کلمه جو
صفحه اصلی

گشاده دست


مترادف گشاده دست : باسخاوت، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم

متضاد گشاده دست : خسیس

فارسی به انگلیسی

open-handed, liberal, bighearted, bounteous, free, freehanded, generous, greathearted, largehearted, lavish, magnanimous, munificent, openhanded, expansive

open - handed, liberal


bighearted, bounteous, liberal, free, freehanded, generous, greathearted, largehearted, lavish, magnanimous, munificent, openhanded


مترادف و متضاد

free-handed (صفت)
سخی، سخاوتمند، راد، دست باز، گشاده دست

open-handed (صفت)
سخاوتمند، بخشنده، گشاده دست

باسخاوت، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم ≠ خسیس


فرهنگ فارسی

۱ - جوانمرد سخی . ۲ - مسلط نافذ امر مبسوط الید .

لغت نامه دهخدا

گشاده دست. [ گ ُ دَ / دِ دَ ] ( ص مرکب ) جوانمرد. خیر. کریم. سخی. بذال. باسخاوت. طلق الیدین. ( دستور اللغة ) : و عزیز مردی راست بود اندر عمل اما گشاده دست و شایگان نبود. ( تاریخ سیستان ). || نافذالامر. مبسوطالید :
گشاده دست شوی در جهان به امر و به نهی
گشاده دست شوی چون گشاده داری در.
رضی الدین نیشابوری.

فرهنگ عمید

۱. سخی، جوانمرد.
۲. مسلط.


کلمات دیگر: