مترادف لپ : گونه، لب، قطعه
لپ
مترادف لپ : گونه، لب، قطعه
فارسی به انگلیسی
cheek, jowl
lope
مترادف و متضاد
لب
قطعه
۱. گونه
۲. لب
۳. قطعه
فرهنگ فارسی
توی دهان، دوطرف دهان زیرگونه ها
هریک از دو پاره گوشت صورت گونه . توضیح ناحیه ای از نسج عضلانی مخاطی طرفی صورت که حد فاصل بین فک بالا و فک اسفل است . لپ ناحیه ای از صورت است که در پایین استخوان گونه و فک اعلا قرار دارد و هر وقت دهانرا پر بادکنیم و ببندیم از طرفین بر جسته میشود لنبوس آکپ آکب .
لقمه کلان . تکه بزرگ
هریک از دو پاره گوشت صورت گونه . توضیح ناحیه ای از نسج عضلانی مخاطی طرفی صورت که حد فاصل بین فک بالا و فک اسفل است . لپ ناحیه ای از صورت است که در پایین استخوان گونه و فک اعلا قرار دارد و هر وقت دهانرا پر بادکنیم و ببندیم از طرفین بر جسته میشود لنبوس آکپ آکب .
لقمه کلان . تکه بزرگ
(عامیانه) گونه، برآمدگی دو سوی صورت
(زیستشناسی) لب، لخب
جملات نمونه
لپهای سرخ آن کودک
the red cheeks of that baby
لپ آهیانهای
parietal lobe
لپ بینایی
optic lobe
لپ پسسری
occipital lobe
لپدار
lobate, lobed, lobated
لپی
lobed
فرهنگ معین
(لُ پّ ) (اِ. ) هر یک از دو سوی چهره ، دو سوی دهان . ، ~. ~ خوردن کنایه از: حریصانه و عجولانه خوردن .
لغت نامه دهخدا
لپ. [ ل ُ / ل ُپ پ ] ( اِ )کپ ( در تداول خانگی ). هر یک از دو پاره گوشت دو سوی دهان که فک اعلی را به اسفل متصل کند. دو سوی دهان از برون سوی. دو طرف دهان از سوی بیرون که چون باد در دهان انباری از دو سوی برآمدگی پیدا کند. آن قسمت از دهان که چون پرکنی برآمده شود.در تداول عوام کپ و آن عضله ای باشد که بر دو سوی دهان است میان فک اعلی و اسفل و آن را از بیرون و از درون هر دو لپ گویند. هر یک از دو عضله جانب راست وجانب چپ دهان. جوف دهان میان دندانهای طرف راست یا چپ و گونه. غپ. غُنب ( در لهجه قزوین ): خضم ، دو لپی خوردن یعنی با دو سوی درونی دهان خوردن :
من کنم پیش تو دهان پرباد
تا زنی بر لپم تو زابگری.
- زابگر بر لپ کسی زدن ؛ لپق زدن.
لپ. [ ل َ ] ( اِ ) لقمه کلان. تکه بزرگ. ( برهان ). || در لغت نامه اسدی این صورت را آورده و بدان معنی کاج و سیلی داده است با شاهد ذیل :
رویش نبیند ایچ و قضا را چو بیندش
بامش بر آستین و لپش بر قفازند.
من کنم پیش تو دهان پرباد
تا زنی بر لپم تو زابگری.
رودکی.
- آلو در لپ آغوندن ، یا کنج لپ آغوندن ؛ خیس کردن یکسوی درونی دهان.- زابگر بر لپ کسی زدن ؛ لپق زدن.
لپ. [ ل َ ] ( اِ ) لقمه کلان. تکه بزرگ. ( برهان ). || در لغت نامه اسدی این صورت را آورده و بدان معنی کاج و سیلی داده است با شاهد ذیل :
رویش نبیند ایچ و قضا را چو بیندش
بامش بر آستین و لپش بر قفازند.
خطیری.
ولیکن بی شک این کلمه لت است نه لپ. صاحب برهان این معنی را به لب با بای موحده میدهد.لپ . [ ل َ ] (اِ) لقمه ٔ کلان . تکه ٔ بزرگ . (برهان ). || در لغت نامه ٔ اسدی این صورت را آورده و بدان معنی کاج و سیلی داده است با شاهد ذیل :
رویش نبیند ایچ و قضا را چو بیندش
بامش بر آستین و لپش بر قفازند.
ولیکن بی شک این کلمه لت است نه لپ . صاحب برهان این معنی را به لب با بای موحده میدهد.
رویش نبیند ایچ و قضا را چو بیندش
بامش بر آستین و لپش بر قفازند.
خطیری .
ولیکن بی شک این کلمه لت است نه لپ . صاحب برهان این معنی را به لب با بای موحده میدهد.
لپ . [ ل ُ / ل ُپ پ ] (اِ)کپ (در تداول خانگی ). هر یک از دو پاره گوشت دو سوی دهان که فک اعلی را به اسفل متصل کند. دو سوی دهان از برون سوی . دو طرف دهان از سوی بیرون که چون باد در دهان انباری از دو سوی برآمدگی پیدا کند. آن قسمت از دهان که چون پرکنی برآمده شود.در تداول عوام کپ و آن عضله ای باشد که بر دو سوی دهان است میان فک ّ اعلی و اسفل و آن را از بیرون و از درون هر دو لپ گویند. هر یک از دو عضله ٔ جانب راست وجانب چپ دهان . جوف دهان میان دندانهای طرف راست یا چپ و گونه . غپ . غُنب (در لهجه ٔ قزوین ): خضم ، دو لپی خوردن یعنی با دو سوی درونی دهان خوردن :
من کنم پیش تو دهان پرباد
تا زنی بر لپم تو زابگری .
- آلو در لپ آغوندن ، یا کنج لپ آغوندن ؛ خیس کردن یکسوی درونی دهان .
- زابگر بر لپ کسی زدن ؛ لپق زدن .
من کنم پیش تو دهان پرباد
تا زنی بر لپم تو زابگری .
رودکی .
- آلو در لپ آغوندن ، یا کنج لپ آغوندن ؛ خیس کردن یکسوی درونی دهان .
- زابگر بر لپ کسی زدن ؛ لپق زدن .
فرهنگ عمید
۱. دو طرف دهان.
۲. هریک از دو طرف ناحیۀ داخلی دهان.
۲. هریک از دو طرف ناحیۀ داخلی دهان.
فرهنگستان زبان و ادب
{lobe} [زیست شناسی] هریک از بخش های متمایز اندام هایی نظیر مغز و شش و کبد
گویش مازنی
/lap/ پهن - صدای افتادن چیزی در آب ۳پهلو – خم شده
۱پهن ۲صدای افتادن چیزی در آب ۳پهلو – خم شده
واژه نامه بختیاریکا
( لُ پُ ) ( تم ) ؛ تلاش؛ کوشش؛ پایداری؛ استقامت مجدانه؛ زرنگی به خرج دادن
( لپ * ) کناره؛ لبه
( لِپ ) چروک؛ رشته رشته
( لَپ ) لب
( لُپ ) گُپ
( لپ * ) کناره؛ لبه
( لِپ ) چروک؛ رشته رشته
( لَپ ) لب
( لُپ ) گُپ
پیشنهاد کاربران
لپ . ( مازنی ) ، هموار ، یک دست ، صاف .
در زبان لری بختیاری به معنی
لبه. کناره
Lep
لبه. کناره
Lep
به زبان پهلوی هم به معنای لب است
کف پا در زبان ملکی گالی بشکرد
گونه
آکب
کلمات دیگر: