کلمه جو
صفحه اصلی

مبانی


مترادف مبانی : اصول، بنیان ها، پایه ها، مبناها، شالوده ها، مضامین

برابر پارسی : شالوده ها، اندام ها، نهادها، بنیادها

فارسی به انگلیسی

abc, catechism, nitty-gritty

ABC, catechism, nitty-gritty


مترادف و متضاد

اصول، بنیان‌ها، پایه‌ها، مبناها، شالوده‌ها


مضامین


۱. اصول، بنیانها، پایهها، مبناها، شالودهها
۲. مضامین


فرهنگ فارسی

بناها، ساختمانها
(اسم ) جمع مبنی. ۱ - مبنا ها شالده ها. ۲ - مضامین . ۳ - اعضائ اندام .
جاهای بنا عمارتها

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مبنی . عمارت ها، بنیادها.

لغت نامه دهخدا

مبانی. [ م َ ] ( ع اِ ) جاهای بنا و این جمع مَبنی ̍ بمعنی جای است. ( غیاث ) ( آنندراج ). عمارتها و بناها و بنیانها و بنیادها و اساسها. ( ناظم الاطباء ). مبناها. شالوده ها :
پند تو تبه گردد در فعل بد او
بر واره کژ آید چو بود کژ مبانیش.
ناصرخسرو.
اساس مبانی اعمال و افعال. ( سندبادنامه ص 3 ). اسباب مصافات و مبانی موالات میان هر دو پادشاه مستحکم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 320 ). شهری دید از غرائب مبانی و عجایب مغانی. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 412 ). اهل هند به خرافات و اکاذیب خویش نسبت آن مبانی بدویست تا سیصد هزار سال کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 414 ).
- حروف مبانی ؛حروفی که معنی ندارد چون «را» «جیم « »لام » در کلمه «رجل » که هر یک به تنهائی معنی ندهد. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مبانی خیرات ؛ بناهای خیر مانند کاروانسرا و بیمارستان و آب انبار و جز آن. ( ناظم الاطباء ).
- مبانی نهادن ؛ بنا کردن. ( آنندراج ) :
به امداد مبنای فکرت نهادم
ز خشت متانت سخن را مبانی.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
|| مضامین. ( غیاث ) ( آنندراج ). || کنایه از اعضاء و اندام باشد. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ مبنی] = مبنا
۲. [جمعِ بَنا] [قدیمی] = بَنا

پیشنهاد کاربران

foundations

مبانی یعنی پایه های یک بنا که روبناها دیده می شوند کسی پایه را نمی بیند.

زیرساخت

خواستگاه

مبانی در موضوع درس و دانشگاه با کلمه basics معادل است

جمع مبنا
پایه و اساس هر چیزی

پایه، اساس

پی و سازه اصلی هر چیزی یا کاری یا مطلبی

پایه و اساس. زیر بنا


کلمات دیگر: