مترادف قلاب : چنگک، کجک، گیره، معلاق
برابر پارسی : چنگک، چفت، کجک
hook, valence
clasp, crampon, crook, fastener, fastening, grab, hanger, hitch, hook, lug, tab
چنگک، کجک، گیره، معلاق
حافظ.
خاقانی .
خاقانی .
قلاب . [ ق ِ ] (ع اِ) گرگ . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه ).
قلاب . [ ق ُ ] (اِخ ) کوهی است در دیار بنی اسد.بشربن عمروبن مرند در آن به قتل رسید. خرنق دختر هفان بن بدر درباره ٔ آن اشعاری دارد. (معجم البلدان ).
قلاب . [ ق ُ ] (ع اِ) بیماریی است دل را. || بیماریی است که شتر را به روزی بکشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ملاطغرا (از آنندراج ).
محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
سعدی .
۱. برگرداننده؛ دگرگونکننده.
۲. گرداننده از سره به ناسره.
۳. آنکه پول قلب سکه بزند.
آلت فلزی سرکج و نوکتیز، مانند چنگک ماهیگیری؛ چنگک؛ کجک؛ آکج.
〈 قلاب کمر: ‹قلاب کمربند› حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته میشود؛ گل کمربند.
〈 قلاب گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه] دو دست را در جلو بههم متصل کردن بهطوری که کسی بتواند پا در آن بگذارد و بالا برود.
چنگک