مترادف مبتنی : براساس، برپایه، مبنی، بناشده، بنانهاده شده، نهاده شده
برابر پارسی : استوار
براساس، برپایه
مبنی
بناشده، بنانهادهشده، نهادهشده
۱. براساس، برپایه
۲. مبنی
۳. بناشده، بنانهادهشده، نهادهشده
مبتنی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بناکننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برآورنده ٔ خانه . (از منتهی الارب ). || آن که سبب بناکردن میگردد. (ناظم الاطباء). || بناشونده . (آنندراج ). || بنا کرده شده و برپا شده و افراشته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مبتنی . [ م ُ ت َ نا ] (ع ص ) بنا برکرده شده . (آنندراج ). اسم مفعول از «ابتناء»، بنا کرده شده . مبنی . دکتر خیام پور آرد: «ابتنی » مانند مجرد خود که «بنی » باشد متعدی است . «فیومی » گوید: و بنیت البیت و غیره ابنیه و ابتنیته ، فانبنی مثل «بعثته فانبعث » و بنابراین وقتی که «مبتنی » بجای «مبنی » استعمال می شود باید آن را به صیغه ٔ اسم مفعول یعنی به فتح نون و الف آخر خواند، نه به صیغه ٔ اسم فاعل یعنی به کسر نون و یاء آخر، ولی معمولاً این نکته را رعایت نکنند و آن را به صیغه ٔ اسم فاعل خوانند چنانکه گویند: «مبتنی بر اینکه ...» یعنی «مبنی بر اینکه ...». (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 10). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
استوار