کلمه جو
صفحه اصلی

لوکس


مترادف لوکس : اشرافی، شیک، عالی، مجلل، نفیس

متضاد لوکس : فکسنی، لکنته

فارسی به انگلیسی

de luxe, luxury

de luxe


مترادف و متضاد

deluxe (صفت)
گران، لوکس، مجلل، تجملی، با شکوه، بسیار زیبا

luxe (صفت)
لوکس، تجملی

اشرافی، شیک، عالی، مجلل، نفیس ≠ فکسنی، لکنته


فرهنگ فارسی

شکوه، تجمل، هرچیزتجملی وقشنگ
۱- ( اسم ) تجمل بسیار در جامه و اثاث. منزل وغیره . ۲ - ( صفت ) عالی بسیار زیبا

فرهنگ معین

[ فر. ] (ص . ) شیک ، زیبا، قشنگ ، پر - شکوه ، تجملی .

لغت نامه دهخدا

لوکس. ( فرانسوی ، اِ ) تجمل و زیبائی بسیار در لباس ، اشیاءمنزل و غیره. || ( ص ) عالی. فاخر. زیبا.

فرهنگ عمید

کالای تجملی.

دانشنامه عمومی

لوکس ((به لاتین: lux) : نور) (نماد: lx) یکای شدت روشنایی در واحد SI است که به صورت شارنوری بر واحد سطح تعریف می شود. هر لوکس معادل یک لومن بر متر مربع است. در علوم نورسنجی، لوکس به عنوان مقیاسی برای سنجش شدت نوری که بوسیله چشم انسان درک می شود مورد استفاده قرار می گیرد. این واحد در علوم رادیومتری معادل واحد وات بر متر مربع است، اما در لوکس هر طول موج یک ضریب وزنی دارد که طبق تابع درخشندگی محاسبه می شود. تابع درخشندگی یا منحنی حساسیت چشم یا تابع بازده نوری، یک تابع یا منحنی است که میانگین حساسیت چشم انسان ها به نور را در طول موجهای مختلف مشخص می کند.نبو
در زبان انگلیسی جمع و مفرد لوکس یکی است.
لوکس از واحد لومن مشتق می شود و لومن نیز از کاندلا گرفته می شود.
یک لوکس برابر یک لومن بر واحد متر مربع، که ۴π مجموع تابش جسمی با شدت نور یک کاندلا است:

لوکس (ابهام زدایی). لوکس می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
لوکس، یکایی برای بیان روشنایی
کالای لوکس
خودروی لوکس
جایزه لوکس
لوکس (مجله)
لوکس، کانزاس
لوکس تی وی، شبکۀ تلویزیونی
قنات لوکس، قم
لایکا دیجی لوکس ۱، نوعی دوربین عکاسی
د لوکس فورد، نوعی خودرو
آستین دی لوکس، نوعی خودرو
لوکس متر، دستگاه اندازه گیری نور

دانشنامه آزاد فارسی

لوکْس (lux)
یکای تابندگی، یا نور تابیده بر جسم، در دستگاه اس آی، با نماد lx. این یکا معادل یک لومن بر متر مربع یا تابندگیِ سطح در فاصلۀ یک متری از منبعی نقطه ای به شدت یک شمع است. لوکس جایگزین فوت شمع شده است. فوت شمع برابر با۱۰.۷۶۴ لوکس است.

پیشنهاد کاربران

فرنما

گرانبها - شیک و شاهانه - فَروار
و یا:
( چشمدوز - چشمدَرار - چشمگیر )


کلمات دیگر: