کلمه جو
صفحه اصلی

گمراه


مترادف گمراه : ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان، کژراه، سیاه دل، فاسد، ملحد

متضاد گمراه : مهتدی

فارسی به انگلیسی

misled, astray, erring, aberrant, afield, depraved, deviant, perverse, perverted

misled, astray


aberrant, afield, astray, depraved, deviant, errant, perverse, perverted


فارسی به عربی

ضال

مترادف و متضاد

کژراه، سیاه‌دل، فاسد


ملحد


ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان، ≠ مهتدی


aberrant (صفت)
نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه

perverse (صفت)
منحرف، گمراه، فاسد، هرزه، معیوب، در خطا

astray (صفت)
گمراه، بی راه، گیج، سرگردان

heterodox (صفت)
گمراه

devious (صفت)
منحرف، گمراه، کج، غیر مستقیم، بیراهه

amiss (صفت)
منحرف، گمراه، غلط، بد، بی مورد، نا درست

hell-bent (صفت)
منحرف، گمراه، زیاد خمیده، منحرف شده، به بیراهه کشیده شده

self-deluded (صفت)
گمراه

۱. ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان،
۲. کژراه، سیاهدل، فاسد،
۳. ملحد ≠ مهتدی


فرهنگ فارسی

۱ - کسی که راه خود را گم کرده گم شده . ۲ - کسی که از طریق. صواب منحرف گردد ضال : ما را برندی افسانه کردند پیران جاهل شیخان گمراه . ( حافظ ) ۳ - آنکه از دین حق عدول کرده ملحد .

فرهنگ معین

(گُ ) (ص مر. ) سرگشته ، آواره ، کسی که راه درست زندگی را انتخاب نکرده .

لغت نامه دهخدا

گمراه. [ گ ُ ] ( ص مرکب ) گم کرده راه. سرگشته. آواره. بی راه. روگردان. ( ناظم الاطباء ). تَیّاه. تَیهاف. خَسَر: سَباه ؛ مرد عقل رفته و گمراه. ضَلول. ضال . ( دهار ). عَتاهة. عَتاهیَّة. غَو. غاوی. غَوی . غَیّان. ( منتهی الارب ) :
دلخسته و محرومم و پی خسته و گمراه
گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه.
خسروانی.
شنیده ای که چه دیده ست رای زو و چه دید
شه مخالف بی رای کم هش گمراه.
فرخی.
ز راه آگه نبودم همچو گمراه
چو کرم سک ز طعم شهد، ناگاه.
( ویس و رامین ).
چو گمراه بیندکسی روز و شب
ز بی توشگی جان رسیده به لب.
اسدی.
به ره بازآید این گمراه دیوت گر بخواهی تو
مسلمانی بیابد گر خرد باشد سلیمانش.
ناصرخسرو ( دیوان چ دانشگاه تهران ص 234 ).
گر بدین مشغول گشتم لاجرم
رافضی گشتستم و گمراه نام.
ناصرخسرو ( دیوان ص 298 ).
گمراه و سخن ز ره نمایی
در ده نه و لاف دهخدایی.
نظامی.
میروم گمراه نه دین و نه دل
تا نسیم رهنمایی پی برم.
عطار.
آئین تقوی ما نیز دانیم
اما چه چاره با بخت گمراه.
حافظ.
ما را به مستی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه.
حافظ.
- خواب گمراه ؛ رؤیای کاذب. اضغاث احلام :
یقین گشت او را [ گیورا ] که جز شاه نیست
همان خواب گودرز گمراه نیست.
فردوسی.

فرهنگ عمید

۱. کسی که راه را گم کرده.
۲. [مجاز] کسی که از راه راست منحرف شده باشد.
* گمراه شدن: (مصدر لازم )
۱. راه خود را گم کردن.
۲. [مجاز] از راه راست منحرف شدن.
* گمراه کردن: (مصدر متعدی ) [مجاز] کسی را از راه راست منحرف ساختن.
* گمراه گشتن: (مصدر متعدی ) [مجاز] = گمراه شدن

۱. کسی که راه را گم کرده.
۲. [مجاز] کسی که از راه راست منحرف شده باشد.
⟨ گمراه شدن: (مصدر لازم)
۱. راه خود را گم کردن.
۲. [مجاز] از راه راست منحرف شدن.
⟨ گمراه کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] کسی را از راه راست منحرف ساختن.
⟨ گمراه گشتن: (مصدر متعدی) [مجاز] = گمراه شدن


دانشنامه عمومی

گمراه (فیلم ۱۹۶۳). «گمراه» (هندی: गुमराह) فیلمی هندی است که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سونیل دات، آشوک کومار و مالا سینها اشاره کرد.

پیشنهاد کاربران

منحرف

کج شدن از راه راست



کلمات دیگر: