هدیه کردن
فارسی به انگلیسی
To give a gift, to gift, to present, to bestow, to proffer, to propine, ro endow, to donate
gift, present
فرهنگ فارسی
(مصدر ) بعنوان پیشکشی وتحفه چیزی بکسی دادن : (( زان لب چون آتش هدیهکن یک بوس خشک گرچه بر آتش ترا مهری زعنبر ساختند. ) ) (خاقانی )
هدیه
جملات نمونه
او خانهی خود را به یتیم خانه هدیه کرد
he gifted his house to the orphanage
لغت نامه دهخدا
هدیه کردن. [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به رسم هدیه و بخشش چیزی به کسی دادن :
جان مرا هدیه کرد بوی سر زلف یار
از نفحات ربیع در حرکات صبا.
گرچه بر آتش ترا مهری ز عنبر ساختند.
جان مرا هدیه کرد بوی سر زلف یار
از نفحات ربیع در حرکات صبا.
خاقانی.
زان لب چون آتش تر هدیه کن یک بوس خشک گرچه بر آتش ترا مهری ز عنبر ساختند.
خاقانی.
رجوع به هدیه شود.جدول کلمات
اهدا
پیشنهاد کاربران
پیشکش کردن
کلمات دیگر: