کلمه جو
صفحه اصلی

لکن


برابر پارسی : زیرا، ولی، چون، مگر

فارسی به انگلیسی

but, however, only

only, but, however, in any case


only


عربی به فارسی

ولي , اما , ليکن , جز , مگر , باستثناي , فقط , نه تنها , بطور محض , بي , بدون


فرهنگ فارسی

لیکن، لیک، دراصل لاکن بوده است
اما ولی و ولیک : ... لکن معرفت اشعار منظوم و اوزان مقبول برای شرف نفس ... است .
شهریست از خزران با باره محکم و نعمت .

اما، ولی، لاکن، لیکن


فرهنگ معین

(لا کِ ) [ ع . ] (حر رب . ) اما، لیکن ، ولی .

لغت نامه دهخدا

لکن. [ لا ک ِ ] ( ع حرف ربط ) ( مخفف لکن و عرب به تخفیف هم استعمال کرده است ). امّا. ولی. لیک. ولیک. ولیکن. بیک. ولکن. پَن :
چو مشک بویا لکنش نافه بوده ز غُژب
چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ.
عسجدی.
هیچیک از مهمانان نیامد لکن حسین آمد. من چیزی نمی گویم ، لکن شما هم شرم کنید. شمس قیس رازی آرد: لکن به اتفاق لفظ تازی است و در اصل نون لکن مشدّد است و تخفیف را ساکن در لفظ می آرند و ضرورت شعر را، و نیز نون را اسقاط میکنند و لاک میگویند چنانکه :
و لاک اسقنی اِن کان ماؤک ذافضل
به معنی ولکن اسقنی... پس در لفظ لکن که تازی محض است به هیچ سبیل نشاید که یاء نویسند. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم صص 233-234 ).

لکن. [ لا ک ِن ْ ن َ ] ( ع حرف ربط ) حرفی است که برای تدارک چیزی آرند. لکن. اما. لیکن. بیک. ولی. صاحب منتهی الارب آرد: حرف تنصب الاسم و ترفع الخبر و معناها الاستدراک و هو ان تثبت لما بعدها حکماً مخالفاً لحکم ما قبلها و لذلک لابد ان یتقدمها کلام متناقض لما بعدها نحو: ما هذا ساکن لکنه متحرک ، او ضد له نحو: ما هو ابیض لکنه اسود، و قبل ترد تارة للاستدراک و تارة للتوکید. قاله جماعة و فسروا الاستدراک برفع ما توهم دونه نحو ما زید شجاعاً لکنه کریم لان الشجاعة و الکرم لایکادان یفترقان نحو لو جأنی اکرمته لکنه لم یجی ٔ، اکدت ما افادته لو من الامتناع و قیل للتوکید دائماً مثل ان و یصحب التوکید معنی الاستدراک و هو قول ابن عصفور و هی بسیطة و قال الفرّاء مرکبة من لکن و ان فطرحت الهمزة للتخفیف و قیل من لا و ان و الکاف الزائدة و قیل اصله و ان و الکاف و اللام زائدتان و قد تحذف نونه للضرورة و هو قبیح کقوله و لاک اسقنی ان کان ماؤک ذافضل و قوله تعالی : لکنا هو اﷲ ربی. ( قرآن 38/18 ). یقال : اصله لکن انا فحذفت الالف فالتقت النونان فجاء التشدید لذلک و قد یحدث اسمهما کقوله فلو کنت ضبیاً عرفت قرابتی و لکن زنجی عظیم المشافر، ای ولکنک و لکن ساکنةالنون ضربان مخففة من الثقیلة و هی حرف ابتداء لاتعمل لانها تقع علی الاسماء و الافعال خلافاً للاخفش و یونس فان ولیها کلام فهی حرف ابتداء لمجرد افادة الاستدراک و لیست عاطفة بالواو استعملت نحو ولکن کانوا هم الظالمین او بدونها کقول زهیر:
ان ابن ورقاء لاتخشی بواردة
لکن وقائعه فی الحرب منتظر.
و قیل بالواو عاطفة و ان ولیها مفرد فهی عاطفة بشرطین احدهما ان یتقدمها نفی او نهی نحو ماقام زید لکن عمرو و لایقم زید لکن عمرو و الثانی ان لایقترن بالواو و قال قوم لایکون مع المفرد الاّ بالواو.

لکن . [ ] (اِخ ) شهری است از خزران با باره ٔ محکم و نعمت . (حدودالعالم ).


لکن . [ ل َ ک َ ] (ع مص ) لکنة. لکنونة. لکونة. درماندن به سخن . (منتهی الارب ). درماندگی به سخن . درماندگی به سخن و درمانده شدن در آن .


لکن . [ ل َ ک َ ] (معرب ، اِ)لگن که تشت باشد. (منتهی الارب ). رجوع به لگن شود.


لکن . [ لا ک ِ ] (ع حرف ربط) (مخفف لکن ّ و عرب به تخفیف هم استعمال کرده است ). امّا. ولی . لیک . ولیک . ولیکن . بیک . ولکن . پَن :
چو مشک بویا لکنش نافه بوده ز غُژب
چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ .

عسجدی .


هیچیک از مهمانان نیامد لکن حسین آمد. من چیزی نمی گویم ، لکن شما هم شرم کنید. شمس قیس رازی آرد: لکن به اتفاق لفظ تازی است و در اصل نون لکن مشدّد است و تخفیف را ساکن در لفظ می آرند و ضرورت شعر را، و نیز نون را اسقاط میکنند و لاک میگویند چنانکه :
و لاک اسقنی اِن کان ماؤک ذافضل
به معنی ولکن اسقنی ... پس در لفظ لکن که تازی محض است به هیچ سبیل نشاید که یاء نویسند. (المعجم فی معاییر اشعار العجم صص 233-234).

لکن . [ لا ک ِن ْ ن َ ] (ع حرف ربط) حرفی است که برای تدارک چیزی آرند. لکن . اما. لیکن . بیک . ولی . صاحب منتهی الارب آرد: حرف تنصب الاسم و ترفع الخبر و معناها الاستدراک و هو ان تثبت لما بعدها حکماً مخالفاً لحکم ما قبلها و لذلک لابد ان یتقدمها کلام متناقض لما بعدها نحو: ما هذا ساکن لکنه متحرک ، او ضد له نحو: ما هو ابیض لکنه اسود، و قبل ترد تارة للاستدراک و تارة للتوکید. قاله جماعة و فسروا الاستدراک برفع ما توهم دونه نحو ما زید شجاعاً لکنه کریم لان الشجاعة و الکرم لایکادان یفترقان نحو لو جأنی اکرمته لکنه لم یجی ٔ، اکدت ما افادته لو من الامتناع و قیل للتوکید دائماً مثل ان و یصحب التوکید معنی الاستدراک و هو قول ابن عصفور و هی بسیطة و قال الفرّاء مرکبة من لکن و ان فطرحت الهمزة للتخفیف و قیل من لا و ان و الکاف الزائدة و قیل اصله و ان ّ و الکاف و اللام زائدتان و قد تحذف نونه للضرورة و هو قبیح کقوله و لاک اسقنی ان کان ماؤک ذافضل و قوله تعالی : لکنا هو اﷲ ربی . (قرآن 38/18). یقال : اصله لکن انا فحذفت الالف فالتقت النونان فجاء التشدید لذلک و قد یحدث اسمهما کقوله فلو کنت ضبیاً عرفت قرابتی و لکن ّ زنجی عظیم المشافر، ای ولکنک و لکن ساکنةالنون ضربان مخففة من الثقیلة و هی حرف ابتداء لاتعمل لانها تقع علی الاسماء و الافعال خلافاً للاخفش و یونس فان ولیها کلام فهی حرف ابتداء لمجرد افادة الاستدراک و لیست عاطفة بالواو استعملت نحو ولکن کانوا هم الظالمین او بدونها کقول زهیر:
ان ّ ابن ورقاء لاتخشی بواردة
لکن وقائعه فی الحرب منتظر.
و قیل بالواو عاطفة و ان ولیها مفرد فهی عاطفة بشرطین احدهما ان یتقدمها نفی او نهی نحو ماقام زید لکن عمرو و لایقم زید لکن عمرو و الثانی ان لایقترن بالواو و قال قوم لایکون مع المفرد الاّ بالواو.


فرهنگ عمید

ولی، اما، لیکن، ولیکن، ولیک، لیک.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ذَ ٰلِکُنَّ: با شما زنان هستم آن (پسوند "کُنَّ "برای جلب توجه شنوندگان به کار رفته است)
معنی لَّکِنَّاْ: ولی من (اصل آن لکن انا بوده که همزه انا بعد از نقل فتحهاش به نون حذف شده ، و دو نون در یکدیگر ادغام گردیده که در حالت وصل با نون مشدد و با صدای بالا و بدون الف قرائت میشود ، و در حالت وقف با الف ، مانند کلمه انا که ضمیر تکلم است و در حالت وصلی به صور...
ریشه کلمه:
لکن (۱۳۰ بار)

جدول کلمات

اما, ولی

پیشنهاد کاربران

اما، لیک، ولی، لیکن

لکن یک واژه عربوار است


کلمات دیگر: