کلمه جو
صفحه اصلی

کاهلی


مترادف کاهلی : بیکارگی، تنبلی، تن پروری، سستی، سهل انگاری، ناتوانی

متضاد کاهلی : تلاشگری، زرنگی

برابر پارسی : تنبلی

فارسی به انگلیسی

inaction, indolence, laziness

indolence, laziness


inaction


مترادف و متضاد

sloth (اسم)
سستی، تنبلی، بی کاری، کاهلی، تنبل بودن

بیکارگی، تنبلی، تن‌پروری، سستی، سهل‌انگاری، ناتوانی ≠ تلاشگری، زرنگی


فرهنگ فارسی

۱ - تنبلی مقابل سعی کوشش : [ کاهلی از بس که پیچیده است بر اعضای من میگذارد نقش پای من سسل بر زمین ] . ( صائب ) ۲ - سستی ناتوانی .
منسوب است به بنی کاهل

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (حامص . ) سستی ، تنبلی .

لغت نامه دهخدا

کاهلی. [ هَِ ] ( حامص ) تن آسانی. ( یادداشت مؤلف ). تنبلی. سستی. کاهل قدمی :
نه از کاهلی بد نه از بددلی
که از جنگ بددل کند کاهلی.
فردوسی.
اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر
نگردد ز آسایش وگاه سیر.
فردوسی.
همان کاهلی مردم از بددلیست
هم آواز با بددلی کاهلی است.
فردوسی.
بخت اگر کاهلیی کرد و زمانی بغنود
گشت بیدار و به بیداری نو گشت و جوان.
فرخی.
گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی
که چنین گفتن بی معنی کار سفهاست.
ناصرخسرو.
مکن خو به پرخفتن اندر نهفت
که با کاهلی خواب و شب هست جفت.
اسدی.
یکی خیره رایی ، دوم بددلی
سوم زفتی و چارمین کاهلی.
اسدی.
بسی بردباری که از بددلی است
بسی نیز خرسندی از کاهلی است.
اسدی.
هر که او تخم کاهلی کارد
کاهلی کافریش بار آرد.
سنایی.
بتر از کاهلی ندیدم چیز
کاهلی کرد رستمان را حیز.
سنائی.
امیر ماضی وی را بخواند و در رفتن کاهلی وسستی نمود. ( تاریخ بیهقی ). کار امروز به فردا افکندن از کاهلی تن است. ( تاریخ بیهقی ). پیغام فرستادند بر زبان معتمدان خویش و بنالیدن از کاهلی لشکریان. ( تاریخ بیهقی ). و در عموم احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسد. ( کلیله و دمنه ). و آن اینست که یاد کرده می آید: ضایع گردانیدن فرصت و کاهلی در موضع حاجت. ( کلیله و دمنه ).
هر که ماند از کاهلی بی شکر و صبر
او همین داند که گیرد پای جبر.
مولوی.
گرچه بیرون ز رزق نتوان خورد
در طلب کاهلی نشاید کرد.
سعدی.

کاهلی. [ هَِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به بنی کاهل. ( سمعانی ).

کاهلی . [ هَِ ] (حامص ) تن آسانی . (یادداشت مؤلف ). تنبلی . سستی . کاهل قدمی :
نه از کاهلی بد نه از بددلی
که از جنگ بددل کند کاهلی .

فردوسی .


اگر کاهلی پیشه گیرد دلیر
نگردد ز آسایش وگاه سیر.

فردوسی .


همان کاهلی مردم از بددلیست
هم آواز با بددلی کاهلی است .

فردوسی .


بخت اگر کاهلیی کرد و زمانی بغنود
گشت بیدار و به بیداری نو گشت و جوان .

فرخی .


گنه و کاهلی خود به قضا بر چه نهی
که چنین گفتن بی معنی کار سفهاست .

ناصرخسرو.


مکن خو به پرخفتن اندر نهفت
که با کاهلی خواب و شب هست جفت .

اسدی .


یکی خیره رایی ، دوم بددلی
سوم زفتی و چارمین کاهلی .

اسدی .


بسی بردباری که از بددلی است
بسی نیز خرسندی از کاهلی است .

اسدی .


هر که او تخم کاهلی کارد
کاهلی کافریش بار آرد.

سنایی .


بتر از کاهلی ندیدم چیز
کاهلی کرد رستمان را حیز.

سنائی .


امیر ماضی وی را بخواند و در رفتن کاهلی وسستی نمود. (تاریخ بیهقی ). کار امروز به فردا افکندن از کاهلی تن است . (تاریخ بیهقی ). پیغام فرستادند بر زبان معتمدان خویش و بنالیدن از کاهلی لشکریان . (تاریخ بیهقی ). و در عموم احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسد. (کلیله و دمنه ). و آن اینست که یاد کرده می آید: ضایع گردانیدن فرصت و کاهلی در موضع حاجت . (کلیله و دمنه ).
هر که ماند از کاهلی بی شکر و صبر
او همین داند که گیرد پای جبر.

مولوی .


گرچه بیرون ز رزق نتوان خورد
در طلب کاهلی نشاید کرد.

سعدی .



کاهلی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب است به بنی کاهل . (سمعانی ).


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کاهلی (ابهام زدایی). کاهلی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • انس بن حارث کاهلی، از اصحاب نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) و پیری بزرگوار در میان قوم خود و از شهدای کربلا• قاسم بن حارث کاهلی، از اصحاب امام حسین (علیه السلام) و از شهدای کربلا• مالک بن انس کاهلی، از اصحاب امام حسین (علیه السلام) و از شهدای کربلا
...

پیشنهاد کاربران

معنی کاهلی می شود، تنبلی، سستی

تنبلی

معنی کاهلی: سستی، تنبلی

معنی کاهلی یعنی تنبلی

تنبلی سستی


تنبلی ، ناتوانی

معنی کاهلی:تنبلی و سستی است
متضاد کاهلی:زرنگی و فرزی است
هم خانواده کاهلی:کاهل، جاهل، جهل و کهل است
امیدوارم کمکی کرده باشم 🤗🤗🤗🤗

کاهلی به معنای تنبلی و سستی است که میشود به کمبود زرنگی اشاره کرد


سستی _ تنبلی _ ناتوانی

تن آسایی و کاهلی دور کن
بکوش و ز رنج تنت سور کن
#فردوسی

کاهل به معنای تنبل، سستی ، تن آسا، تن پرور ، بی عار
به این بیت فردوسی دقت فرمایید:
که اندر جهان سود بی رنج نیست
هر آن را که کاهل بود گنج نیست

کاهلی:ناتوانی

کاهلی:تنبلی ، سستی

کاهلی=تنبلی

نامرتبی به هم ریختگی

تنبلی، ممنونم از سایت خوب آبادیس😉

کاهلی


کلمات دیگر: