کلمه جو
صفحه اصلی

مارد


مترادف مارد : سرکش، طاغی، گردن کش، نافرمان، یاغی، بلند، مرتفع ، پست، کوتاه، کم ارتفاع

متضاد مارد : مطیع، بفرمان، رام

مترادف و متضاد

۱. سرکش، طاغی، گردنکش، نافرمان، یاغی
۲. بلند، مرتفع ≠ مطیع، بفرمان، رام
۳. پست، کوتاه، کمارتفاع


فرهنگ فارسی

گردنکش، سرک ، بلند، مرتفع، مرده جمع
( صفت ) ۱- سرکش گردن کش عاصی جمع : مرده .۲- بلند مرتفع .
قلعه ایست به دومه الجندل

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (ص . ) سرکش ، گردنکش . ج . مرده .

لغت نامه دهخدا

مارد. [ رِ ] (اِخ ) قلعه ای است به دومة الجندل . (از منتهی الارب ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء) (از معجم البلدان ). مارد و ابلق دوحصنند. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابلق الفرد شود.


مارد. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمن شیر است که در بخش مرکزی شهرستان «خرم شهر» واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


مارد. [ رِ ] (ع ص ) سرکش و درگذرنده . ج ، مَرَدَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خبیث . متمرد. سرکش . طاغی . یاغی . عاتی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و حفظاً من کل شیطان مارد. (قرآن 7/37). || مرتفع. (اقرب الموارد). بناء مارد؛ بنای بلند و مرتفع. (ناظم الاطباء). بناء مرتفع و آن مجاز است (از اقرب الموارد). || بلند و برآمده از اطراف بینی کوه معروف به عارض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عارض کوه یعنی بلند برآمدگی اطراف بینی کوه . (ناظم الاطباء). || دیو ستنبه [ وِ س ِ ت َ ب َ ] . ج ، موارد.(مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). دیو ستنبه یعنی به غایت بدی رسیده و معتاد گشته . (ترجمان القرآن ).


مارد. [ رِ ] ( ع ص ) سرکش و درگذرنده. ج ، مَرَدَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خبیث. متمرد. سرکش. طاغی. یاغی. عاتی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و حفظاً من کل شیطان مارد. ( قرآن 7/37 ). || مرتفع. ( اقرب الموارد ). بناء مارد؛ بنای بلند و مرتفع. ( ناظم الاطباء ). بناء مرتفع و آن مجاز است ( از اقرب الموارد ). || بلند و برآمده از اطراف بینی کوه معروف به عارض. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عارض کوه یعنی بلند برآمدگی اطراف بینی کوه. ( ناظم الاطباء ). || دیو ستنبه [ وِ س ِ ت َ ب َ ]. ج ، موارد.( مهذب الاسماء ) ( السامی فی الاسامی ). دیو ستنبه یعنی به غایت بدی رسیده و معتاد گشته. ( ترجمان القرآن ).

مارد. [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بهمن شیر است که در بخش مرکزی شهرستان «خرم شهر» واقع است و 100 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

مارد. [ رِ ] ( اِخ ) قلعه ای است به دومة الجندل. ( از منتهی الارب ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از ناظم الاطباء ) ( از معجم البلدان ). مارد و ابلق دوحصنند. ( از اقرب الموارد ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ابلق الفرد شود.

فرهنگ عمید

۱. گردنکش، سرکش.
۲. بلند، مرتفع.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۰°۳۰′۱۲″ شمالی ۴۸°۱۸′۵۱″ شرقی / ۳۰٫۵۰۳۳۳°شمالی ۴۸٫۳۱۴۱۷°شرقی / 30.50333; 48.31417
مارد، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان خرمشهر در استان خوزستان ایران. روستای مارد در حدود ۲۰ کیلومتری شمال آبادان و در کنار جاده اهواز - آبادان واقع است.
این روستا در دهستان حومه شرقی قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۳۲نفر (۹خانوار) بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّارِدٍ: بی خیر- فرد خبیثی که عاری از خیر باشد (معنای کسی است که از هر خیری عاری باشد . البته این کلمه در مورد مطلق عاری نیز استعمال دارد ، چه عاری از خیر و چه عاری از غیر آن لذا به صافی ،بی مویی، بی برگی و ... هم تعلق می گیرد )
ریشه کلمه:
مرد (۵ بار)

«مَارِد» از مادّه «مرد» (بر وزن سرد)، در اصل به معنای سرزمین بلندی است که خالی از هرگونه گیاه باشد، به درختی که از برگ، برهنه شود، نیز «امرد» گویند، و به همین مناسبت به نوجوانی که مو در صورتش نروییده این کلمه اطلاق می شود و در اینجا منظور از «مارد» کسی است که عاری از هرگونه خیر و برکت و به تعبیر خودمانی «بی همه چیز»! باشد.
آنچه از اقوال اهل لغت به دست می‏آید این است که مرد به معنی عاری بودن و به معنی مستمر بودن است.راغب گوید: مارِد و مَرید از شیاطین جن و انس آن است که از خیرات عاری باشد. شجر اَمْرَد درختی را گویند که خالی از برگ باشد. رَمْلَةٌ مَرْداء خاکی است که که چیزی نرویاند. جوان بی ریش اَمْرَد گویند که صورتش عاری از مو است. در قاموس و اقرب آمده: «مَرَدَ عَلَی الشَّیْ‏ءِ: مَرَنَ وَ اسْتَمَرَّ عَلَیْهِ» یعنی در آن مستمر و پیوسته شد و بر آن عادت کرد. . . مرید و مارد به معنی عاری از خیر و بی فایده است و اینکه آن را طاغی و عاصی گفته‏اند ظاهراً بدان جهت است که از طاعت حق عاری و خالی است. * . مَرَدُوا ظاهراً به معنی استمرار است چنانکه نقل شد یعنی از اهل مدینه کسانی هستند که بر نفاق عادت کرده‏اند. * . مُمَرَّد به معنی صاف شده است و آن به معنای اولی مناسب است که صاف شده عاری از خلل و فرج است و آیه روشن می‏کند که سلیمان قصر آئینه کاری شده داشته است.

پیشنهاد کاربران

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ ( ۷ )
بنام اللّه که رحمان و رحیم است
و حفظ می کنیم از همگی یِ شیاطینِ رانده شده.
مَّارِدٍ : از مردود به معنی طرد شدن، رانده شدن است

متمرد، سرکش.
وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ
ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺳﺮﻛﺸﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ( ٧ الصافات ) .
مَارِد از ریشه ی مرد ( بر وزن سرد ) .
در ضمن مردود از ریشه ی ردد است لذا نمی توان مارد را مردود ترجمه کرد.

یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ
ﺍﻱ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ! ﺍﺯ ﺍﻳﻦ [ ﮔﻔﺘﮕﻮ ]ﺩﺭﮔﺬﺭ ; ﺯﻳﺮﺍ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ [ ﺑﺮ ﻋﺬﺍﺏ ﻗﻮم ﻟﻮﻁ ]ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ . ( ٧٦هود )

دهستان مارد دهستانی ازدهستانهای خرمشهر به شمارمیرود به معنی ماء رد است. آب برگشت. . که وجه تسمیه آن داستانی تاریخی دارد. . . .


کلمات دیگر: