کلمه جو
صفحه اصلی

لجه


مترادف لجه : میانه دریا، پرتگاه، ورطه

فارسی به انگلیسی

depth the deep, depth (of the sea)

depth (of the sea), the deep


مترادف و متضاد

میانه‌دریا


پرتگاه، ورطه


۱. میانهدریا
۲. پرتگاه، ورطه


فرهنگ فارسی

دریا، میانه دریا، جماعت بسیار، لجج جمع
( اسم ) ۱- میان. آب دریا عمیق ترین موضع دریا : کشتی هر که در این لج. خونخوارافتاد نشنیدیم که دیگر بکران میاید . ( سعدی لغ. )
ولوج . در آمدن

فرهنگ معین

(لُ جَّ ) [ ع . ] (اِ. ) میانة دریا.

لغت نامه دهخدا

لجة. [ ل َج ْ ج َ ] (ع اِ) آواز و بانگ و فریاد. گویند: سمعت لجتهم ؛ ای اصواتهم . (منتهی الارب ). غوغا.


لجة. [ ل ِ ج َ ] (ع مص ) ولوج . درآمدن . (منتهی الارب ).


لجة. [ ل ُج ْ ج َ ] (ع اِ) میانه ٔ آب دریا و معظم آن . (منتهی الارب ). میان دریا. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). دورترین موضع دریا. آنجای دریا که آب بیشتری دارد. جایی که آب بسیار باشد. عمیق ترین موضع دریای ژرف . (آنندراج ). ج ، لُجج :
آری به آب نایژه خو کرده اند از آنک
مستسقیان لجه ٔبحر عدن نیند.

خاقانی .


درلجه ٔ عشق جاودانت
شد غرقه ٔ درد آشنایی .

عطار.


کشتی هر که در این لجه ٔ خونخوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران می آید.

سعدی .


عوبطه ؛ لجه ٔ دریا. عوطب ؛ لجه ٔ دریا. شرم ؛ لجه ٔ دریا. واطة؛ لجه ٔ بلند آب . ملحة؛ لجه ٔ دریا. (منتهی الارب ). || دریا. (نصاب ). || آیینه . || سیم . (منتهی الارب ). || جماعت بسیار. || شش خنج کجین . بکسة، و هی خرقة یدورها الصبی کانها کرة یتقامر بها. (منتهی الارب ).

( لجة ) لجة. [ ل َج ْ ج َ ] ( ع اِ ) آواز و بانگ و فریاد. گویند: سمعت لجتهم ؛ ای اصواتهم. ( منتهی الارب ). غوغا.

لجة. [ ل ُج ْ ج َ ] ( ع اِ ) میانه آب دریا و معظم آن. ( منتهی الارب ). میان دریا. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). دورترین موضع دریا. آنجای دریا که آب بیشتری دارد. جایی که آب بسیار باشد. عمیق ترین موضع دریای ژرف. ( آنندراج ). ج ، لُجج :
آری به آب نایژه خو کرده اند از آنک
مستسقیان لجه ٔبحر عدن نیند.
خاقانی.
درلجه عشق جاودانت
شد غرقه درد آشنایی.
عطار.
کشتی هر که در این لجه خونخوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران می آید.
سعدی.
عوبطه ؛ لجه دریا. عوطب ؛ لجه دریا. شرم ؛ لجه دریا. واطة؛ لجه بلند آب. ملحة؛ لجه دریا. ( منتهی الارب ). || دریا. ( نصاب ). || آیینه. || سیم. ( منتهی الارب ). || جماعت بسیار. || شش خنج کجین. بکسة، و هی خرقة یدورها الصبی کانها کرة یتقامر بها. ( منتهی الارب ).

لجة. [ ل ِ ج َ ] ( ع مص ) ولوج. درآمدن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. میانۀ دریا.
۲. [قدیمی] جماعت بسیار.

دانشنامه عمومی

لُجّة؛ [واژه ی عربی به معنی] میانه ی دریا؛ جماعت بسیار


میان دریا


به آن بخش از آب دریاها و اقیانوس ها که در نزدیکی کف آب نباشد لُجّه، گودابه، بخش لُجه ای یا بخش پـِلاژیک گفته می شود.
Wikipedia contributors, "Pelagic zone," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Pelagic_zone&oldid=229781471 (accessed August 4, 2008).
Ryan, Paddy Deep-sea creatures Te Ara - the Encyclopedia of New Zealand, updated 21-Sep-2007
لجهٔ دریا از چندین لایه به نام های برلجه، میان لجه، ژرف لجه، مُغاک و زیرمغاک تشکیل شده است.
بخش لجه ای یا پلاژیک ۱٬۳۷۰٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مکعب از آب های زمین را در بر می گیرد. ماهی هایی که در لجه دریا زندگی می کنند ماهیان پلاژیک یا لجه زی نام دارند.
با افزایش ژرفای دریا، مقدار زیست گودابه ای کاهش پیدا می کند. عوامل مؤثر بر زیست لجه ای عبارتند از مقدار نفوذ نور، مقدار فشار، دما، شوری آب، مقدار اکسیژن و مواد مغذی در آب و شکل جغرافیایی زیردریایی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لُجَّةً: آبی عمیق و فراوان - جایی که آب در آن موج می زند
معنی لُّجِّیٍّ: بسیار عمیق - متلاطم (کلمه بحر لجی به معنای دریای پر موجی است که امواجش همواره در آمد و شد است و لجی منسوب به لجه دریا است که همان تردد امواج آن است)
ریشه کلمه:
لجج (۴ بار)

«لُجّة» در اصل از مادّه «لجاج» به معنای سرسختی در انجام کاری است، سپس به رفت و آمد صدا در گلو، «لَجّه» (بر وزن ضجّه) اطلاق شده، و امواج متراکم دریا که در حال رفت و آمد هستند نیز «لُجّه» (بر وزن جبّه) نامیده شده اند، و در آیه مورد بحث اشاره به آب متراکم و متلاطم است.
. لجه به معنی آب بزرگ است لُجَّةُ الْبَحْر یعنی حرکت امواج دریا، لُجَّة اللَّیْلِ تردد امواج ظلمت شب است یعنی به آن زن گفته شد به عمارت داخل شو، چون آن را دید پنداشت آب بزرگی است، ساقهای خویش را عریان کرد.

گویش مازنی

خون لخته شده


/leje/ خون لخته شده

پیشنهاد کاربران

۱ - هرج و مرج
۲ - جنبش


کلمات دیگر: