کلمه جو
صفحه اصلی

قائل


مترادف قایل : سخنگو، صحبت کننده، گویا، گوینده، معترف، معتقد، مقر

برابر پارسی : دربرگیرنده، دارنده، دارا

فارسی به انگلیسی

who believes, who maintains, believer, who believes(in)

teller, announcer, speaker, narrator


who believes(in), believer


مترادف و متضاد

teller (اسم)
گوینده، تحویل دار، ناقل، قائل، رای شمار

۱. سخنگو، صحبتکننده، گویا، گوینده
۲. معترف، معتقد، مقر


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گوینده سخن سخنگو ۲ - گوینده شعر ۳ - اقرار کننده بخطای خود ۴ - معتقد بچیزی : قایل بتعدد آلهه قایل بخلائ جمع : قایلین ( قائلین ) .

گوینده، گوینده سخن، سخنگو، گوینده، گوینده سخن، سخنگو
( اسم ) ۱ - گوینده سخن سخنگو ۲ - گوینده شعر ۳ - اقرار کننده بخطای خود ۴ - معتقد بچیزی : قایل بتعدد آلهه قایل بخلائ جمع : قایلین ( قائلین ) .

فرهنگ معین

( ی ِ ) [ ع . قائل ] (اِفا. ) سخنگو، گوینده .

لغت نامه دهخدا

قائل. [ ءِ ] ( ع ص ) گوینده. ( منتهی الارب ). سخنگو. گفتگوکننده :
لیک من اینک پریشان می تنم
قائل این سامع این نک منم.
( مثنوی ).
نام تو میرفت و عارفان بشنیدند
هر دو برقص آمدند سامع و قائل.
سعدی.
|| تسلیم شده. ( فرهنگ نظام ). || اقرارکننده بر گناه و جنایت خود. ( ناظم الاطباء ). || نیم روزان خسبنده. ( منتهی الارب ). || معتقد بر چیزی. ( ناظم الاطباء ). ج ، قائلین.

قایل. [ ی ِ ] ( ع ص ) قائل. نعت فاعلی از قول. گوینده. ( آنندراج ). ج ِ قُوَّل و قُیَّل. ( آنندراج بنقل از منتهی الارب ). رجوع به قائل شود. || قیلوله کننده. ( غیاث اللغات ) ( منتخب ) ( از آنندراج ). چاشتگاه خسبنده. ( لغت نامه خطی بی نام متعلق به کتابخانه مؤلف ). || در عرف به معنی اقرارکننده به خطای خود. ( آنندراج ). رجوع به قائل شود.

فرهنگ عمید

گویندۀ سخن، سخنگو.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَائِلٌ: گوینده ای
معنی أُشْرِکَ: که شریک قائل شوم
معنی نُّشْرِکَ: که شریک قائل شویم
معنی شُرَکَاؤُهُمْ: شریکان آنها (شریکانی که آنها برای خداوند قائل شدند)
معنی مُشْرِکٌ: آنکه (برای خدای تعالی) شریک قائل است - مشرک
معنی شُرَکَاءَکُمُ: شریکانتان (شریکانی که شما برای خداوند قائل شدید)
معنی شُرَکَاؤُنَا: شریکان ما (شریکانی که ما برای خداوند قائل شدیم)
معنی مُشْرِکَةً: زنیکه (برای خدای تعالی) شریک قائل است - زن مشرک
معنی فَصِیلَتِهِ: قبیله و قومش (وقتی از یک قبیله که همه در جد بزرگ مشترکند ، یک تیره جدا شود ، و جدی اختصاصی و جداگانه برای خود قائل شود ، آن تیره را فصیله از آن قبیله میگویند و بعضی دیگر گفتهاند : فصیله به معنای عشیره نزدیکی است که از یک قبیله جدا شده باشد ، نظیر پدر...
معنی لَا تَرْجُونَ: امید ندارید - قائل نیستید - اعتقاد ندارید (کلمه رجاء در مقابل خوف است ، که اولی به معنای امید ، و مظنه رسیدن به چیزی است که باعث مسرت است ، و دومی مظنه رسیدن به چیزی است که مایه اندوه باشد ، و منظور از کلمه رجاء درآیه شریفه ی "مَّا لَکُمْ لَا تَرْجُو...
ریشه کلمه:
قول (۱۷۲۲ بار)

پیشنهاد کاربران

قائل=قایل:
معتقد، معتقد به چیزی، آنکه به عقیده ای باور دارد.
قایل:
سخنگو، گوینده سخن، آنکه سخنی را ایراد کند.

پایبند

پایبند بودن

راضی ، خرسند

پذیرا شدن


کلمات دیگر: