کلمه جو
صفحه اصلی

گوزن


مترادف گوزن : آهو

فارسی به انگلیسی

deer

فارسی به عربی

ظبی

مترادف و متضاد

stag (اسم)
کره اسب، گوزن، حیوان نر

fawn (اسم)
رشا، گوزن، اهوبره

آهو


فرهنگ فارسی

گاوکوهی، حیوانی است شبیه بگاو، دارای شاخهای بلندهرشاخ اوچندشاخه دارد، درجنگل هازندگی میکند
(اسم ) پستانداریست از راست. سم داران از دست. زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیر. پرشاخان که درازیش ۲ تا ۲/۵ متر و بلندیش تا ۱/۵ متر هم میرسد . معمولا جنس نر حیوان دارای شاخ است . این شاخ هر سال می افتد و سال بعد با یک شاخ. اضافی میروید . گوزنها در تمام نقاط اروپا و آسیا و آمریکا و شمال افریقا وجود دارند و بانواع مختلف تقسیم میشوند گاو گوزن ج . گوزنان گوزنها . یاترکیبات اسمی : شاخ گوزن . ۱ - سروی گوزن ۲ - کمان قوس : چون ز شاخ گوزن حمله برد زهر. شیر آسمان بدرد . ( هنرنام. یمنی . عثمان مختاری ) ۳ - از نقشهای عمد. قالی ایران است که بصورت استیلیز. کامل میباشد . یا گوزن ختایی ( خطایی ) . گوزن ختن . یا گوزن ختن ( ختنی ) . گونه ای گوزن که در چین میزید و فاقد شاخ است ولی جنس نر این حیوان دارای دو دندان نیش فوقانی طویل است و بعلاوه در محل فوق شرمگاهی خود در زیر شکم دارای غده ایست که ماد. بسیار معطر و خوشبویی بنام مشک ترشح میکند گوزن ختایی . یا گوزن شمالی . یا گوزن قطبی . گونه ای گوزن که منحصرا متعلق بنواحی قطب شمال زمین است . درازی این گوزن در حدود ۲ متر و ارتفاعش تا ۱/۲ متر میرسد . ساقهایش تا حدی کوتاه است و حیوان در حرکت سنگین بنظر میاید . سمهایش پهن و ضخیم میباشد . اسکیمو ها که در حوالی قطب میزیند از این حیوان جهت بار کشی و حمل سورتمه های خود استفاده میکنند . از مختصات دیگر گوزن قطبی آنست که شاخ در هر دو جنس ( نر و ماده ) وجود دارد . در ابتدای دوران چهارم زمین شناسی گوزن قطبی در نواحی اروپا و آسیا فراوان بوده و حتی در سراسر جنوب و مرکز اروپا و مرکز آسیا بفراوانی وجود داشته است . از این رو ته نشستهای ابتدای دوران چهارم بنام دور. گوزن موسوم است گوزن شمالی .
دهی است از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع در ۲۴٠٠٠ گزی شمال خاوری گرگان .

فرهنگ معین

(گَ وَ ) (اِ. ) هر یک از جانوران متعلق به گونه های مختلف تیرة گوزن ها در اندازه و رنگ های گوناگون ، گاو کوهی .

لغت نامه دهخدا

گوزن. [ گ َ وَ ] ( اِ ) گاو کوهی. ( لغت فرس ص 378 ). گاو کوهی ماده. ( صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست. ( برهان ). گاوکوهی را گویند که شاخهای بلند دارد و از گوشه های چشم او تریاق برآید و چون از مادر بزاید بر ران آن نقطی چند سیاه پدیدار است و هر نقطه در سالی برطرف شود.و در گوشه دو چشم آن جایی است که از آب چشم آن در آنجا تریاق جمع و بسته شود. قدر یک بند انگشت عمق دارد و خالی است. و گوزن را مرخم کرده گَوَز نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نوعی از گاو کوهی است که به هر دو شاخش چند شاخ دیگر رسته باشد، به هندی آن را باره سنگه گویند. ( غیاث ). ایل [ اُی ْ ی َ / اَی ْ ی ِ / اَی ْ ی َ ]. ( المنجد ). گاوگوزن. ( از بحر الجواهر ). مهات. ( مهذب الاسماء ). حیوانی است معروف و از جنس غزال میباشد لکن بزرگتر از غزال و کوچکتر از آهو است ، ارتفاعش 2 قدم و 5 قیراط و طولش سه قدم و 10 قیراط. رنگش سنجابی ، دمش قرمز و مابین رانها و زیر شکمش سفید و او را دو شاخ است. ( قاموس کتاب مقدس ) :
تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد
گوزن تا همی ازشیر پر کند پستان.
ابوشکور ( از لغت فرس چ اقبال ص 90 ).
شیر گوزن و غرم را نشکرد
چونان که تو اعدات را بشکری.
دقیقی ( از لغت فرس ص 387 ).
و اندروی [ در اغراج ارت از ناحیت تغزغز ] ددگان و گوزنان بسیارند و از این کوه سرو گوزن افتد بسیار. ( حدود العالم ).
از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ
به آبشخور آید گوزن وپلنگ.
فردوسی.
بدان ایزدی فر و جاه کیان
ز نخجیر گور و گوزن ژیان.
فردوسی.
گوزن است اگر آهوی دلبر است
شکاری چنین درخور مهتر است.
فردوسی.
صحرای سنگروی و که و سنگلاخ را
از سُم آهوان و گوزنان شیار کرد.
فرخی.
تا گریزنده بود سال و مه از شبر گوزن
تا جدایی طلبد روز و شب از باز کلنگ.
فرخی.
دشت را و بیشه را و کوه را و آب را
چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ.
منوچهری.
برده ران و برده سینه برده زانو برده ناف
از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ.
منوچهری.
روباهان را زهر نباشد از شیر خشم آلودکه صید گوزنان نمایند که این در سخت بسته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346 ).

گوزن . [ گُو زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع در 24000 گزی شمال خاوری گرگان . دشت و معتدل مرطوب مالاریایی و سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آن از قنات و محصول آن برنج ، غلات ، لبنیات ، توتون ، سیگار و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباس است . راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 170 شود.


گوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست . (برهان ). گاوکوهی را گویند که شاخهای بلند دارد و از گوشه های چشم او تریاق برآید و چون از مادر بزاید بر ران آن نقطی چند سیاه پدیدار است و هر نقطه در سالی برطرف شود.و در گوشه ٔ دو چشم آن جایی است که از آب چشم آن در آنجا تریاق جمع و بسته شود. قدر یک بند انگشت عمق دارد و خالی است . و گوزن را مرخم کرده گَوَز نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از گاو کوهی است که به هر دو شاخش چند شاخ دیگر رسته باشد، به هندی آن را باره سنگه گویند. (غیاث ). ایل [ اُی ْ ی َ / اَی ْ ی ِ / اَی ْ ی َ ] . (المنجد). گاوگوزن . (از بحر الجواهر). مهات . (مهذب الاسماء). حیوانی است معروف و از جنس غزال میباشد لکن بزرگتر از غزال و کوچکتر از آهو است ، ارتفاعش 2 قدم و 5 قیراط و طولش سه قدم و 10 قیراط. رنگش سنجابی ، دمش قرمز و مابین رانها و زیر شکمش سفید و او را دو شاخ است . (قاموس کتاب مقدس ) :
تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد
گوزن تا همی ازشیر پر کند پستان .

ابوشکور (از لغت فرس چ اقبال ص 90).


شیر گوزن و غرم را نشکرد
چونان که تو اعدات را بشکری .

دقیقی (از لغت فرس ص 387).


و اندروی [ در اغراج ارت از ناحیت تغزغز ] ددگان و گوزنان بسیارند و از این کوه سرو گوزن افتد بسیار. (حدود العالم ).
از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ
به آبشخور آید گوزن وپلنگ .

فردوسی .


بدان ایزدی فر و جاه کیان
ز نخجیر گور و گوزن ژیان .

فردوسی .


گوزن است اگر آهوی دلبر است
شکاری چنین درخور مهتر است .

فردوسی .


صحرای سنگروی و که و سنگلاخ را
از سُم ّ آهوان و گوزنان شیار کرد.

فرخی .



تا گریزنده بود سال و مه از شبر گوزن
تا جدایی طلبد روز و شب از باز کلنگ .

فرخی .


دشت را و بیشه را و کوه را و آب را
چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ .

منوچهری .


برده ران و برده سینه برده زانو برده ناف
از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ .

منوچهری .


روباهان را زهر نباشد از شیر خشم آلودکه صید گوزنان نمایند که این در سخت بسته است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346).
آهو و نخجیر و گوزن و تذرو
هرچه مر او را ز گیاهان چراست .

ناصرخسرو.


غژغاودم گوزن سرین و غزال چشم
پیل زرافه گردن و گور هیون بدن .

لامعی .


کجا تواند دیدن گوزن طلعت شیر
چگونه یارد دیدن تذرو چهره ٔ باز؟

مسعودسعد.


ز خوید سبز نگردد دگر سروی گوزن
ز لاله سرخ نگردد همی سرین غزال .

ازرقی .


یک سر و ده شاخ چون گوزن برآرد
هرچه در این شهر شهره باشد و عیار.

سوزنی .


در دشت و کوه و بیشه به همشیرگی چرند
شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و رنگ .

سوزنی .


در بیشه گوزن از پی داغ تو کند پاک
هم سال نخست از نقط بیهده ران را.

انوری .


شب گوزن افکنده گویی شاخش اینک در هوا
خونش از نیلوفر چرخ ارغوان انگیخته .

خاقانی .


کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا
شاخ گوزن اندر هوا اینک نگون سارآمده .

خاقانی .


گوزن و شیر بازی می نمودند
تذرو و باز غارت می ربودند.

نظامی .


گوزن کوه اگر گردن فراز است
کمند چاره را بازو دراز است .

نظامی .


گوزنی بس قوی بنیاد باید
که بر وی شیر سیلی آزماید.

وحشی بافقی .


- امثال :
گوزن جوان گرچه باشد دلیر
نیارد زدن پنجه با شیر پیر.

؟ (از امثال و حکم ج 3 ص 1329).



فرهنگ عمید

پستانداری شبیه گاو با شاخ های بلند و چند شاخه که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده می شود و در جنگل زندگی می کند.
* گوزن شمالی: (زیست شناسی ) = * گوزن قطبی
* گوزن قطبی: (زیست شناسی ) نوعی گوزن که در سرزمین های قطبی به سر می برد و از علف های زیر برف تغذیه می کند و آن را برای کشیدن سورتمه روی برف تربیت می کنند.

پستانداری شبیه ‌گاو با شاخ‌های بلند و چند شاخه که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده می‌شود و در جنگل زندگی می‌کند.
⟨ گوزن شمالی: (زیست‌شناسی) = ⟨ گوزن قطبی
⟨ گوزن قطبی: (زیست‌شناسی) نوعی گوزن که در سرزمین‌های قطبی به‌سر می‌برد و از علف‌های زیر برف تغذیه می‌کند و آن را برای کشیدن سورتمه روی برف تربیت می‌کنند.


دانشنامه عمومی

گوزن های بر جدید/OdocoileinaeCervinaeHydropotinaeMuntiacinae
گوزن به اعضای خانوادهٔ گوزنیان (Cervidae) در راستهٔ جفت سمان گفته می شود. آن ها حدود ۲۷ تا ۲۸ میلیون سال پیش از گاوسانان جدا شدند و اکنون حداقل ۹۰ گونه زنده از آن ها در نقاط مختلف دنیا زندگی می کنند. جنس نر تمام گونه های گوزن به جز گوزن آبی شاخ دارد اما در بیشتر گونه ها به جز گوزن شمالی جنس ماده شاخ ندارد. شاخ گوزن ها تفاوت مهمی با سایر حیوانات شاخ دار مثل گاوسانان و کرگدن ها دارد. شاخ آن ها دائمی نیست و هر سال می افتد و به جایش شاخ جدیدی می روید. گوزن مشک در واقع به خانواده گوزن ها تعلق ندارد و عضو خانواده مستقلی به نام Moschidae است که به گاوسانان کمی نزدیکتر است تا به گوزن ها.گوزن به حیواناتی نشخوارکننده از خانواده گوزنیان در راسته جفت سمان گفته می شود. نرها شاخ های بلند و نسبتاً پهنی دارند. رشد شاخ ها از یک سالگی به بعد شروع می شود، ولی شاخک ها از دو سالگی ظاهر می گردد. در اواخر فصل زمستان شاخ ها می افتند و شاخ های جدید بلافاصله شروع به رشد می کنند و در تابستان تکمیل می شوند. این حیوانات در یک آن می توانند به شدت وحشی شده و به انسان حمله کنند وطعمه را چه مرده و چه زخمی در همان محل رها کنند.
گوزن ها در زیست بوم های مختلفی زندگی می کنند از توندرا تا جنگل باران خیز استوایی.
ویژگی هاویرایش
گوزن (فیلم ۲۰۱۳). «گوزن» (انگلیسی: The Stag (film)) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد.
۱۰ سپتامبر ۲۰۱۳ (۲۰۱۳-09-۱۰) (Toronto)
۷ مارس ۲۰۱۴ (۲۰۱۴-03-۰۷)

گوزن (فیلم). «گوزن» (انگلیسی: Stag (film)) یک فیلم است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد.

دانشنامه آزاد فارسی

گوزن (deer)
هر یک از انواع پستانداران نشخوارکنندۀ زوج سم، از تیره گوزن. بیشتر گونه های گوزن جنگل زی، در اروپا و آسیا و امریکای شمالی پراکنده اند و در استرالیا و نواحی جنوب صحرا، در افریقا، یافت نمی شوند. گوزن های بومی بریتانیا عبارت اند از گوزن سرخ Cervus elaphus و شوکا Capreolus capreolus. گوزن سرخ در تمام اروپا یافت می شود. ارتفاع شانۀ این جانور از زمین۱.۲ متر یا بیشتر است. رنگ پوست بدنش قهوه ای تیره و ساده، و در ناحیۀ سرین زردرنگ است. شوکا کوچک تر و ارتفاع شانه اش تا زمین فقط حدود ۷۵ سانتی متر است. شاخ هایی کوچک و رو به بالا، دارای سه رأس یا کمتر دارد. گوزن زرد Dama dama اصالتاً بومی نواحی مدیترانه است و احتمالاً ویلیام فاتح آن را به بریتانیا برده است. این گونه معمولاً پوشش لکه دار و شاخ های پهن، به ارتفاع یک متر دارد. گوزن کوچک در سال های اخیر از آسیای شرقی به بریتانیا برده شده و در حال تولیدمثل است. سایر گونه های خانوادۀ گوزن ها عبارت اند از گوزن شمالی الک، گوزن سفید امریکای شمالی، گوزن شمالی، و گوزن مشک در مرکز و شمال شرقی آسیا. جنس نر این گونه مشک تولید می کند و فاقد شاخ است. در ایران، سه گونه گوزن در خانوادۀ گوزن شناسایی و رده بندی شده که عبارت اند از مرال Cervus elaphus، گوزن زرد Dama mesopotamica، و شوکا Capreolus capreolus. گوزن زرد فقط در ایران زیست می کند. این گونۀ جانوری با تمهیداتی که اندیشیده شد از خطر انقراض نجات یافت.

نقل قول ها

گوزن، نوعی از گاو کوهی ماده است. از غزال بزرگتر و کوچکتر از آهو است.
• «روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید گوزنان نمایند که این در سخت بسته است.» -> ابوالفضل بیهقی
• «گوزن ها در کوه و دشت زندگی می کنند اما سرنوشت آنان در آشپزخانه تعیین می شود.» -> لو بو وی
• «گوزن جوان گرچه باشد دلیر، نیارد زدن پنجه با شیر پیر»• «آهو و نخجیر و گوزن و تذرو// هرچه مر او را ز گیاهان چراست» -> ناصرخسرو
• «از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ// به آبشخور آید گوزن و پلنگ» -> فردوسی
• «بدان ایزدی فر و جاه کیان// ز نخجیر گور و گوزن ژیان» -> فردوسی
• «بُرده ران و بُرده سینه بُرده زانو بُرده ناف// از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ» -> منوچهری دامغانی
• «تا گریزنده بود سال و مه از شیر، گوزن// تا جدایی طلبد روز و شب از باز، کلنگ» -> فرخی سیستانی
• «تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد// گوزن تا همی از شیر پر کند پستان» -> ابوشکور بلخی
• «در بیشه گوزن از پی داغ تو کند پاک// هم سال نخست از نقط بیهده ران را» -> انوری ابیوردی
• «درخت هنر همچو شاخ گوزن// فرومانده بی برگ و نشو و نما» -> کمال الدین اسماعیل
• «در دشت و کوه و بیشه به همشیرگی چرند// شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و رنگ» -> سوزنی سمرقندی
• «دشت را و بیشه را و کوه را و آب را// چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ» -> منوچهری دامغانی
• «ز خوید سبز نگردد دگر سروی گوزن// ز لاله سرخ نگردد همی سرین غزال» -> ازرقی
• «شب گوزن افکنده گویی شاخش اینک در هوا// خونش از نیلوفر چرخ ارغوان انگیخته» -> خاقانی
• «شیر، گوزن و غُرم را نشکرد// چونان که تو اعدات را بشکری» -> دقیقی
• «صحرای سنگروی و که و سنگلاخ را// از سم آهوان و گوزنان شیار کرد» -> فرخی سیستانی
• «کجا تواند دیدن گوزن طلعت شیر// چگونه یارد دیدن تذرو چهره باز؟» -> مسعود سعد سلمان
• «کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا// شاخ گوزن اندر هوا اینک نگونسار آمده» -> خاقانی
• «گوزن است اگر آهوی دلبر است// شکاری چنین درخور مهتر است» -> فردوسی
• «گوزن کوه اگر گردنفراز است// کمند چاره را بازو دراز است» -> نظامی
• «گوزن و شیر بازی می نمودند// تذرو و باز غارت می ربودند» -> نظامی
• «گوزنی بس قوی بنیاد باید// که بر وی شیر سیلی آزماید» -> وحشی بافقی
• «یک سر و ده شاخ چون گوزن برآرد// هرچه در این شهر شهره باشد و عیار» -> سوزنی سمرقندی

گویش مازنی

/goozen/ کسی که زیاد می گوزد

کسی که زیاد می گوزد


جدول کلمات

مرال

پیشنهاد کاربران

خون سرد

Deer

مارال



کلمات دیگر: