مترادف لهف : افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت
لهف
مترادف لهف : افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت
فارسی به انگلیسی
regret, alas!
مترادف و متضاد
افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- حسرت . ۲- حزن اندوه : او سگ فرخ رخ کهف من است بلکه او هم درد و هم لهف من است ( مثنوی لغ. )
فرهنگ معین
(لُ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) صورتی که دختران از پارچه سازند و با آن بازی کنند. ج . لهفتان .
(لَ ) [ ع . ] (اِ. ) حسرت ، اندوه .
(لَ هَ ) [ ع . ] (مص ل . )۱ - اندوهگین گردیدن ، حسرت خوردن . ۲ - افسوس خوردن ، دریغ ورزیدن .
(لَ ) [ ع . ] (اِ. ) حسرت ، اندوه .
(لَ هَ ) [ ع . ] (مص ل . )۱ - اندوهگین گردیدن ، حسرت خوردن . ۲ - افسوس خوردن ، دریغ ورزیدن .
(لُ فَ) [ ع . ] (اِ.) صورتی که دختران از پارچه سازند و با آن بازی کنند. ج . لهفتان .
(لَ) [ ع . ] (اِ.) حسرت ، اندوه .
(لَ هَ) [ ع . ] (مص ل .)1 - اندوهگین گردیدن ، حسرت خوردن . 2 - افسوس خوردن ، دریغ ورزیدن .
لغت نامه دهخدا
لهف . [ ل َ هََ ] (ع مص ) اندوهگین گردیدن . || دریغ خوردن . (منتهی الارب ). حسرت خوردن . (تاج المصادر). ارمان خوردن . (زوزنی ) (دهار).
لهف. [ ل َ هََ ] ( ع مص ) اندوهگین گردیدن. || دریغ خوردن. ( منتهی الارب ). حسرت خوردن. ( تاج المصادر ). ارمان خوردن. ( زوزنی ) ( دهار ).
لهف. [ ل َ ] ( ع اِ )دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده. لهفة. ( منتهی الارب ). حزن و تحیر. ( بحر الجواهر ). حزن. اندوه. ( از حاشیه مثنوی ) :
او سگ فرّخ رخ کهف من است
بلکه او هم درد و هم لهف من است.
پیشتان یک روز بی اندوه و لهف.
لهف. [ ل َ ] ( ع اِ )دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده. لهفة. ( منتهی الارب ). حزن و تحیر. ( بحر الجواهر ). حزن. اندوه. ( از حاشیه مثنوی ) :
او سگ فرّخ رخ کهف من است
بلکه او هم درد و هم لهف من است.
مولوی.
سیصدونه سال آن اصحاف کهف پیشتان یک روز بی اندوه و لهف.
مولوی.
لهف . [ ل َ ] (ع اِ)دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده . لهفة. (منتهی الارب ). حزن و تحیر. (بحر الجواهر). حزن . اندوه . (از حاشیه ٔ مثنوی ) :
او سگ فرّخ رخ کهف من است
بلکه او هم درد و هم لهف من است .
سیصدونه سال آن اصحاف کهف
پیشتان یک روز بی اندوه و لهف .
او سگ فرّخ رخ کهف من است
بلکه او هم درد و هم لهف من است .
مولوی .
سیصدونه سال آن اصحاف کهف
پیشتان یک روز بی اندوه و لهف .
مولوی .
فرهنگ عمید
کلمه ای که با آن اظهار حسرت کنند، افسوس، دریغ.
پیشنهاد کاربران
ج ِ لهف لهوف است و نام یکی از کتاب های سید بن طاووس در باب واقعه عاشورا است. رک. لهوف
حسرت خور، اندوهگین
کلمات دیگر: