کلمه جو
صفحه اصلی

علز

فرهنگ فارسی

دردناک بی آرام که خواب نکند

لغت نامه دهخدا

علز. [ ع َ ل َ ] ( ع مص ) بی آرام گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || چیره شدن سبکی بر شخص. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || چیره شدن قَلَق و تفتگی بر شخص. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خروش کردن. فریاد برآوردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || متمایل شدن. اشتیاق پیدا کردن. || مریض شدن. || ( اِ ) خروش و اضطراب شدیدی که بر اثر ادامه یافتن مرض یا شدت حرص و غم و اندوه به انسان دست میدهد. ( از اقرب الموارد ).

علز. [ ع َ ل ِ ] ( ع ص ) دردناک بی آرام که خواب نکند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

علز. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) بی آرام گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چیره شدن سبکی بر شخص . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || چیره شدن قَلَق و تفتگی بر شخص . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خروش کردن . فریاد برآوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || متمایل شدن . اشتیاق پیدا کردن . || مریض شدن . || (اِ) خروش و اضطراب شدیدی که بر اثر ادامه یافتن مرض یا شدت حرص و غم و اندوه به انسان دست میدهد. (از اقرب الموارد).


علز. [ ع َ ل ِ ] (ع ص ) دردناک بی آرام که خواب نکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: