کلمه جو
صفحه اصلی

گندیدگی


مترادف گندیدگی : بدبویی، تعفن، عفن، عفونت، فساد

فارسی به انگلیسی

fetidness, decay, decomposition, putrefaction, putrescence, rankness, rot, spoilage

fetidness


decay, decomposition, fetidness, putrefaction, putrescence, rankness, rot, spoilage


مترادف و متضاد

putrefaction (اسم)
فساد، پوسیدگی، عفونت، تعفن، گندیدگی

putrescence (اسم)
فساد، پوسیدگی، گندیدگی

putridity (اسم)
عفونت، تعفن، گندیدگی

sepsis (اسم)
گندیدگی

بدبویی، تعفن، عفن، عفونت، فساد


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( گندید گندد خواهد گندید بگند گندنده گندیده ) ۱ - بوی بد یافتن متعفن شدن گنده شدن : ... هیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی و عینالقطر از بغلش بگندیدی . ( گلستان ) ۲ - پوسیدن .

تجزیه یا فساد میکربی بی‌هوازی مواد، به‌ویژه فراورده‌های چربی مانند گوشت و ماهی، که با ایجاد ترکیبات بدبو همراه است


فرهنگ معین

(گَ دِ ) (حامص . ) تعفن ، عفونت .

لغت نامه دهخدا

گندیدگی. [ گ َ دی دَ / دِ ] ( حامص ) گندگی. ( آنندراج ). تعفن. عفونت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به گندگی و تعفن شود. || پوسیدگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

گندیده بودن، تعفن.

دانشنامه عمومی

گندیدگی (انگلیسی: Putrefaction) تجزیه یا فساد میکربی بی هوازی مواد، به ویژه فراورده های چربی مانند گوشت و ماهی، که با ایجاد ترکیبات بدبو همراه است.
سرماداری

دانشنامه آزاد فارسی

گندیدگی (putrefaction)
تجزیه مادۀ آلی، بر اثر عملکرد موجودات ذره بینی.

فرهنگستان زبان و ادب

{putrefaction} [علوم و فنّاوری غذا] تجزیه یا فساد میکربی بی هوازی مواد، به ویژه فراورده های چربی مانند گوشت و ماهی، که با ایجاد ترکیبات بدبو همراه است

جدول کلمات

تعفن


کلمات دیگر: