کلمه جو
صفحه اصلی

مبالات


مترادف مبالات : توجه، دقت، احتیاط، پروا، اندیشیدن، فکر کردن، التفات کردن، توجه کردن، مداقه، باک داشتن، ترسیدن، اهتمام ورزیدن

فارسی به انگلیسی

caution, consideration, care, regard

care, regard


caution, consideration


مترادف و متضاد

توجه، دقت


احتیاط، پروا


اندیشیدن، فکر کردن


التفات کردن، توجه کردن، مداقه


باک داشتن، ترسیدن


اهتمام ورزیدن


۱. توجه، دقت
۲. احتیاط، پروا
۳. اندیشیدن، فکر کردن
۴. التفات کردن، توجه کردن، مداقه
۵. باک داشتن، ترسیدن
۶. اهتمام ورزیدن


فرهنگ فارسی

درکاری اهتمام کردن، درامری فکرواندیشه کردن
( مصدر ) ۱ - فکر کردن در امری اندیشیدن . ۲ - اهتمام کردن . یا بی مبالات . ۱ - بدون تفکر بی اندیشه : و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار ... شکسته شد . ۲ - بی قید و بند سهل انگار : ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . مبالاة ] (مص ل . ) اندیشه و تفکر در کار.

لغت نامه دهخدا

مبالات. [ م ُ ] ( ع مص ، اِمص ) ( از «مبالاة» عربی ) باک داشتن. ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( غیاث ) ( آنندراج ). || اندیشه کردن. ( غیاث ). التفات کردن. ( آنندراج ). مأخوذ از تازی تدبیر و اندیشه و تفکر در کار و قید و توجه و بصیرت و آگاهی. ( ناظم الاطباء ).
- بی مبالات ؛ بی تدبیر و بی قید و بی فکر و اندیشه و بی پروا و بی اعتناء. ( ناظم الاطباء ).
- قلت مبالات ؛ بی توجهی و غفلت.( ناظم الاطباء ).

مبالاة. [ م ُ ] ( ع مص ) ( از «ب ل ی » )التفات کردن و باک داشتن. ما ابالیه و به بالاً و بالة و بلاء و مبالاة.التفات نمی کنم و باک نمی دارم و کذلک لم ابال و لم ابل و لم ابل بکسر لام. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

مبالات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) (از «مبالاة» عربی ) باک داشتن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (غیاث ) (آنندراج ). || اندیشه کردن . (غیاث ). التفات کردن . (آنندراج ). مأخوذ از تازی تدبیر و اندیشه و تفکر در کار و قید و توجه و بصیرت و آگاهی . (ناظم الاطباء).
- بی مبالات ؛ بی تدبیر و بی قید و بی فکر و اندیشه و بی پروا و بی اعتناء. (ناظم الاطباء).
- قلت مبالات ؛ بی توجهی و غفلت .(ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. اهتمام، توجه، اعتنا.
۲. در امری فکر و اندیشه کردن.

پیشنهاد کاربران

یعنی اندیشیدن . . فکر کردن


کلمات دیگر: