کلمه جو
صفحه اصلی

قلق


مترادف قلق : آشفتگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، وسواس | خو، داب، رمز، شیوه عمل، لم

برابر پارسی : رگ خواب، خوی، شیوه

فارسی به انگلیسی

disposition, knack, trick


disposition, knack, trick, mood, habit

mood, habit


agitation, disturbance of mind


فارسی به عربی

مزاج

عربی به فارسی

ارنگ , تشويش , دل واپسي , اضطراب , انديشه , اشتياق , نگراني , ربط , بستگي , بابت , مربوط بودن به , دلواپس کردن , نگران بودن , اهميت داشتن , انديشناکي , انديشناک کردن يابودن , نگران کردن , اذيت کردن , بستوه اوردن , دلواپسي


دلواپس , ارزومند , مشتاق , انديشناک , بيم ناک , بي قرار , فرار


مترادف و متضاد

آشفتگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، وسواس


خو، داب


۱. خو، داب
۲. رمز، شیوهعمل، لم


temper (اسم)
خوی، طبع، خشم، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، قلق

mood (اسم)
حالت، مزاج، حال، مشرب، وجه، خاطر، حوصله، قلق

till (اسم)
کشو، یخ رفت، قلق، دخل پول، دخل دکان

رمز، شیوه‌عمل، لم


فرهنگ فارسی

بی آرام شدن، مضطرب شدن ، بی آرامی، اضطراب، رشوه، پول گرفتن ماموردولت ازکسی برای انجام کاری
( صفت ) مرد بی آرام . قلق . ( اسم ) ۱ - خلق خاص خوی مخصوص : بد قلق . یا قلق اسب . عادت و خوی اسب . یا قلق تفنگ . وضع خاص تفنگ ( تپانچه ) لم تفنگ ( تپانچه ) . توضیح گاه باشد که تفنگ یا تپانچه در هدف گیری کمی براست چپ بالا یا پایین زند و رفع این نقیصه نمی شود مگر آنکه تیر انداز قلق سلاح را به دست آورد و به هنگام تیر اندازی آن فاصله را حساب نمایند آنگاه تیر را پرتاب کند .
چیزی چون جلد و جامه قر آن که زنان در آن نخ و سوزن نهند .

فرهنگ معین

(قَ لِ) [ ع . ] (ص .) بی آرام .


(قِ لِ) [ تر. ] (اِ.) عادت مخصوص ، خوی خاص .


(قَ لَ) [ ع . ] (اِمص .) بی آرامی ، پریشانی .


(قُ لُ) [ تر. ] (اِ.) رشوه ، باج .


(قَ لِ ) [ ع . ] (ص . ) بی آرام .
(قِ لِ ) [ تر. ] (اِ. ) عادت مخصوص ، خوی خاص .
(قَ لَ ) [ ع . ] (اِمص . ) بی آرامی ، پریشانی .
(قُ لُ ) [ تر. ] (اِ. ) رشوه ، باج .

لغت نامه دهخدا

قلق .[ ق ِل ْ ل ِ ] (ع اِ) من طیرالماء. (اقرب الموارد).


قلق. [ ق َ ل َ] ( ع مص ) بی آرام شدن و جنبیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قَلِق َ الرجل قلقا؛ انزعج و اضطرب. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) بی آرامی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). اضطراب. ( اقرب الموارد ). || تنگ دلی. ( تاج المصادر بیهقی ).

قلق. [ ق َ ل ِ ] ( ع ص ) بی آرام. ( منتهی الارب ). مضطرب البال. ( اقرب الموارد ): رجل قلق ؛ مرد بی آرام. ( منتهی الارب ). امراءة قلق الوشاح ؛ زن جنبان گردن بند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قلق. [ ق ِ ل ِ ] ( اِ ) خوی.عادت. سلیقه. شیمه. خوی در حیوان و گاهی در آدمی.
- قلق کسی را به دست آوردن ؛ رجوع به ترکیب بعدی شود.
- قلق کسی را پیدا کردن ؛ رگ خواب کسی را پیدا کردن. چم کسی را پیداکردن.

قلق.[ ق ِل ْ ل ِ ] ( ع اِ ) من طیرالماء. ( اقرب الموارد ).

قلق. [ ق ُل ْ ل ُ ] ( اِ ) چیزی چون جلد و جامه قرآن که زنان در آن نخ و سوزن نهند. ( یادداشت مؤلف ). کیسه مانندی شبیه به پاکت که زنان دارند از قماش دوخته و بر آن قیطان و ریسمانی که چندبار پیرامون آن گردد بستن را و در آن سوزن ونخ و انگشتانه و موم گذارند. ( یادداشت مؤلف ). || در تداول رشوه و خدمتانه که به مأموران دولت دهند چون با انجام کاری خاصه بقراء و قصبات روند و امثال آن. ( یادداشت مؤلف ). جریمه مالیاتی. خدمتکاری. خدمتانه. غلامانه. حق العمل. رجوع به غلق شود.

قلق . [ ق َ ل َ] (ع مص ) بی آرام شدن و جنبیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قَلِق َ الرجل قلقا؛ انزعج و اضطرب . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بی آرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). اضطراب . (اقرب الموارد). || تنگ دلی . (تاج المصادر بیهقی ).


قلق . [ ق َ ل ِ ] (ع ص ) بی آرام . (منتهی الارب ). مضطرب البال . (اقرب الموارد): رجل قلق ؛ مرد بی آرام . (منتهی الارب ). امراءة قلق الوشاح ؛ زن جنبان گردن بند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


قلق . [ ق ِ ل ِ ] (اِ) خوی .عادت . سلیقه . شیمه . خوی در حیوان و گاهی در آدمی .
- قلق کسی را به دست آوردن ؛ رجوع به ترکیب بعدی شود.
- قلق کسی را پیدا کردن ؛ رگ خواب کسی را پیدا کردن . چم کسی را پیداکردن .


قلق . [ ق ُل ْ ل ُ ] (اِ) چیزی چون جلد و جامه ٔ قرآن که زنان در آن نخ و سوزن نهند. (یادداشت مؤلف ). کیسه مانندی شبیه به پاکت که زنان دارند از قماش دوخته و بر آن قیطان و ریسمانی که چندبار پیرامون آن گردد بستن را و در آن سوزن ونخ و انگشتانه و موم گذارند. (یادداشت مؤلف ). || در تداول رشوه و خدمتانه که به مأموران دولت دهند چون با انجام کاری خاصه بقراء و قصبات روند و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). جریمه ٔ مالیاتی . خدمتکاری . خدمتانه . غلامانه . حق العمل . رجوع به غلق شود.


فرهنگ عمید

۱. خلق‌وخوی.
۲. روش.


۱. کارمزد؛ انعام.
۲. پولی که مٲمور دولت از کسی در برابر انجام دادن کاری می‌گیرد؛ کارمزد؛ رشوه.


بی آرامی، اضطراب، ترس ولرز.
۱. خلق وخوی.
۲. روش.
۱. کارمزد، انعام.
۲. پولی که مٲمور دولت از کسی در برابر انجام دادن کاری می گیرد، کارمزد، رشوه.

بی‌آرامی؛ اضطراب؛ ترس‌ولرز.


واژه نامه بختیاریکا

( قلق * ) حساب ماموران خوانین
شارت؛ بارت و شارت

پیشنهاد کاربران

راز و رمز کار

قلق حیوانات دامی اکثر مثل هم است یعنی گله بوقلمون یا گله گاو یا گله مرغ با گله گوسفند یک روش دارد و هنگام یورش انها اگر از سمت راست بر خلاف عقربه ساعت نروی جلو هجومشان را نمیتوانی بگیری و یا در هنگام حرکت بسوی
مقصد در سمت چپ نباشی کش بسوی مقصد برنمیدار ووووو پس قلق در همه چیز حکم فرما است

قلق قفنگ هرتفنگی ده تیر قلق برای تیرانداز دارد که جز امتیاز نیست و بعداز تیر های قلق امتحان اصلی شروع میشود

قلق کمان

بی تابی

ان خویی که در قالبش جای گرفته روشی که پذیرای انست

این واژه بر تمام حیوان و ابزار و انسان تلقی میشود

عوامل طبیعی هم قلق دارند مثلا قلق سیل را بگیر
قلق باد را بگیر

کلمه ای تورکی است که معنا لغوی آن" مویی" که نوشتار اصیل آن قللق ( qelleq ) است.

قل ( qel ) یا قیل ( qil ) در زبان تورکی به معنا مو است.

نقطه ضعف - راه نفوذ - فوت کوزه گری - راه انداختن کار یا وسیله ای

فوت و فن ( کار )

چم و خم کار

لم

شگرد ( کار )

قلق باد سمت باد مطلق است و تغییر نمیکند شاید وصف آسیابادی های خراسان که در دیز باد نیشابور جاییکه امروز ژنراتور بادی و نیروگاه بادی ساخته شده اسیابادی ها ده تا در جنب هم هرکدام یک کوچه در قلق باد داشت و هنوز نمونه های باقی مانده در نشتیفان واف باستانی شده و باچرخ وپر سنتی خود به ثبت آثار ملی و سازمان میراث جهانی یونسکو رسیده است ولی متاسفانه خرید چوب سرو برای ستون تونل های معادن مردم زمین های مراتع را زیر کشت درخت سرو برای تولد چوب اورده اند و قلق باد تغییر نموده تا ده سال پیش من هروقت میرفتم آنرا برای بچه هایم عنانش را رها میکردم و چرخش زیبای ان با صدای خاص و نازش با سرعت تمام می چرخید ولی پنج سال بعد رفتم وتا پارسال چندین بار رفتم و قلق باد را سرو ستانها تغییر داده و هیج سازمانی مدافع آن آثار پر ارزش نیست و تمام انفال دولت هم بتاراج زمینخواران رفته است

قلق اب شنا در رود خانه است که قلقی خاص دارد


قلق رمه فقد چوپانان بلدند و تخصص خاصی دارد. و من از کودکی دلم میخواست تمام هنرها را داشته باشم و مشغول کاشت خربزه که یک تیم ده نفره کلاسیک مثل فوتبال لازم داشت من خسته شدم به مرحوم چوپانمان گفتم من مواظب گوسفندان میشوم تو برو کمی کمک من باش که دیدم اصلا گوسفند از چرا باز ایستاد و مرا هلاک میکرد گفت قلق انرا نداری و وقتی قلق رمه را فرا گرفتم گفتم حیف این تخصص ها که کسی ان را ننوشته است

قلق ساز شش تار و ویلن مرحوم پدرم بعداز اینکه شش تار گران قیمت اورا پاسداران اول انقلاب که معلوم نبود مجاهدین خلق بودند یا پاسدار چون هنوز نفوذ داشتند تار ساخت استاد یحیی را شکستند دیگر با تار های دیگر دست به مضراب نزد چون تار های ساخت استاد یحیی قلق خاصی داشت چون کاسه و دسته وزنشان مساوی بود وقتی روی زانوی نوازنده قرار میگرفت دست راست فقد مشغول زدن زخمه یا مضراب بود و لازم نبود با ارنج کاسه تار را نگه داری و از غم تارش دق کرد و مرد.
و در ویلن هم ویلن سه چهارم ایتالیایی قلق دستش بود حتی هر آرشه ویلن قلق خاصی دارد و ده روز طول میکشد که نوازنده با آرشه و مضراب جدید علق بگیرد

قلق ماشین و قلق کامیون

قلق موتور

قلق اسب مثلا میگویند خوب زود به قلق اسب علق گرفتی

به نظرم قلق به معنی روش مثلاً طرف میگه من قلقش رو دارم

آشفتگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، وسواس | خو، داب، رمز، شیوه عمل، لم

بس قلق نیستم همی دانم
رزق مقسوم و بخت مقدور است
لطفا معنی قلق رو در این بیت ذکر کنید.
با تشکر

قِلِق: [ اصطلاح شکار] ویژگی تیراندازی که در هر تفنگ اندکی با تفنگ مشابه آن فرق دارد.

کوک ِ کار ؛ شیوه ٔ آن. لم آن. سر آن. قسمت فنی آن : کوک کار را دانستن یا ندانستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

قلق که گویش آن ( قیلیق ) هست ترکی هست و از ( قیل و لیک ) درست شده

معنی اون هم موشکافی یک چیز هست با توجه به این که ب قیل موی نازک می گویند بسیار عالیست برایش این معنی

مثال: بو ایشین قلقی و کوکون منه اورگت
معنی : یعنی دقیقا اینکارو برای من ریزهکاری و موشکافی یاد بده

بعضی از هموطنان دیسلایک میکنند ولی واقعا متاسفم براشون

ropes

knowledge of how to do something; how to work something

قلق، لم: رگ خواب، چم، چم وخم، راه وچاه، رمز، کوک کار، شیوه، خوی.


کلمات دیگر: