بود. مردم شرق گیلان هم طبری و طبری زبانند. غرب گیلان هم تالش هستند. متاسفانه طبری های گیلان و طبری های مازندران را از هم جدا نمودند. خودزکو میگوید تا پلرود کلای چای طبری و طبری زبانند و افشین پرتو میگوید تا ملاط لنگرود طبری و طبری زبانند. زنده باد طبری های گیلان. مرز قومی طبری ها و تالش ها رود سپیدرود هست.

گیلکی . نام گویش مردمان گیلان ( غیر دیلم و تالش ) می باشد. و نیز این نامی است که روستاییان مازندران به غلط بر زبان خود می نهند . هنگامیکه از یکی روستایی مازندرانی پرسیده شود که به چه زبانی گپ میزنید ؛ میگوید "من گیلکی گپ زمبه "، من به گلیکی حرف میزنم . با اینکه مردمان مازندران دارای زبانی مستقل اما همخانواده با فارسی می باشند که ریشه در اوستایی و مادی و پهلوی اشکانی و فارسی میانه دارد اما چرایی و دلیل اطلاق صفت گیلکی بر زبان خود از سوی روستاییان مازندران چندان مشخص نیست، احتمالاً این صفت از غرب مازندران که دیلمیان آماردی و تا حدودی گیلک در آن ناحیه حضور دارند و دارای گویشی گیلکی می باشند رواج یافته است.


کلمات دیگر: