مترادف گنجایش : سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت، استعداد، قابلیت
گنجایش
مترادف گنجایش : سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت، استعداد، قابلیت
فارسی به انگلیسی
capacity, room
capacity, content, volume
فارسی به عربی
ادراج , عبء , قدرة , کفاءة , مقدرة ، اِتّساعٌ
مترادف و متضاد
سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت
استعداد، قابلیت
شایستگی، لیاقت، استعداد، گنجایش، تمایل طبیعی، میل ذاتی
صلاحیت، ظرفیت، استعداد، گنجایش، مقام
دخول، گنجایش، شمول، در برداری
مسئولیت، بار، گنجایش، وزن، بار مسئولیت، طفل در رحم
محتوی، مقدار، گنجایش، حجم، مفاد، خوشنودی، فحوا
استعداد، گنجایش، کالیبر، قطر گلوله، قطر دهانه تفنگ یا توپ
حدود، گنجایش، نمونه، پیمانه، واحد، اندازه گیری، اتاقک، نقشه کوچک، واحد اندازره گیری، مقیاس مدل، قسمتی از سفینه فضایی
۱. سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت
۲. استعداد، قابلیت
فرهنگ فارسی
جاداد، ظرفیت، گنج وگنجاهم گفته شده
( اسم ) ۱ - عمل گنجیدن . ۲ - ظرفیت وسعت : امیر شاه ملک بنیروی دولت قاهره در مدت سه روز قلعه ای بر افراشت که گنجایش اقامت سه هزار کس داشت . ۳ - قابلیت استعداد شایستگی . ۴ - محل گنجیدن جای گنجیدن .
( اسم ) ۱ - عمل گنجیدن . ۲ - ظرفیت وسعت : امیر شاه ملک بنیروی دولت قاهره در مدت سه روز قلعه ای بر افراشت که گنجایش اقامت سه هزار کس داشت . ۳ - قابلیت استعداد شایستگی . ۴ - محل گنجیدن جای گنجیدن .
فرهنگ معین
(گُ یِ ) (اِمص . ) ظرفیت .
لغت نامه دهخدا
گنجایش. [ گ ُی ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از گنجیدن. قابلیت گنجیدن. وسعت گنجیدن. ظرفیت. وسع. وسعت. و رجوع به وسع شود. || قابلیت و استعداد. ( ناظم الاطباء ). شایستگی. رجوع به استعداد شود. || ( اِ ) جای و محل گنجیدن. || سود و نفع. ( ناظم الاطباء ).
- گنجایش پذیر ؛ قابل گنجیدن. ( ناظم الاطباء ). آنچه که می تواند در چیزی بگنجد.
- گنجایش پذیر شدن ؛ محاط شدن. مشمول شدن. ( ناظم الاطباء ). قابل گنجیدن شدن.
- گنجایش داشتن ؛ جا داشتن. وسعت داشتن. قابل گنجیدن بودن. ( ناظم الاطباء ).
- گنجایش پذیر ؛ قابل گنجیدن. ( ناظم الاطباء ). آنچه که می تواند در چیزی بگنجد.
- گنجایش پذیر شدن ؛ محاط شدن. مشمول شدن. ( ناظم الاطباء ). قابل گنجیدن شدن.
- گنجایش داشتن ؛ جا داشتن. وسعت داشتن. قابل گنجیدن بودن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. ظرفیت، توانایی نگهداری چیزی در خود.
۲. توانایی.
۳. (اسم ) (ریاضی ) حجم.
۲. توانایی.
۳. (اسم ) (ریاضی ) حجم.
دانشنامه آزاد فارسی
گنجایش (capacity)
اصطلاح دیگری برای حجم. معمولاً به مقدار مایع یا گازی اطلاق می شود که در ظرف یا مخزنی جا می گیرد. یکاهای گنجایش عبارت اند از لیتر و میلی لیتر در سیستم متریک، و پاینت و گالن در سیستم انگلیسی.
اصطلاح دیگری برای حجم. معمولاً به مقدار مایع یا گازی اطلاق می شود که در ظرف یا مخزنی جا می گیرد. یکاهای گنجایش عبارت اند از لیتر و میلی لیتر در سیستم متریک، و پاینت و گالن در سیستم انگلیسی.
wikijoo: گنجایش
جدول کلمات
ظرفیت
پیشنهاد کاربران
واژه پتانسیل هم میتونه جایگزین واژه ظرفیت باشه.
فکر کنم دُرُست تَر - اِش واژه "گنجانش" باشه. ولی خب. . . . . . . . . . .
کلمات دیگر: