مترادف قرابت : بستگی، خویشاوندی، خویشی، نزدیکی، نسب، نسبت، وابستگی
قرابت
مترادف قرابت : بستگی، خویشاوندی، خویشی، نزدیکی، نسب، نسبت، وابستگی
فارسی به انگلیسی
proximity, affinity, relationship
affinity, alliance, approach, kinship, propinquity
مترادف و متضاد
مجاورت، نزدیکی، نزدیک بودن، قرابت
وابستگی، نسبت، میانه، خویشاوندی، ارتباط، مناسبت، مراوده، قرابت، خویشی
قرابت
مجاورت، نزدیکی، شباهت، قرابت، خویشی
فرهنگ فارسی
نزدیکی، خویشی، ویشاوندی
( اسم ) خویشی خویشاوندی .
( اسم ) خویشی خویشاوندی .
فرهنگ معین
(قَ بَ ) [ ع . قرابة ] (اِمص . ) نزدیکی ، خویشی .
لغت نامه دهخدا
قرابت. [ ق َ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) خویشی و خویشاوندی. رجوع به قرابة شود.
قرابة. [ق َ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) نزدیکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خویشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، قرابات. ( منتهی الارب ): هو ذوقرابتی ؛ او خویش من است. و نگویند هو قرابتی. ( ناظم الاطباء ). || رَحِم. ( ناظم الاطباء ). || آنقدر از آب و مانند آن که قدح و خنور را پر گرداند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شبگیری که بامدادان به آب رسند. || ( مص ) قُرب. ( ناظم الاطباء ). || رفتن به شب جهت به آب آمدن بامدادان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
قرابة. [ ق ِ ب َ ] ( ع مص ) به شب سیر کردن جهت به آب آمدن. ( منتهی الارب ). گویند: قربت الابل قِرابة؛ به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان. ( منتهی الارب ). || رفتن بسوی آب هرگاه بین رونده و آب یک شب فاصله باشد. ( از منتهی الارب ). گویند: قَرَبْت َ، اذا سرت الی الماء و بینک و بینه لیلة. || نزدیک گردیدن. || شمشیر در نیام کردن. یا قراب ساختن شمشیر را. || گوشت قراب خورانیدن مهمان را. ( منتهی الارب ).
قرابة. [ ق ُ ب َ ] ( ع اِ ) مانند. شبیه. || خویشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خویشاوندی. ( ناظم الاطباء ). || نزدیک. قرابةالشی ٔ؛ ماقارب قدره. قریب. لابقرابة منک ؛ ای بقریب. ( منتهی الارب ). || نزد: و لابقرابة منک ؛ یعنی در نزد تو. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) دانائی. || دریافت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).و از همین معنی است قُرابةالمؤمن. ( منتهی الارب ).
قرابة. [ق َ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) نزدیکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خویشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، قرابات. ( منتهی الارب ): هو ذوقرابتی ؛ او خویش من است. و نگویند هو قرابتی. ( ناظم الاطباء ). || رَحِم. ( ناظم الاطباء ). || آنقدر از آب و مانند آن که قدح و خنور را پر گرداند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شبگیری که بامدادان به آب رسند. || ( مص ) قُرب. ( ناظم الاطباء ). || رفتن به شب جهت به آب آمدن بامدادان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
قرابة. [ ق ِ ب َ ] ( ع مص ) به شب سیر کردن جهت به آب آمدن. ( منتهی الارب ). گویند: قربت الابل قِرابة؛ به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان. ( منتهی الارب ). || رفتن بسوی آب هرگاه بین رونده و آب یک شب فاصله باشد. ( از منتهی الارب ). گویند: قَرَبْت َ، اذا سرت الی الماء و بینک و بینه لیلة. || نزدیک گردیدن. || شمشیر در نیام کردن. یا قراب ساختن شمشیر را. || گوشت قراب خورانیدن مهمان را. ( منتهی الارب ).
قرابة. [ ق ُ ب َ ] ( ع اِ ) مانند. شبیه. || خویشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خویشاوندی. ( ناظم الاطباء ). || نزدیک. قرابةالشی ٔ؛ ماقارب قدره. قریب. لابقرابة منک ؛ ای بقریب. ( منتهی الارب ). || نزد: و لابقرابة منک ؛ یعنی در نزد تو. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) دانائی. || دریافت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).و از همین معنی است قُرابةالمؤمن. ( منتهی الارب ).
قرابت . [ ق َ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) خویشی و خویشاوندی . رجوع به قرابة شود.
فرهنگ عمید
۱. خویشی، خویشاوندی.
۲. نزدیکی.
۲. نزدیکی.
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنای خویشاوندی و وابستگی) در مادۀ ۱۰۳۱ قانون مدنی، قرابت به دو دستۀ نَسَبی و سَببی تقسیم شده است. در قرابت نَسَبی رابطۀ خانوادگی از طریق تولد یکی از دیگری یا دو نفر از یک منشأ به وجود می آید، و در قرابت سببی رابطۀ خویشاوندی از طریق ازدواج حاصل می شود. در حقوق اسلام قسم دیگری از قرابت به نام قرابت رضاعی نیز پذیرفته شده است که در آن رابطۀ خویشاوندی بین دو تن در اثر شیرخوردن ایجاد می شود. بدین ترتیب سبب و درجۀ خویشاوندی اقارب با یکدیگر یکسان نیست و در بعضی خون، در بعضی ازدواج و در بعضی دیگر شیردادن است. آثار قرابت عبارت اند از ۱. ممنوعیت ازدواج اَقارب: این ممنوعیت اعم از آن است که قرابت نَسَبی از نکاح صحیح حاصل شده باشد یا ناشی از زنا یا شبهه باشد. در قرابت سببی نیز فرقی بین ازدواج دائم و ازدواج موقت نیست. قرابت رضاعی هم با شروطی از حیث حرمت نکاح، در حکم قرابت نَسَبی اعلام شده است. ۲. انفاق: قانون در دو مورد نفقۀ اشخاصی را برعهدۀ دیگری گذارده است؛ یکی نفقۀ زوجۀ دائمی که برعهدۀ زوج است، و دیگری نفقۀ اقارب نَسَبی در خط عمودی اعم از صعودی یا نزولی مشروط بر این که کسی که ملزم به انفاق است از تمکّن کافی برخوردار باشد. ۳. ارث: براساس مادۀ ۸۶۱ قانون مدنی نَسَب و سبب از موجبات ارث هستند.
wikijoo: قرابت
جدول کلمات
خویشی
پیشنهاد کاربران
بستگی، خویشاوندی، خویشی، نزدیکی، نسب، نسبت، وابستگی
فامیل یا خویشاوندان
نزدیکی. دوستی
ازدواج
در کنار هم بودن
خویشی ، خویشاوندی 🌕🌕
کلمات دیگر: