کلمه جو
صفحه اصلی

قضات


برابر پارسی : داوران، دادگران

فارسی به انگلیسی

bench, judicature, judiciary

judges


فرهنگ فارسی

جمع قاضی
( صفت اسم ) جمع قاضی داوران دادرسان درین محل سادات و قضات و اکابر و اعیان شهر مجموع بیرون شتافتند . توضیح بعضی در تداول بتشدید ضاد استعمال کنند و آن خطاست .
جمع قضه

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . قضاة ] (اِ. ) جِ قاضی .

لغت نامه دهخدا

قضات . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قاضی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قاضی و قضاة شود.


قضات. [ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قِضَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قضة شود.

قضات. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قاضی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قاضی و قضاة شود.

قضاة. [ ق ُ ] ( ع اِ ) پوست پاره ای است تنک که بر روی بچه درکشیده باشند وقت ولادت. || ج ِ قاضی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قضات . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قِضَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قضة شود.


فرهنگ عمید

= قاضی

قاضی#NAME?


فرهنگ فارسی ساره

دادگران، داوران


پیشنهاد کاربران

جمع قاضی

the judges


کلمات دیگر: