کلمه جو
صفحه اصلی

گودی


مترادف گودی : ژرفا، عمق، قعر

فارسی به انگلیسی

depth, hollow, cavity, fossa, groove

depth


depth, cavity, depression, dimple, hollow, pit


فارسی به عربی

اخدود , طعجة , عمق , وادی
( گودی (بدن و زنخدان و گونه ) ) دمل

اخدود , طعجة , عمق , وادي


مترادف و متضاد

hollow (اسم)
گودی، حفره، کاواک، چاله

groove (اسم)
خط، گودی، کانال، شیار، خیاره، خان تفنگ، کار جاری و یکنواخت، عادت زندگی

hole (اسم)
سفت، روزنه، سوراخ، خندق، غار، گودی، غول، منفذ، رخنه، فرجه، نقب، حفره، گودال، چال، فرج، لانه خرگوش و امثال ان

bezel (اسم)
گودی، پخ، هنجار، نگین دان

valley (اسم)
گودی، جلگه، شیار، دره، وادی، میانکوه

delve (اسم)
گودی، حفره

dimple (اسم)
گودی، چاه زنخدان

dent (اسم)
گودی، دندانه، تو رفتگی، جای ضربت، دندانه کردن

depth (اسم)
سیری، گودی، غور، ژرفی، عمق، ژرفا، قعر

dint (اسم)
ضربت، گودی، تو رفتگی، زور

lacuna (اسم)
گودی، فاصله، حفره، جای خالی، نقطه ابهام

ژرفا، عمق، قعر


فرهنگ فارسی

۱ - عمق ژرفا. ۲ - ( اسم ) جای عمیق زمین پست مغاک گودال .

فرهنگ معین

( ~ . )(اِ. )۱ - وضع یا کیفیت گود بودن . ۲ - داشتن کف یا بستری در پایین تر از سطح محیط .

لغت نامه دهخدا

گودی. [ گ َ / گُو ] ( حامص ) عمق. قعر. پستی. غور. فرود. دورتکی. ژرفا. ته.تک. || ( اِ ) گودال و جای عمیق و زمین پست و مغاک. ( ناظم الاطباء ). حفره. و رجوع به گود شود.

دانشنامه عمومی

گودی، روستایی از توابع بخش سندرک شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است.
این روستا در دهستان درپهن قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۹ نفر (۷خانوار) بوده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{fossa} [پزشکی-دندان پزشکی] در کالبدشناسی ، فرورفتگی و تقعر موجود در یک سطح
{pit} [علوم پایۀ پزشکی] جای فرورفتگی

نقل قول ها

گودی (رمان). گودی (به انگلیسی: The Lowland) نام دومین رمان جومپا لاهیری نویسنده هند ی آمریکایی است که انتشارات آلفرد ای ناپ و راندوم هاوس آن را در سال ۲۰۱۳ منتشر کردند. این اثر برندهٔ جایزهٔ دی اس سی ادبیات آسیای جنوبی سال ۲۰۱۵ شده است.
• «انزوا، همراهی منحصر به فردی را ارائه کرد: سکوت رازدار اتاق هایش و آرامش پابرجای بعد از ظهرها.»• «این، کار اراده و اختیار بود. این چیزی بود که به جهان، هدف و سمت و سو می داد. نه چیزی که وجود داشت، بلکه چیزی که نبود.»• «او یادگرفت که عملی که برای ابراز عشق انجام می شود، ممکن است هیچ ربطی به آن نداشته باشد. یادگرفت که قلبش و بدنش دو چیز متفاوت هستند.»

واژه نامه بختیاریکا

چالی ( چل

جدول کلمات

عمق


کلمات دیگر: