کلمه جو
صفحه اصلی

سراجی بلخی

فرهنگ فارسی

نامش معین الدین و شمع جمع افاضل و سراج و هاج سپهر از غیرت پرتو شعله قریحت او سوخته و افاضل و اماثل خراسان هر یک از شعله خاطر او در تراکم ظلمات محن هزار چراغ افروخته .

لغت نامه دهخدا

سراجی بلخی. [ س ِ ی ِ ب َ ] ( اِخ ) نامش معین الدین و شمع جمع افاضل و سرجویبار فضایل بود. سراج وهاج سپهر از غیرت پرتو شعله قریحت او سوخته و افاضل و اماثل خراسان هر یک از شعله خاطر او در تراکم ظلمات محن هزار چراغ افروخته و این چند بیت از غزلیات او تحریر افتاد تا ازروایع بدایع اشعار او بدین بیت استدلال گرفته شود:
هر کجا عشق یار می آید
ناله عقل زار می آید
گلستانی است عارضش که در او
گل خوبی ببار می آید
در دو چشمش خیال عارض او
عوض نوبهار می آید.
( از لباب الالباب ج 1 ص 323 ).


کلمات دیگر: